ابتدا لازم میدونم دربارهی پست قبلی مواردی رو توضیح بدم.
1)وبلاگ من بطور میانگین 10 نفر خواننده در روز داره (یکیش هم خودم هستم). در مواردی که پستهام در صفحات بالاترین قرار میگیرند این تعداد به 100-300 نفر میرسه. ماشاالله این همه وبلاگ حامی موسوی وجود داره که در شرایط عادی بالای 6 هزار نفر ویزیتور دارند. اگر قرار باشه که مطالب من جنبش را به زمین بزنه، باید برای آن جنبش بیشتر افسوس خورد تا پستهای بنده.
2)حتی مادربزرگ ِ مرحوم بنده هم به این نکته واقف است که تنها انگیزهی معترضین، جابجا شدن موسوی با ا.ن. نیست اما بدون شک رهبری جنبش هم اکنون در دستان موسوی است. سقف خواستههای هر جنبشی را رهبر آن تعیین میکند. روایت هست که در تجمع حامیان رهبر یک جنبش، عدهای بانگ برآوردند که زنده باد سکولاریسم. اطرافیان او فریاد زدند ساکت باش و تفرقه نیانداز. بعد از پیروزی همان جنبش دلاوران مذکور در جشن پیروزی جنبش، آن هنگام که سکوت همه جا را فراگرفته بود دوباره فریاد زدند زنده باید سکولاریسم. رهبر از بالای منبر گفت: خََفـــــَــــه!!
متاسفانه از سرنوشت افراد مذکور اطلاعی در دست نیست.[1]
3)4سال پیش فاش کردن دست داشتن آقا مجتبی در تقلب، شیخ را کله پا نکرد. امروز موسوی حتی به اندازهی 4 سال شیخ جلو نیامده ولی حدود 100 نفر کشته شدهاند. خندیدن صدا و سیما به برنامههای ماهواره تا وقتی جایز است که همه با هم بخندند، وقتی خنده جایش را به خشم داد باید با پارازیت فرستادن ریشه ی طرف را زد.
4)هدف اصلی جنبش از روز شنبه(23 خرداد) تا به امروز تنها یک چیز بوده: ابطال انتخابات. اگر هزینهی اعتراضات در روز شنبه باتوم خوردن بوده امروز گلوله است. در واقع هزینه افزایش پیدا کرده ولی مطالبات افزایش پیدا نکردهاند. مردم باید هزینهی براندازی را بدهند اما چیزی که گیر خواهند آورد یک رئیس جمهور ناقابل است. ولی فقیه شاید خامنهای نباشد ولی از اکبر بهتر، چیزی گیر ملت نمیآید. عدهای خواسته یا ناخواسته خونشان را در این راه دادهاند، اخلاق و منطق حکم میکنند که موسوی از سر جایش تکان بخورد. نمی خواهد تکان بخورد؟ مشکلی نیست. بکشد کنار و میدان را به دست دیگران بسپارد.
5)موسوی تهدید کرده بود که پشت پرده را فاش خواهد کرد. حجاریان چند سال پیش در اردوی سالانهی تحکیم وحدت گفت:
پشت پرده بقدری افتضاح است که چیزی برای عرضه کردن به مردم وجود ندارد. بازیگران بازی بد و بدتر عوامل خودسر یا خود رایی پیدا نمیکنند. شخص مقام معظم رهبری خیال همه را راحت کرده است. موسوی این بازی را نمیتواند تا ابد ادامه بدهد. پرده را بالا بزند کار نظام و شاید خودش را تمام کرده است. اگر پایین نگهدارد و با همسرش تحقیقات علمییشان را ادامه بدهند آبروی خودش را نزد هوادارانش برده است.
در چنین شرایطی عقل حکم میکند که پرده را پایین نگه دارد و جان دوستان و هوادارانش را نجات دهد. اما مردونگی فشار میآورد که پرده را بزند بالا. عباس پالیزدار یکبار پرده را بالا زد و صدای کسی بلند نشد. اگر گفتههای دیروز کروبی سندی بود تا مردم را به بایکوت تشویق کنند، امروز داشتن یک سند رسمی به کار براندازان نمیآید. کسی برای برانداختن یک حکومت به دادگاه لاهه شکایت نمیبرد.
6)بنده دیگران را به سکوت کردن دعوت نمیکنم. از مبارزین هم میخواهم که مخالفان را خفه نکنند. بین تاکتیکهای مبارزه و هدف مبارزان بایستی تناسبی وجود داشته باشد. آنهایی که به این نتیجهی خطیر رسیدهاند که بدون خون دادن پیروز شدن ممکن نیست، اخلاقاً بایستی در اول صف مبارزه بایستند. ممد بوقی یک عمر است که بوقچی استقلال است. رسانهاش بوق شش شاخش است. کمتر از این باشد صدایش در ورزشگاه گم میشود. هزینهی فوت کردن در چنین بوق عظیمی تنها فحش خوردن از هواداران رقیب نیست، باد فَتقی است که چندیدن بار عملش کرده است.
____________________
هشدار موسوی به اپوزیسیون: جنبش را ملاخور نکنید
در شرایطی که عدهای در تلاشاند تا با فشار آوردن به رهبران کشورهای غربی یک اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی بوجود بیاورند و عدهای از چهرههای اپوزیسون با کنار گذاشتن آرمانهایشان به حمایت از ملت ایران برخواستهاند، میرحسین موسوی بیانه ای صادر کرد که حضرت امام پس از به قدرت رسیدن صادر کرده بود.[3]
VOA هم که با اخراج کردن سازگارا خیال موسوی را راحت کرد. البته سازگارا همچنان اصرار دارد که رهبر جنبش دچار لکنت زبان شده و نمیتواند پیامش را به مردم برساند. تجربهی رمزگشایی قطب زاده و یزدی از سخنان خمینی در پاریس، شاید اینبار به کمکشان بیاید.
بیانیهی شمارهی 8 پایان بسیار تند و توهین آمیزی دارد. خمینی (یا شاید اطرافیانش) حداقل این درایت را داشت تا در پاریس به کمونیستهای خداناشناس هم امان بدهد. حداقل این شعور را داشت که در نبود رسانههای آزاد داخلی، ارزش رسانههای خبری خارجی را بداند. وحشت داشتن از دزدیه شدن محصولی که وجود ندارد ابلهانه است. با نگاهی خوشبینانه میتوان دو فرض متفاوت دیگر داشت:
اگر فرض اول را بپذیریم بایستی پرسید جنبشی که رهبرش حتی نمی تواند یک اعلامیه صادر بکند، چگونه میخواهد رهبر ج.ا. را برکنار بکند؟ (سرنوشت نتیجهی انتخابات با سرنوشت خامنهای گره خورده است)
فرض دوم هم بیانگر نوعی مصالحه و رایزنی کردن در سطوح بالای قدرت است. بنده با این فرض مشکلی ندارم. اعتقادم هم بر این است که نخست وزیر امام بایستی در چهارچوبهای موجود عمل کند. ولی مشکلْ هواداران کیبورد بر کف دو آتشهای هستند که شبها خواب انقلاب میبینند و صبحها غسل جنابت (بجای غسل شهادت) میگیرند.
شرایط در سر دیگر جنبش هم چندان بر وفق مراد نیست. کروبی مردم را به تجمع دعوت میکند اما یک روز قبل از راهپیمایی دعوتش را پس میگیرد. بحث بر سر نادرست بودن لغو کردن راهپیمایی نیست، مسئله بر سر ابن الوقت بودن آقایان است که درک نادرستی از شرایط دارند. معلوم نیست که ایشان بر اساس کدام تحلیل مردم را به راهپیمایی دعوت میکنند. حتی اگر قصد ایشان محک زدن جامعه باشد، بازهم رفتارشان را نمیتوان توجیه کرد. ضربهای که بخاطر این دوگانگی به رهبر جنبش وارد میشود به اندازهی کافی سهمگین است تا او را از اعتبار بیاندازد.
ایشان برای دومین بار دعوتشان را پس گرفتند (بار اول با برداشتن اعلامیه از سایت سحام نیوز در جمعه شب-بار دوم با اعلام رسمی) و مراسم سوگواری کشته شدگان را به هفتهی بعد موکول کردند. در زمان جنگ و تهدید صدام به موشک باران ِ نماز جمعه، جوکی ساخته بودند با این مضمون:
ما مسلمانیم / اهل ...نیم/ ما نماز جمعه را پنجشنبه میخوانیم
مرحوم مصدق با یک تظاهرات نخست وزیری را از چنگ سیاستمدار کارکشتهای چون قوام در آورد. قیاس معالفارقی است اما انتظار بیهودهای نیست که از موسوی توقع داشته باشیم بعد از تظاهرات عظیم روز دوشنبه امتیاز های قابل توجهی از حریف بگیرد و حداقل تعدادی از زندانیان را آزاد کند. موسوی ثابت کرد که قدرت چانه زنیاش به اندازه قدرت مناظرهاش است.
چه باید کرد؟
کسانی که مستقبلین شیرینی بدستْ در فرودگاه مهرآباد را مسخره میکردند، امروزه راهحل های بمراتب احمقانهتری از فرود صدها هواپیما در تهران ارائه میدهند. کسی از مستقبلین دیروز آماری نگرفت تا با انقلابیون کیبورد به دست امروز مقایسه گردند اما با وجود چنین کمبودی میتوان یقین داشت که باهوش ترین ملت جهان اولین ملتی است که پایان تراژیک یک جنبش را به یک نهضت کمدی اینترنتی تبدیل کرده است.
در شرایطی که نظریهپردازان اصلاح طلب در زنداناند، رهبران اپوزیسون در خارج در آشفتگی به سر میبرند، امثال «دکتر پشت ِ پرده» با پخش اخبار دروغین فضای اطلاع رسانی را به گند کشیدهاند، قشر آگاه تر جامعه براحتی فریب اخبار کذب و راه حلهای مضحک را میخورند، نمیتوان توقع داشت که این جنبش مصادره بشود. عبور کردن از موسوی به یک هوشمندی، درایت و سازماندهی نیاز دارد که در حال حاضر در اپوزیسیون دیده نمیشود. حسن ماسالی در مصاحبه ای با برنامهی رو در روی VOA گفته بود: در زمان انقلاب قصد داشتیم به خمینی تاکتیک بزنیم ولی استراتژی خوردیم.(نقل به مضمون)
شکست نهضت بادکنکی ثابت میکند که هواداران جنبش به شدت ریزش کرده اند. بدن سالم میگوید که تن باتوم خورده بهتر از قلب گلوله خورده است. عقل سالم ترک زمین را به سرکوب خشن ترجیح میدهد. ذخیره کردن پتانسیل موجود برای آیندهای نزدیک عاقلانه تر از به کشتن دادن افراد شجاعی است که برای جمع شدن هر جمعیت عظیمی لازم هستند. هواداران مبارزات مسالمت آمیز در درجهی اول بایستی سلامت مردم را حفظ کنند. تا زمانیکه تمام شهر را بادکنک پر نکرده نبایستی مردم را به خیابانها کشاند. جان برکفان بدون شک از بادکنک باد کردن وحشتی ندارند.
پی نوشت:رودربایستی را باید کنار گذاشت. 30 سال است که در جمهوری اسلامی همین بساط برقرار است. 30 سال است که تقلب میکنند، آدم میکشند و روشنفکر زندانی میکنند. موسوی مرد این میدان نیست. اینهمه تظاهرات شده، اینهمه آدم زندانی و کشته شده اند ایشان حتی یک پوئن هم نتوانسته از حریف بگیرد. این برای براندازان ممکن است عیب نباشد ولی برای کسانی که قصد فعالیت در همین چارچوب را دارند بدون شک نقص بزرگی است.
بنده به سیاستمداران ورشکستهی ایرانی هم امید چندانی ندارم. ولی میتوان از نویسندگان، هنرمندان، تجار و روشنفکران ایرانی انتظار داشت که یک جبههی واحد تشکیل بدهند. بر روی یکسری از حداقلها مثل اعلامیهی جهانی حقوق بشر توافق کنند و انتخاب نوع حکومت را به مردم واگذار کنند. یک حزب سیاسی تشکیل بدهند. رهبری جنبش را بجای یک فرد یک حزب بر عهده بگیرد. این شخصیتها این قابلیت را دارند تا سیاسیون را هم به دور خود گرد آورند.
[1]
اسماعیل خویی نیز تجربهی مشابهی دارد.
اسماعیل خویی در مصاحبه با BBC:
طرحی که چپ بویژه چپ سنتی که حزب توده است در اندیشه داشت و چپ نو و جوان هم به همین نتیجه رسید این بود که خمینی راست میگوید قصد حاکمیت ندارد و هدفش تنها برانداختن نظام شاهنشاهی است و خب بدین سان ما میتوانیم از او چون یک بلدوزر بهرهبرداری کنیم و کار شاه تمام میشه و ما بعد خواهیم تونست یک جمهوری دموکراتیک و برخوردار از حقوق بشر و دادگری برای همهی مردمان ایران بنیاد بزاریم.
باری روزهای نزدیک به 22 بهمن کانون نویسندگان هم به خیابانها آمد با شعارهای خودش البته اما جلوتر از ما یک وانتی راه میرفت که درآن آخوندی ایستاده بود که بعدها دانستیم که هادی غفاری است و در بلندگوی دستیش فریاد زد که شماها شعارهای انحرافی ندهید شعارها از این بلندگو گفته میشود و شما همین شعارها را تکرار کنید.
[هادی خرسندی در همین زمینه شعری سروده:
ما گوش ندادیم و شعارهای خودمان را تکرار کردیم. کم کم آغاز کردند برخی به ناسزا گفتن به ما و اندک اندک دیدیم که زمینه داره برای حمله کردن به ما آماده میشود و هیچ یادم نمیرود که با یکی از دوستانم که اکنون در ایران است به او گفتم که بیا بریم مسعود جان. این انگار دیگر انقلاب ما نیست.
حتی با برخی از دوستان و یاران نیز تصمیماتی گرفتیم ولی با آنچه که میدیدیم که دارد بر سر دکتر بختیار میآید دانستیم که بقول نیما سیل از جا کندهی مردم دیگر پیشگیری ناپذیر و دیر است.
...بیانیهای نوشتیم و نعمت آذر که با خمینی آشنایی داشت یک وقتی از حضرت امام گرفت و ما و 25 تنی از اعضای پیرتر کانون به دیدن امام رفتیم و من یادم است که پایم به علت دچار شدن به نقرص باد کرده بود و سرپایی رفتم.
باقر پرهام نازنین در کنار امام زانو زد و بیانیهی ما را خواند. خمینی زیر چشمی یک نگاهی به تمام ما 25 نفر کرد و به روان هومنکم راست میگویم که نگاهش یک مدتی روی من خیره شد به دلیل ریختی که داشتم. من در نگاهش بسیاری از چیزها را خواندم باری بعد شروع کرد به گفتن با آن لهجهی همیشهگی خودش. وکلن همه را از ما جدا کردند کارفرما را از کارگرا جدا کردند کارگرا را از کارفرما جدا کردند... می دانید که هرچیزی را از آن طرفش هم میگفت... آقا همهی اینها زیر سر امپریاسمهاست. سرانجام هم گفت دربارهی حرف های آقایان عرض بنده این است که به اسلام بپیوندید. بروید برای پیشرفت اسلام کار کنید. واسلام علیکم و رحمةالله برکاته...
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/01/090131_ir_khoi_anniv.shtml
[2]
http://www.peiknet.com/1383/page/06mehr/p0401hajebodole.htm
خمینی: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد
آیت الله خمینی در اجتماعی که با شرکت هزاران تن از دانش آموزان و فرهنگیان قم تشکیل شده بود بیاناتی ایراد کردند و ضمن بر شمردن توطئه های عمال اجانب، خواستند مردم از دولت بازرگان حمایت کنند. متن سخنان وی بشرح زیر است:
"دست های خائن اجنبی و عمال اجنبی ما را از شما جدا کردند. بین ما و شما افتراق انداختند. آنها از این افتراق نتیجه ها بردند و دیدند که از اتحاد جنبه های قشر های مختلف آنها نمیتوانند با این اتحاد نتایجی را که میخواهند ببرند. سالهای طولانی کوشش کردند مدارس دینی را از دانشگاهها و دیگر قشر های محصلین جدا کنند.
ای امیدهای من، ای امیدهای من ای نویدهای من، ای فرزندان عزیز اسلام، رمز پیروزی را دریافتید، دریافتید که در این دو سال اخیر با وحدت کلمه ریشه استبداد، ریشه سلطنت استبدادی دو هزار و پانصد ساله را از بیخ کندید، دریافتید که نفت خواران مفت خوار را عقب زدید، دریافتید که با وحدت کلمه، وحدت غرض و هدف آن ایمان و هدف اسلام، هدف جمهوری اسلامی، دریافتید که این رمز شما را به پیروزی رساند.
این رمز را از دست ندهید، صف های خود را فشرده تر کنید، روابط خود را با همه قشرها خصوصا با روحانیون زیادتر کنید، شما آمال و آرزوی ما هستید.
آیت الله خمینی در مورد جمهوری اسلامیگفت:
"به یاوه یاوه گویان گوش ندهید. به حرف های قشرهایی که از اسلامی هیچ بویی ندیده اند و با اسلام مخالفند با آنها به حرف های آنها گوش ندهید آنها میخواهند ملت را منحرف کنند. از مسیر خود، مسیر شما مسیر اسلام است. مسیر شما این است که جمهوری اسلامی را به پا کنید. من رای به جمهوری اسلام میدهم.
و از شما تقاضا دارم که رای به جمهوری اسلامی بدهید نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد. جمهوری اسلامی. آنها که در نوشتجاتشان از جمهوری دم می زنند جمهوری فقط یعنی اسلام نه آنهائیکه جمهوری دموکراتیک می گویند. یعنی جمهوری غربی، جمهوری اسلامی نه. اینها میخواهند باز هم مصائب را فرم دیگر برای ما به بار بیاورند. اینها اصلا بر این نهضت دخالت نداشته اند. آنها که امروز به خیال خودشان میخواهند سر سفره آماده بنشینند، در این نهضت به هیچ وجه دخالت نداشته اند."
وی از مردم خواست که خواهان جمهوری اسلامیباشند و گفت: " آنها را نپذیریم و نمیپذیریم آنها را که قلمهای مسموم را گرفته و برخلاف اسلام چیز مینویسند و ملی و دموکراتیک این ها را به زبان می آورند از آنها نپذیرید ما اسلامی را میخواهیم. ملت ما اسلام را میخواهد. آنها که کوشش دارند، نهضت ما را تضعیف کنند دولت ما را تضعیف کنند تا نتوانیم تا بخیال آنها نتوانیم در رفراندوم موفق شویم خیال خامی به سر خودشان می پزند....
اینها کشته داده اند، اینها خون داده اند، اینها سهیم هستند. همه سهم مال اینها است، نه مال من و شما که کنار نشسته اید و حالا قلم دست گرفته اید. قلم ها را بشکنید، به اسلام پناه بیاورید، تبلیغات سوء را کنار بگذارید، تا نتیجه ببرید تا استقلال خودتان را حفظ کنید."
http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/03/post_258.html
"در جمهوري اسلامي كمونيستها هم در بيان عقايد خود آزاد خواهند بود." (مصاحبه با سازمان عفو بين الملل، نوفل لوشاتو، 10 نوامبر 1978)
[4]
http://ghalamnews.ir/news-21196.aspx
1)وبلاگ من بطور میانگین 10 نفر خواننده در روز داره (یکیش هم خودم هستم). در مواردی که پستهام در صفحات بالاترین قرار میگیرند این تعداد به 100-300 نفر میرسه. ماشاالله این همه وبلاگ حامی موسوی وجود داره که در شرایط عادی بالای 6 هزار نفر ویزیتور دارند. اگر قرار باشه که مطالب من جنبش را به زمین بزنه، باید برای آن جنبش بیشتر افسوس خورد تا پستهای بنده.
2)حتی مادربزرگ ِ مرحوم بنده هم به این نکته واقف است که تنها انگیزهی معترضین، جابجا شدن موسوی با ا.ن. نیست اما بدون شک رهبری جنبش هم اکنون در دستان موسوی است. سقف خواستههای هر جنبشی را رهبر آن تعیین میکند. روایت هست که در تجمع حامیان رهبر یک جنبش، عدهای بانگ برآوردند که زنده باد سکولاریسم. اطرافیان او فریاد زدند ساکت باش و تفرقه نیانداز. بعد از پیروزی همان جنبش دلاوران مذکور در جشن پیروزی جنبش، آن هنگام که سکوت همه جا را فراگرفته بود دوباره فریاد زدند زنده باید سکولاریسم. رهبر از بالای منبر گفت: خََفـــــَــــه!!
متاسفانه از سرنوشت افراد مذکور اطلاعی در دست نیست.[1]
3)4سال پیش فاش کردن دست داشتن آقا مجتبی در تقلب، شیخ را کله پا نکرد. امروز موسوی حتی به اندازهی 4 سال شیخ جلو نیامده ولی حدود 100 نفر کشته شدهاند. خندیدن صدا و سیما به برنامههای ماهواره تا وقتی جایز است که همه با هم بخندند، وقتی خنده جایش را به خشم داد باید با پارازیت فرستادن ریشه ی طرف را زد.
4)هدف اصلی جنبش از روز شنبه(23 خرداد) تا به امروز تنها یک چیز بوده: ابطال انتخابات. اگر هزینهی اعتراضات در روز شنبه باتوم خوردن بوده امروز گلوله است. در واقع هزینه افزایش پیدا کرده ولی مطالبات افزایش پیدا نکردهاند. مردم باید هزینهی براندازی را بدهند اما چیزی که گیر خواهند آورد یک رئیس جمهور ناقابل است. ولی فقیه شاید خامنهای نباشد ولی از اکبر بهتر، چیزی گیر ملت نمیآید. عدهای خواسته یا ناخواسته خونشان را در این راه دادهاند، اخلاق و منطق حکم میکنند که موسوی از سر جایش تکان بخورد. نمی خواهد تکان بخورد؟ مشکلی نیست. بکشد کنار و میدان را به دست دیگران بسپارد.
5)موسوی تهدید کرده بود که پشت پرده را فاش خواهد کرد. حجاریان چند سال پیش در اردوی سالانهی تحکیم وحدت گفت:
من معتقدم رييس جمهوری كه ما انتخاب ميكنيم ، رييس جمهور نيست ! بلكه يك پردهدار يا به عبارتی حاجب الدوله است !یک جوک قدیمی میگوید: فردی را به پیش ناصرالدین شاه آوردند که ادعا میکرد با باسن خود ساز می زند. مدتی میگذرد و صدایی از فرد در نمیآید. شاه میپرسد که چه شد: نوازنده جواب میدهد که یک پرده بالاتر گرفتم و ریدم.
به عبارت ديگر اينكه ؛ انتخاباتی برگزار ميشود، رقابتی هم شكل ميگيرد ، برنامههايی هم ارائه ميشود ، مردم هم بسيج ميشوند و رأی ميدهند ، ولی در نهايت چه می شود ؟ مردم حاجب الدولهای را انتخاب ميكنند كه به قول خاتمی فقط يك تداركاتچی است .
حال آنكه راز درون پرده ، قدرت واقعی است كه شفاف نيست و كسی آن را نميبيند. سياست ايران پشتپرده راز آلوده و افسونزده قرار گرفته و قدرت و اختيار واقعی پشت پرده است و كسی از آن مطلع نيست . به نظر من خبرنگاران و دست اندركاران رسانهها هم مدعيان هستند كه با كانديداهای پردهداری پيرامون حضور و برنامههايشان به گفتوگو ، چالش مينشينند ، غافل از اينكه دعوای بنيادی جای ديگری است و حداكثر در بهترين حالت رييس جمهور بعدی مثل خاتمی صاحب 20 ميليون رأی ميشود كه در نهايت صرفاً يك تداركاتچی خواهد بود .به همين علت است كه به نظر من مشكل انتخابات نيست ، مشكل پس از انتخابات است و آن اينكه حاجبالدوله 20 ميليون رأيی چه اميد و توانی دارد ؟
مدعيان نيز بايد چالشگر عرصه پس از انتخابات باشند و نه پيش از آن .عليرغم تمام آنچه كه تا بدين جا برشمردم من نسبت به آينده نااميد نيستم . چون حاجبالدوله ميتواند چند كار بكند . نخست آنكه با شمشير همه را بزند . به قول حافظ "چوپرده دار به شمشير می زند همه را / كسی مقيم حريم حرم نخواهد ماند" ؛ يعنی حاجبالدوله ميتواند با شمشير به گونهای به قلع و قمع مردم بپردازد و شكل جمهوريت نظام را براندازد كه ديگر كسی حتی به جمهوريت فكر هم نكند. چنين پردهداری مسووليت را ميپذيرد و در تار و مار كردن مردم هم اختيار مييابد ، همچون يك مشت آهنين بدون دستكش ، نمود عينی چنين حاجبالدولهای ميتواند رأی آوردن يك راست وحشی باشد .حالت دوم آن است كه حاجبالدوله صرفاً يك پردهدار و استتارچی باشد . يعنی همان بحث دستكش مخملين بر مشت آهنين (ظاهر فريبنده برای مردم و خارجيان) كه من قبلاً مطرح كردم و به خيليها برخورد .حافظ در اين باره هم شعری دارد كه می گويد : "حالی درون پرده بسی فتنه ميرود/ تا آن زمان كه پرده برافتد چه ها كند ".
نمود عينی چنين حاجبالدولهای ميتواند يك راست اهليتر باشد كه مسووليت بدون اختيار را قبول ميكند .سومين حالت آن است كه حاجب الدوله گاهی پرده را بالا ميزند و پشت آن را به مردم نشان دهد و به نوعی گوش مردم را محرم كند .همچنانه به قول حافظ ؛ "تا نگردی آشنا ، زين پرده رمزی نشنوي/ گوش نامحرم نباشد جای پيغام سروش" به اين ترتيب چون به تدريج و گهگاه پرده بالا می رود ، مردم جوش نميآورند و دلزده نميشوند . مثل زمانی كه خاتمی در مسأله قتلهای زنجيرهای ، گوشهای از پرده را بالا زد و عنوان كرد كه وزارت اطلاعات در آن دست داشته است.[2]
پشت پرده بقدری افتضاح است که چیزی برای عرضه کردن به مردم وجود ندارد. بازیگران بازی بد و بدتر عوامل خودسر یا خود رایی پیدا نمیکنند. شخص مقام معظم رهبری خیال همه را راحت کرده است. موسوی این بازی را نمیتواند تا ابد ادامه بدهد. پرده را بالا بزند کار نظام و شاید خودش را تمام کرده است. اگر پایین نگهدارد و با همسرش تحقیقات علمییشان را ادامه بدهند آبروی خودش را نزد هوادارانش برده است.
در چنین شرایطی عقل حکم میکند که پرده را پایین نگه دارد و جان دوستان و هوادارانش را نجات دهد. اما مردونگی فشار میآورد که پرده را بزند بالا. عباس پالیزدار یکبار پرده را بالا زد و صدای کسی بلند نشد. اگر گفتههای دیروز کروبی سندی بود تا مردم را به بایکوت تشویق کنند، امروز داشتن یک سند رسمی به کار براندازان نمیآید. کسی برای برانداختن یک حکومت به دادگاه لاهه شکایت نمیبرد.
6)بنده دیگران را به سکوت کردن دعوت نمیکنم. از مبارزین هم میخواهم که مخالفان را خفه نکنند. بین تاکتیکهای مبارزه و هدف مبارزان بایستی تناسبی وجود داشته باشد. آنهایی که به این نتیجهی خطیر رسیدهاند که بدون خون دادن پیروز شدن ممکن نیست، اخلاقاً بایستی در اول صف مبارزه بایستند. ممد بوقی یک عمر است که بوقچی استقلال است. رسانهاش بوق شش شاخش است. کمتر از این باشد صدایش در ورزشگاه گم میشود. هزینهی فوت کردن در چنین بوق عظیمی تنها فحش خوردن از هواداران رقیب نیست، باد فَتقی است که چندیدن بار عملش کرده است.
____________________
هشدار موسوی به اپوزیسیون: جنبش را ملاخور نکنید
در شرایطی که عدهای در تلاشاند تا با فشار آوردن به رهبران کشورهای غربی یک اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی بوجود بیاورند و عدهای از چهرههای اپوزیسون با کنار گذاشتن آرمانهایشان به حمایت از ملت ایران برخواستهاند، میرحسین موسوی بیانه ای صادر کرد که حضرت امام پس از به قدرت رسیدن صادر کرده بود.[3]
بیانیهی شمارهی 7:منظور بیانیهی شمارهی 7 از رسانههای بیگانه مشخص نیست ولی آنچه که پیداست جز BBC و VOA صدای دیگری در ایران شنیده نمیشود. BBCی بنده خدا که جز پخش بیانیهها و اعلامیهها و مکانهای تظاهرات کاری نکرده است. البته با افزودن 4 ماهوارهی دیگر نشان میدهد که در امر خبررسانی بسیار جدی است. اگر با رادیو دو موج میتوان شاهنشاه را برکنار کرد،احتمالاً با ریسیور ماهواره کارهای بزرگتری را میتوان صورت داد.
این قانون شکنی در حالی صورت می گیرد که دیگر رسانه هایی که از طریق آنان ارتباط اینجانب با جامعه برقرار می شد و نیز مطبوعات و رسانه های غیردولتی مورد محدودیت جدی قرار گرفته اند و تنها مجرای باز برای اطلاع رسانی به مردم جریان خبرسازی یک سویه رسانه ملی و رسانه های دولتی است و متأسفانه جامعه را به سمت دریافت اطلاعات از طریق رسانه های خارجی سوق می دهد.[4]
بیانیهی شمارهی 8:
باز هم از عموم ملت شريف ايران متواضعانه درخواست مي كنم با حفظ آرامش و پرهيز از ايجاد تنش، در دام بدخواهان كه كوشش مي كنند اين حركت گسترده اجتماعي را شورش و اغتشاش و وابسته به بيگانه قلمداد كنند، نيافتند و با زيركي و هوشياري كه ويژگي ممتاز شماست اين توطئه ها را مهار نمايند...
دشمن خارجي با همراهي ياران جاهل و طماع خود در داخل بر آنست كه مطالبات اين حركت عظيم خودجوش را به خوارج بيرون از نظام نسبت دهد و حتي الله اكبرهاي از دل برآمده شما را چون قرآنهاي سر نيزه معرفي كند. بر ماست كه با رفتار و گفتار خود اين توطئه شوم را خنثي نماييم.[5]
VOA هم که با اخراج کردن سازگارا خیال موسوی را راحت کرد. البته سازگارا همچنان اصرار دارد که رهبر جنبش دچار لکنت زبان شده و نمیتواند پیامش را به مردم برساند. تجربهی رمزگشایی قطب زاده و یزدی از سخنان خمینی در پاریس، شاید اینبار به کمکشان بیاید.
بیانیهی شمارهی 8 پایان بسیار تند و توهین آمیزی دارد. خمینی (یا شاید اطرافیانش) حداقل این درایت را داشت تا در پاریس به کمونیستهای خداناشناس هم امان بدهد. حداقل این شعور را داشت که در نبود رسانههای آزاد داخلی، ارزش رسانههای خبری خارجی را بداند. وحشت داشتن از دزدیه شدن محصولی که وجود ندارد ابلهانه است. با نگاهی خوشبینانه میتوان دو فرض متفاوت دیگر داشت:
- میرحسین موسوی تحت فشار این بیانه را امضا کرده است.
- موسوی با امضا کردن این بیانیه قصد اعتماد سازی داشته است.
اگر فرض اول را بپذیریم بایستی پرسید جنبشی که رهبرش حتی نمی تواند یک اعلامیه صادر بکند، چگونه میخواهد رهبر ج.ا. را برکنار بکند؟ (سرنوشت نتیجهی انتخابات با سرنوشت خامنهای گره خورده است)
فرض دوم هم بیانگر نوعی مصالحه و رایزنی کردن در سطوح بالای قدرت است. بنده با این فرض مشکلی ندارم. اعتقادم هم بر این است که نخست وزیر امام بایستی در چهارچوبهای موجود عمل کند. ولی مشکلْ هواداران کیبورد بر کف دو آتشهای هستند که شبها خواب انقلاب میبینند و صبحها غسل جنابت (بجای غسل شهادت) میگیرند.
شرایط در سر دیگر جنبش هم چندان بر وفق مراد نیست. کروبی مردم را به تجمع دعوت میکند اما یک روز قبل از راهپیمایی دعوتش را پس میگیرد. بحث بر سر نادرست بودن لغو کردن راهپیمایی نیست، مسئله بر سر ابن الوقت بودن آقایان است که درک نادرستی از شرایط دارند. معلوم نیست که ایشان بر اساس کدام تحلیل مردم را به راهپیمایی دعوت میکنند. حتی اگر قصد ایشان محک زدن جامعه باشد، بازهم رفتارشان را نمیتوان توجیه کرد. ضربهای که بخاطر این دوگانگی به رهبر جنبش وارد میشود به اندازهی کافی سهمگین است تا او را از اعتبار بیاندازد.
ایشان برای دومین بار دعوتشان را پس گرفتند (بار اول با برداشتن اعلامیه از سایت سحام نیوز در جمعه شب-بار دوم با اعلام رسمی) و مراسم سوگواری کشته شدگان را به هفتهی بعد موکول کردند. در زمان جنگ و تهدید صدام به موشک باران ِ نماز جمعه، جوکی ساخته بودند با این مضمون:
ما مسلمانیم / اهل ...نیم/ ما نماز جمعه را پنجشنبه میخوانیم
مرحوم مصدق با یک تظاهرات نخست وزیری را از چنگ سیاستمدار کارکشتهای چون قوام در آورد. قیاس معالفارقی است اما انتظار بیهودهای نیست که از موسوی توقع داشته باشیم بعد از تظاهرات عظیم روز دوشنبه امتیاز های قابل توجهی از حریف بگیرد و حداقل تعدادی از زندانیان را آزاد کند. موسوی ثابت کرد که قدرت چانه زنیاش به اندازه قدرت مناظرهاش است.
چه باید کرد؟
کسانی که مستقبلین شیرینی بدستْ در فرودگاه مهرآباد را مسخره میکردند، امروزه راهحل های بمراتب احمقانهتری از فرود صدها هواپیما در تهران ارائه میدهند. کسی از مستقبلین دیروز آماری نگرفت تا با انقلابیون کیبورد به دست امروز مقایسه گردند اما با وجود چنین کمبودی میتوان یقین داشت که باهوش ترین ملت جهان اولین ملتی است که پایان تراژیک یک جنبش را به یک نهضت کمدی اینترنتی تبدیل کرده است.
در شرایطی که نظریهپردازان اصلاح طلب در زنداناند، رهبران اپوزیسون در خارج در آشفتگی به سر میبرند، امثال «دکتر پشت ِ پرده» با پخش اخبار دروغین فضای اطلاع رسانی را به گند کشیدهاند، قشر آگاه تر جامعه براحتی فریب اخبار کذب و راه حلهای مضحک را میخورند، نمیتوان توقع داشت که این جنبش مصادره بشود. عبور کردن از موسوی به یک هوشمندی، درایت و سازماندهی نیاز دارد که در حال حاضر در اپوزیسیون دیده نمیشود. حسن ماسالی در مصاحبه ای با برنامهی رو در روی VOA گفته بود: در زمان انقلاب قصد داشتیم به خمینی تاکتیک بزنیم ولی استراتژی خوردیم.(نقل به مضمون)
شکست نهضت بادکنکی ثابت میکند که هواداران جنبش به شدت ریزش کرده اند. بدن سالم میگوید که تن باتوم خورده بهتر از قلب گلوله خورده است. عقل سالم ترک زمین را به سرکوب خشن ترجیح میدهد. ذخیره کردن پتانسیل موجود برای آیندهای نزدیک عاقلانه تر از به کشتن دادن افراد شجاعی است که برای جمع شدن هر جمعیت عظیمی لازم هستند. هواداران مبارزات مسالمت آمیز در درجهی اول بایستی سلامت مردم را حفظ کنند. تا زمانیکه تمام شهر را بادکنک پر نکرده نبایستی مردم را به خیابانها کشاند. جان برکفان بدون شک از بادکنک باد کردن وحشتی ندارند.
پی نوشت:رودربایستی را باید کنار گذاشت. 30 سال است که در جمهوری اسلامی همین بساط برقرار است. 30 سال است که تقلب میکنند، آدم میکشند و روشنفکر زندانی میکنند. موسوی مرد این میدان نیست. اینهمه تظاهرات شده، اینهمه آدم زندانی و کشته شده اند ایشان حتی یک پوئن هم نتوانسته از حریف بگیرد. این برای براندازان ممکن است عیب نباشد ولی برای کسانی که قصد فعالیت در همین چارچوب را دارند بدون شک نقص بزرگی است.
بنده به سیاستمداران ورشکستهی ایرانی هم امید چندانی ندارم. ولی میتوان از نویسندگان، هنرمندان، تجار و روشنفکران ایرانی انتظار داشت که یک جبههی واحد تشکیل بدهند. بر روی یکسری از حداقلها مثل اعلامیهی جهانی حقوق بشر توافق کنند و انتخاب نوع حکومت را به مردم واگذار کنند. یک حزب سیاسی تشکیل بدهند. رهبری جنبش را بجای یک فرد یک حزب بر عهده بگیرد. این شخصیتها این قابلیت را دارند تا سیاسیون را هم به دور خود گرد آورند.
[1]
اسماعیل خویی نیز تجربهی مشابهی دارد.
اسماعیل خویی در مصاحبه با BBC:
طرحی که چپ بویژه چپ سنتی که حزب توده است در اندیشه داشت و چپ نو و جوان هم به همین نتیجه رسید این بود که خمینی راست میگوید قصد حاکمیت ندارد و هدفش تنها برانداختن نظام شاهنشاهی است و خب بدین سان ما میتوانیم از او چون یک بلدوزر بهرهبرداری کنیم و کار شاه تمام میشه و ما بعد خواهیم تونست یک جمهوری دموکراتیک و برخوردار از حقوق بشر و دادگری برای همهی مردمان ایران بنیاد بزاریم.
باری روزهای نزدیک به 22 بهمن کانون نویسندگان هم به خیابانها آمد با شعارهای خودش البته اما جلوتر از ما یک وانتی راه میرفت که درآن آخوندی ایستاده بود که بعدها دانستیم که هادی غفاری است و در بلندگوی دستیش فریاد زد که شماها شعارهای انحرافی ندهید شعارها از این بلندگو گفته میشود و شما همین شعارها را تکرار کنید.
[هادی خرسندی در همین زمینه شعری سروده:
رفتم تظاهراتي / تظاهرات صاحاب داشت /
شعارهائي که بودش / مسئول انتخاب داشت /
آقاي صف نگهدار / کارش يه جور حساب داشت ....
شعارهائي که بودش / مسئول انتخاب داشت /
آقاي صف نگهدار / کارش يه جور حساب داشت ....
"مرگ بر خامنه اي" (نگين!، مريضه طفلکي!!) /
(ميخواي بگي، برو خونه، تنها بگو يواشکي !!)]
(ميخواي بگي، برو خونه، تنها بگو يواشکي !!)]
ما گوش ندادیم و شعارهای خودمان را تکرار کردیم. کم کم آغاز کردند برخی به ناسزا گفتن به ما و اندک اندک دیدیم که زمینه داره برای حمله کردن به ما آماده میشود و هیچ یادم نمیرود که با یکی از دوستانم که اکنون در ایران است به او گفتم که بیا بریم مسعود جان. این انگار دیگر انقلاب ما نیست.
حتی با برخی از دوستان و یاران نیز تصمیماتی گرفتیم ولی با آنچه که میدیدیم که دارد بر سر دکتر بختیار میآید دانستیم که بقول نیما سیل از جا کندهی مردم دیگر پیشگیری ناپذیر و دیر است.
...بیانیهای نوشتیم و نعمت آذر که با خمینی آشنایی داشت یک وقتی از حضرت امام گرفت و ما و 25 تنی از اعضای پیرتر کانون به دیدن امام رفتیم و من یادم است که پایم به علت دچار شدن به نقرص باد کرده بود و سرپایی رفتم.
باقر پرهام نازنین در کنار امام زانو زد و بیانیهی ما را خواند. خمینی زیر چشمی یک نگاهی به تمام ما 25 نفر کرد و به روان هومنکم راست میگویم که نگاهش یک مدتی روی من خیره شد به دلیل ریختی که داشتم. من در نگاهش بسیاری از چیزها را خواندم باری بعد شروع کرد به گفتن با آن لهجهی همیشهگی خودش. وکلن همه را از ما جدا کردند کارفرما را از کارگرا جدا کردند کارگرا را از کارفرما جدا کردند... می دانید که هرچیزی را از آن طرفش هم میگفت... آقا همهی اینها زیر سر امپریاسمهاست. سرانجام هم گفت دربارهی حرف های آقایان عرض بنده این است که به اسلام بپیوندید. بروید برای پیشرفت اسلام کار کنید. واسلام علیکم و رحمةالله برکاته...
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/01/090131_ir_khoi_anniv.shtml
[2]
http://www.peiknet.com/1383/page/06mehr/p0401hajebodole.htm
خمینی: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد
آیت الله خمینی در اجتماعی که با شرکت هزاران تن از دانش آموزان و فرهنگیان قم تشکیل شده بود بیاناتی ایراد کردند و ضمن بر شمردن توطئه های عمال اجانب، خواستند مردم از دولت بازرگان حمایت کنند. متن سخنان وی بشرح زیر است:
"دست های خائن اجنبی و عمال اجنبی ما را از شما جدا کردند. بین ما و شما افتراق انداختند. آنها از این افتراق نتیجه ها بردند و دیدند که از اتحاد جنبه های قشر های مختلف آنها نمیتوانند با این اتحاد نتایجی را که میخواهند ببرند. سالهای طولانی کوشش کردند مدارس دینی را از دانشگاهها و دیگر قشر های محصلین جدا کنند.
ای امیدهای من، ای امیدهای من ای نویدهای من، ای فرزندان عزیز اسلام، رمز پیروزی را دریافتید، دریافتید که در این دو سال اخیر با وحدت کلمه ریشه استبداد، ریشه سلطنت استبدادی دو هزار و پانصد ساله را از بیخ کندید، دریافتید که نفت خواران مفت خوار را عقب زدید، دریافتید که با وحدت کلمه، وحدت غرض و هدف آن ایمان و هدف اسلام، هدف جمهوری اسلامی، دریافتید که این رمز شما را به پیروزی رساند.
این رمز را از دست ندهید، صف های خود را فشرده تر کنید، روابط خود را با همه قشرها خصوصا با روحانیون زیادتر کنید، شما آمال و آرزوی ما هستید.
آیت الله خمینی در مورد جمهوری اسلامیگفت:
"به یاوه یاوه گویان گوش ندهید. به حرف های قشرهایی که از اسلامی هیچ بویی ندیده اند و با اسلام مخالفند با آنها به حرف های آنها گوش ندهید آنها میخواهند ملت را منحرف کنند. از مسیر خود، مسیر شما مسیر اسلام است. مسیر شما این است که جمهوری اسلامی را به پا کنید. من رای به جمهوری اسلام میدهم.
و از شما تقاضا دارم که رای به جمهوری اسلامی بدهید نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد. جمهوری اسلامی. آنها که در نوشتجاتشان از جمهوری دم می زنند جمهوری فقط یعنی اسلام نه آنهائیکه جمهوری دموکراتیک می گویند. یعنی جمهوری غربی، جمهوری اسلامی نه. اینها میخواهند باز هم مصائب را فرم دیگر برای ما به بار بیاورند. اینها اصلا بر این نهضت دخالت نداشته اند. آنها که امروز به خیال خودشان میخواهند سر سفره آماده بنشینند، در این نهضت به هیچ وجه دخالت نداشته اند."
وی از مردم خواست که خواهان جمهوری اسلامیباشند و گفت: " آنها را نپذیریم و نمیپذیریم آنها را که قلمهای مسموم را گرفته و برخلاف اسلام چیز مینویسند و ملی و دموکراتیک این ها را به زبان می آورند از آنها نپذیرید ما اسلامی را میخواهیم. ملت ما اسلام را میخواهد. آنها که کوشش دارند، نهضت ما را تضعیف کنند دولت ما را تضعیف کنند تا نتوانیم تا بخیال آنها نتوانیم در رفراندوم موفق شویم خیال خامی به سر خودشان می پزند....
اینها کشته داده اند، اینها خون داده اند، اینها سهیم هستند. همه سهم مال اینها است، نه مال من و شما که کنار نشسته اید و حالا قلم دست گرفته اید. قلم ها را بشکنید، به اسلام پناه بیاورید، تبلیغات سوء را کنار بگذارید، تا نتیجه ببرید تا استقلال خودتان را حفظ کنید."
http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/03/post_258.html
"در جمهوري اسلامي كمونيستها هم در بيان عقايد خود آزاد خواهند بود." (مصاحبه با سازمان عفو بين الملل، نوفل لوشاتو، 10 نوامبر 1978)
[4]
http://ghalamnews.ir/news-21196.aspx
دوست عزیز زیادنگران نباش هنوز الترناتیو مطلوب برای گلوبالیسم ناپیداست درضمن افسار قدرت چنان سفت گرفته شده که به این سادگی ول کنش نیستند اما یک چیز مهم هست وان اینکه این روند وادار میکنه که امریکا از استیصال تن به راه حل سوم بده .....
پاسخحذفخیلی خیلی زیبا بود - بعد از مدتها یک متن زیبا خوندم - این مطلب نشان از کتابخوان بودن شما دارد - اما با بعضی از قسمتهاش مخالفم که در قالب یک ایمیل مطول برای تان خواهم نوشت - البته هرچه میگردم ایمیل تان را پیدا نمی کنم - این هم بگم که خوشحالم این وبلاگ را پیدا کردم - ضمن اینکه انسان دوستی شما هم خیلی قابل ستایش است - درود
پاسخحذف