در اوایل انقلاب عدهای از ملیون و گروههای چپگرا تصور میکردند با سواستفاده از قدرت ِ مردمی خمینی می توانند پس از شکست دادن شاه بر این موج سوار شوند ولی موج بوجود آمده بقدری سهمگین بود که تقریباً تمام نیروهای فوق را به صخره های انقلاب کوبید. تجربهی 30 سال پیش به ما می گوید که دزدین موج سبز امکان پذیر نیست.
چیزی که این مردم را به خیابان کشیده، ارزشهای دموکراتیک و سکولار نیست. مردم به درست یا به غلط پشت موسوی جمع شدهاند. در اینجا یک سوال پیش میآید: تکلیف کسانی که در شرایط کنونی با موسوی و افکارش مخالف هستند چیست؟
گذشتهی آقایان اصلاح طلب به اندازهی کافی روشن است. عدم دفاع آنها از آزادیخواهان و در موارد بسیاری مخالفتشان با نیروهای تحولخواه جای هیچ شک و شبههای باقی نمیگذارد که اینها بدنبال منافع مردم نیستند و اگر احساس خطر میکنند نه بخاطر منافع مردم که بخاطرمنافع از دست رفتهی خودشان است. از شواهد امر پیداست که مافیای اقتصادی بدنبال سواستفاده از کتک خوردنهای مردم است. موسوی هنوز هم بجای پیوستن به مردم نگران تصفیه شدن خط امامی هاست. عدهای بدنبال مصادرهکردن تمام و کمال جنبش به نفع هاشمی و حسن خمینی هستند.1 عدهای به دنبال ماهی گرفتن از آب گلآلود و تطهیر گذشتهی خویش هستند.
خوب چاره چیست؟ یا باید شکست مردم از مانور اقتدار را بپذیریم یا موسوی را به ناچار با خود همراه کنیم. لزومی به حرکت گوسفندوار به سمت مرقد نیست. می توان در عین کثرت وحدت داشت. میتوان با جمعیت هم کلام نشد و شعارهای خود را مطرح کرد، پلاکاردهای خود را در دست گرفت اما به همراه مردم باتوم خورد. میتوان هوشیار بود و بدنبال هرکس و هر شعاری نرفت.
در برابر اتفاقی که امروز در ایران افتاده است نمیتوان بی تفاوت بود. سه اتفاق مشخص در این کودتا افتاده:
هر شعاری بدنبال مطرح کردن خواستهای مشخص است. شعار سیاسی باید با وزن مردم همخوانی داشته. کسانی که بدنبال شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر خامنهای هستند بایستی شخصاً گوشتهای دم توپ و گلوله را تهیه کنند. فاصلهی بین سقوط ج.ا. تا پذیرش رای مردم فاصلهی بین کبودی تا خون است. هزاران گرایش سیاسی در جامعه وجود دارد. اگر قرار باشد که تمام این گرایشات امروز خود را وزن کشی کنند، این تکثر و اغتشاش بدون شک سرکوب مردم را برای حکومت آسانتر میکند.
حکومت بدنبال خلق تیانآنمن دیگری است. شکست مردم تنها شکست موسوی نیست. امروز دکتر بختیاری در اردوگاه حریف وجود ندارد. هواداران احمدینژاد در خیابان شانزهلیزه نیستند. آنها در مصلا جمع میشوند. اگر اینبار زمین بخوریم معلوم نیست دفعهی بعد کی و چگونه بلند خواهیم شد.
_________________________
[1]
چیزی که این مردم را به خیابان کشیده، ارزشهای دموکراتیک و سکولار نیست. مردم به درست یا به غلط پشت موسوی جمع شدهاند. در اینجا یک سوال پیش میآید: تکلیف کسانی که در شرایط کنونی با موسوی و افکارش مخالف هستند چیست؟
گذشتهی آقایان اصلاح طلب به اندازهی کافی روشن است. عدم دفاع آنها از آزادیخواهان و در موارد بسیاری مخالفتشان با نیروهای تحولخواه جای هیچ شک و شبههای باقی نمیگذارد که اینها بدنبال منافع مردم نیستند و اگر احساس خطر میکنند نه بخاطر منافع مردم که بخاطرمنافع از دست رفتهی خودشان است. از شواهد امر پیداست که مافیای اقتصادی بدنبال سواستفاده از کتک خوردنهای مردم است. موسوی هنوز هم بجای پیوستن به مردم نگران تصفیه شدن خط امامی هاست. عدهای بدنبال مصادرهکردن تمام و کمال جنبش به نفع هاشمی و حسن خمینی هستند.1 عدهای به دنبال ماهی گرفتن از آب گلآلود و تطهیر گذشتهی خویش هستند.
خوب چاره چیست؟ یا باید شکست مردم از مانور اقتدار را بپذیریم یا موسوی را به ناچار با خود همراه کنیم. لزومی به حرکت گوسفندوار به سمت مرقد نیست. می توان در عین کثرت وحدت داشت. میتوان با جمعیت هم کلام نشد و شعارهای خود را مطرح کرد، پلاکاردهای خود را در دست گرفت اما به همراه مردم باتوم خورد. میتوان هوشیار بود و بدنبال هرکس و هر شعاری نرفت.
در برابر اتفاقی که امروز در ایران افتاده است نمیتوان بی تفاوت بود. سه اتفاق مشخص در این کودتا افتاده:
- نیروی نظامی تمام قدرت سیاسی را قبضه کرده است.
- رای مردم از سوی حاکمیت محترم شمرده نشده.
- مردم برای دفاع از آرای خود به خیابانها آمده اند.
هر شعاری بدنبال مطرح کردن خواستهای مشخص است. شعار سیاسی باید با وزن مردم همخوانی داشته. کسانی که بدنبال شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر خامنهای هستند بایستی شخصاً گوشتهای دم توپ و گلوله را تهیه کنند. فاصلهی بین سقوط ج.ا. تا پذیرش رای مردم فاصلهی بین کبودی تا خون است. هزاران گرایش سیاسی در جامعه وجود دارد. اگر قرار باشد که تمام این گرایشات امروز خود را وزن کشی کنند، این تکثر و اغتشاش بدون شک سرکوب مردم را برای حکومت آسانتر میکند.
حکومت بدنبال خلق تیانآنمن دیگری است. شکست مردم تنها شکست موسوی نیست. امروز دکتر بختیاری در اردوگاه حریف وجود ندارد. هواداران احمدینژاد در خیابان شانزهلیزه نیستند. آنها در مصلا جمع میشوند. اگر اینبار زمین بخوریم معلوم نیست دفعهی بعد کی و چگونه بلند خواهیم شد.
_________________________
[1]
نمونهای از ادبیات متعلق به دوران مالهکشی دههی 60:
سید حسن خمینی، به پا خیز که امروز از آن توست
سید حسن خمینی، به پا خیز که امروز از آن توست
سید حسن خمینی، این صدای ملت است که تو را خطاب می کند: امروز که کودتاچیان نقاب از رخ افکنده، امروز که چهره کریه به انحراف کشانندگان 30 سال انقلاب ملی مان بر مردم آشکار گردیده، امروز که نیمه سیاه جنایتکار حکومت سر برآورده و در صدد قبضه کامل قدرت است، سکوت را بشکن و از ناگفته های بسیار از این سیاه رویان پرده در. برخیز و حق مردمان زمان خویش بستان از مجنونان قدرت. پرچم سبز رهبری آزادی خواهی را به اهتزاز در آور. بدان که یاران حقیقی انقلاب؛ هاشمی ها، موسوی ها، خاتمی ها، کروبی ها.... به پشتوانه جنبش ملی جماران به رهبری تو و حضور از جان و دل مردم، در برابر کودتای حکومتی پاستور خواهند ایستاد و نمی گذارند این امانت انقلاب به دست نا اهلان نابود گردد. چشم به فریاد آزادی تو
https://balatarin.com/permlink/2009/6/14/1619159
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر