۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

عمل نمیکنم، پس نیستم!

کلمات بدون عمل، قاتل ایده آلیسم هستند. هربرت هوفر- 31امین رئیس جمهور آمریکا (۱۹۶۴-۱۸۷۴)
با آمدن چند نفر به خیابان، «جامعه مبارزین مجازی» مجدداً به تکاپو و هول و هراس افتاده است. مساله این هست که آیا مبارزه برای ما یک مسئله جدی است یا وسیله ای برای پرکردن اوقات فراغت و زنای روحی با اخبار هیجان انگیز. تجربه جنبش شکست خورده سبز و حضور همچنان فعال و بی رودربایستی چریک ها و تکاوران مجازی به ما گوید که در همچنان بر همان پاشنه گذشته می چرخد. باید به انقلابیون مجازی این نکته را یادآور شد که نیازی به کن فیکون کردن ایران نیست! 

طبق اخبار، چندشب پیش، حدود 30 نفر از فعالین توسط حکومت بازداشت شده اند. وظیفه هر جنبش مردمی در قدم و مرحله اول این است که از سران و چهره های شاخص خود دفاع کند تا فعالین از بی بخاری و بی تفاوتی جامعه میل و رغبتشان را به مبارزه از دست ندهند. خواست آزادی زندانیان باید ارجح بر هر هدف دیگری باشد. هدفی که می تواند با یک تحصن یا تجمع مسالمت آمیز و آرام جلوی قوه قضاییه پیگیری شود. هدفی که بدون تردید هزینه کمتری از خواست براندازی رژیم سفاک آخوندی خواهد داشت!

نکته ی دوم درباره برادران خارج از کشوریست که حتی حاضر به پرداخت کوچکترین هزینه ای نیستند اما با نام مجازی پرچم انقلاب را از زیر لحاف به احتزاز در می آوردند. برادر من توجه فرمایید! خواهر گرامی توجه فرمایید! من و شما نوعی که نه بخاطر تعطیلات تابستان هویت مان را افشا خواهیم کرد و نه برنامه ای برای سفر به داخل کشور و پیوستن به صف پرشمار! مبارزین داریم، پسندیده تر خواهد بود که برای دیگران جرم سنگین براندازی را نخریده و هزینه آرزوهایمان را به پای دیگران واریز نکنیم. لااقل بگذاریم آنهایی که در داخل هستند، آنهایی که در ارومیه هستند، جنبش مدنی شان را در حد اعتراض به خشک شدن دریاچه نگه دارند. در همان حدی که توان هزینه دادن برایش دارند. تا اگر پس فردا خبری نشد و رژیم سقوط نکرد و برای کسی به جرم براندازی 8 سال زندان ناقابل بریدند، پیشانی ما بی عملان تاریخ از این رو سیاه‌تر نشود! امید است که ملت شریف از تجارب گذشته اندک درسی گرفته باشد! انشاالله تعالی!

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

ای موشک های تاماهاوک، بگیرید وطن من را!

هزینه های جنگ با کشوری به وسعت ایران و در منطقه استراتژیکی چون خلیج فارس و با توان عملیاتی برون مرزی سپاه، سر به فلک خواهد کشید. بعید است که غرب دست به حمله به ایران بزند آنهم در شرایطی که برای جنگ محدود با لیبی، خزانه و نفسش به شماره افتاده بود! اما بیایید به عنوان یک ورزش ذهنی، تصور (و شاید هم توهم) ذهنی این دوستان را در خاطرمان شبیه سازی کنیم. چشمانمان را می بندیم و بمب افکن های B-2 را تجسم میکنیم که با شکوه هرچه تمام تر از فراز خلیج فارس عبور میکنند و به سمت ایران در حال پرواز هستند.

بوشهر یا تهران؟ میدان تجریش یا شهرک اکباتان؟ فرقی ندارد؟! چرا فرق میکند عزیز من. آن کس که در بوشهر یا شهرک اکباتان می نشیند سهم بیشتری از موشک ها و بمب های آزادی بخش خواهد برد. فاصله برخی بلوک ها با آشیانه هواپیما کمتر از صد متر است. فاصله ای که برای ریختن شیشه های 5 متری خانه های آنجا کفایت میکند و چه منظره ای هیجان انگیزتر از این؟ اصل فیلم هالیوودی و جلوه های ویژه است لامصب! تازه اگر شانس بیاوری و این بمب های هوشمند که عینهو ریختن تاس در آسمان رها می شوند، در همان محدوده خطای ده متری شان فرود بیایند و جلوی پای خانه ات از خجالت و تو خانواده ات در نیایند. بوشهری ها احتمالاً از تشعشعات هرچند خفیف نیروگاه اتمی لذت نخواهند برد اما کودکانی که در نزدیکی اهداف و پایگاه های نظامی زندگی میکنند، با صدای بمباران شبی رویایی را به صبح خواهند رساند! اندکی صبر که فردا سحر دیگری است.

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

لبخند بزن زیدو...لبخند بزن...

مهوَش که به رحمت خدا رفت، چنان جماعت عظیمی برایش به خیابان آمدند که به تشییع جنازه ی همشهری او و مرجع تقلید بزرگ شیعیان، آیت‌الله بروجردی، تنه می زد. ده سال بعد که دکتر معین دار فانی را وداع گفت، شمار اندک مرده خوران آنچنان به انجوی شیرازی فشار آورد که "مقاله‌ای انتقادی با عنوان «تهران بمیر» در روزنامه اطلاعات انتشار داد."

میدانی زیدو،  چند هفته بعد از 22 بهمن 88 برق خاصی را در چشمان رئیس کارخانه مان دیدم. بعد از مدت ها چند سفارش کلان ِ تازه گرفته بود. بازار ثبات را حس کرده بود و شاخص بورس در تابستان سال بعد داشت سقف آسمان را می شکافت. آخر بازار تابع قوانین عرضه و تقاضا است. مملکت از بلاتکلیفی و اغتشاش خسته شده بود و ثبات می خواست. این چیزی است که اکثریت جامعه می خواستند و می خواهند. ثبات برادر من، ثبات. ما با جمهوی اسلامی همزیستی مسالمت آمیز داریم. ما می خواهیم آب بازی کنیم، زندگی کنیم و در این میان یادی هم از عمل انقلابی فرنود کرده باشیم!

زیدو! نمیدانم به فیسبوک سر زده ای یا نه! صفحه ای که برای حمایت کتره ای از آزادی تو در آنجا باز شده، همان صفحه ای که اولین عکس ها پس از به مرخصی آمدنت در آنجا منتشر شد، بعد از چند ماه، فس فس کنان و به زور9 هزار نفر «حامی مجازی» ناقابل جمع کرده. در مقابل، فرنود، کودک دلاوری که خودش مال خودش را می شورد، ظرف تنها چند روز 3 برابر «فداییان اینترنتی» تو هوادار پیدا کرده. این خیلی ساده معنایش این است که مردم ایستادن یا نایستادن تو بر سر آرمان هایت را به شوشول فرنود هم حساب نمی کنند!