۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

آینده را باید ساخت، آینده را باید دید



"...توان و ناتوانی نسبی است و چه بسیار بسیار مورد هست که فتح ها نتیجه بزرگی و شمار نیروی فاتح نیست، از پاشیده بودن و ضعف اساسی ِ ـــــــــــ تکرار میکنم، اساسی ِ ــــــــ شکست خورده می آید. کورتز و ازتک ها را به یاد داشته باشید. حمله محمود افغان را به یاد داشته باشید. تمام شبه قاره هند را انگلیس ها چگونه ربودند؟ مگر همه اش چند تفنگ دار انگلیسی در یک کشتی کوچک به آب های خلیج فارس می آمد؟ اسکندر با چند نفر از مقدونیه راه افتاد؟ این دارای سوم بود که وقتی برای مقابله با او رفت تمام کاسه و بشقاب طلایی آشپزخانه، و تمام همسران صیغه و جاه و جلال خود را کشید از شوش به ایسوس. در جنگ با اسکندر؟ در جنگ با اسکندر. خسروپرویز را به یاد بیاورید که اورشلیم را از دست بیزانس درآورد، صلیب به اصطلاح اصلی عیسی را به غنیمت ربود و بعد تمامی آناتولی را گرفت و رفت تا لب بسفر روبه‌روی قسطنطنیه، و فقط چون کشتی نداشت نرفت به آن سوی آب. در هرحال میان وقتی که رفت تا پیش پایتخت بیزانسی تا وقتی که تیسفون و مدائن سقوط کرد، زمان میان چنان اوج اقتدار و گنج های شایگان و ثروت و جبروت و «به زرین» خاقانی تا این حضیض شکست نهایی ساسانی مگر همه اش چند سال بود؟ نُه سال. فقط نُه سال. ششصدوبیست‌وشش کنار بسفر، ششصدوسی‌وپنج تسلیم تیسفون.

...امپراتوری ساسانی حتی در آن اوج فتوحات یک دستگاه شکستۀ لرزنده در داخل بود. لعاب و قشر طلایی تلالویی دارد اما تلألو با تندرستی تفاوتی دارد. شکست ساسانی از عرب شکست سیستم بود از نیروی انقلابی ترکیبی و منتجه ای که ایرانیان و فکر و رسم و سابقه های عقیده‌ای و اجتماعی و حتی اصطلاح‌های ایرانی را در آن کم نمی دیدی، اما در جبهه حکومتی سردارهایی می دیدی که گرفتار حرص و کوردلی های خود، به امید ادامه مزیت و شغل و معاش پیشنهاد معامله می دادند به فرمانده حریف. میهن برایشان همان معاش و ملک و مزیت بود، بی مردم. همین چند سال پیشتر بود که در یک روز سی هزار تن از مردم را به دار کشیدند و دادگر لقب بهشان دادیم. همین بزرگان شان که دررفتند و رفتند تا هند هنوز بعد از چهارده قرن اعقاب مردم آن روز را، فرزندان روستاییان ایران را که به جا ماندند و هنوز زرتشتی اند چندان قبول ندارند. از پارسی های هند بپرسید. این گونه است که «ما» را که می گوییم با دقت و درست باید دید، بادقت و درست، بیرون رنگ و پرچم و زبان و قمپز و غرور، با ربط و نوع ربط انسانی، تاریخ را درست ببینیم، بدانیم تاریخ فرق دارد با قصه و حماسه و گزارش و قمپز. تاریخ باید خواند، حماسه تریاک است.