جدا کردن رهبر از نهادهای زیر دستش مسبوق به سابقه است. خاتمی پس از رد صلاحیت گستردهی نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم، اعضای شورای نگهبان را متهم کرد که از دستور رهبر سرپیچی کردهاند. پیش از انتخابات دورهی دهم، باوجود حمایتهای بیقید و شرط و تمجیدهای بیشمار خامنهای از احمدینژاد، کاندیداهای اصلاح طلب در تمام میتنگها و مناظرههایشان بشدت از محمود احمدی نژاد انتقاد می کردند و پشتیبانی رهبر از او را امری طبیعی و مربوط به تمام دورهها میدانستند. انداختن تمام مسئولیت ِ سیاست خارجی ایران بر دوش رئیس جمهور، بقدری برای ا.ن. گران تمام شد که او را وادار کرد تا از سیاست خارجی دوران خمینی برای منتقدینش مثال بیاورد. انتقادات اصلاح طلبان از کارنامه ی اقتصادی سراسر شکست احمدی نژاد، در تضاد کامل با سخنان رهبر در رابطه با مناسب بودن شرایط اقتصادی بود. اصلاح طلبان قوائد بازی بد و بدتر را رعایت نکردند و با حملهی همه جانبه به ا.ن در واقع جرزنی کردند.
در شرایط کنونی علیرغم مشخص بودن عاملان اصلی تقلب و کودتا، موسوی و کروبی از موضع گیری صریح خودداری میکنند. اگرچه آنها اعلام کردهاند که تنها در چهارچوب قانون عمل خواهند کرد، اما برخوردشان با تقلبات صورت گرفته در تضاد کامل با قانون اساسی است. خامنهای تا به امروز 2 بار بر سالم بودن انتخابات تاکید کرده است. طبعاً برای ملتزمان به اصل ولایت مطلقهی فقیه، مشکل بایستی حل شده باشد. اینطور که پیداست باختن در بازی بد و بدتر چندان برای اصلاح طلبان درس آموز نبوده است.
ادامه دادن این بازی در سطحی بالاتر تنها هزینههای آنرا بالا میبرد بدون آنکه دستاوردی در پی داشته باشد. برداشت مردم این است که موسوی جلوی رهبر ایستاده و مخالف ارادهی اوست. موسوی در عمل مخالف رهبر است اما از لحاظ نظری مخالفتی با جایگاه ولایت فقیه ندارد.
مذهبیونی که 30 سال است نماز خوانده و روزه گرفتهاند، وقتی در مواجه با جنایتها و فسادهای حکومت اسلامی دچار شوک و بهت میشوند، میگویند که این اسلام، اسلام واقعی نیست. بعید است که از کشتارها و حق خوریهای صدر اسلام بیخبر باشند. برایشان قابل هضم نیست که 30 سال سرمایهگذاری در بهشت را یک شبه بر باد بدهند و یا شاید تنها امید و انگیزهی آنها برای زندگی کردن، امکانات رفاهی دنیای دیگر است.
مهندس موسوی در شرایط مشابهی قرار دارد. تمام سرمایهی اش نخست وزیر امام بودن است. امامی که 8 سال جنگ کرد، روابط با دنیای خارج را قطع کرد، حجاب را اجباری کرد، مخالفیناش را به بدترین شکل ممکن سرکوب کرد و از همه جالبتر رئیس جمهور منتخب ملت را برکنار کرد. کارنامهی حقوق بشر امام خامنهای بسیار درخشانتر از امام خمینی است. خط امامی که موسوی نگراناش است، یک تفکر یا منش نیست، در اینجا منظور از خط امام اطرافیان امام هستند. موسوی با وضع موجود مخالف است و معتقد است که از خط امام دور شدهایم. بنظر او امام اینرا نمیخواسته. یقیناً امام مورد نظر موسوی آیتالله خمینی نیست، پیرمرد آرامی است که در جمع خصوصی با اطرافیاناش خوش و بش میکند، دستی به سر و روی آنها میکشد و احتمالاً پست نخستوزیری را به افراد مورد وثوقاش میبخشد.
موسوی در بیان، مخالف خامنهای نیست اما در عمل با او مخالفت میکند. هوادارانش عکس او را به همراه خمینی و خامنهای در تظاهرات سهشنبه در دست گرفتند. تظاهراتی که بدون مجوز برگزار شده و هدفش برکنار کردن رئیسجمهور منصوب رهبر است. شاید تصور اصلاحطلبان این است که مورد خطاب قرار ندادن خامنهای هزینهی پذیرفتن شکست را برای او کمتر میکند. شاید آنها در خیال خود روزی را میبینند که خامنهای تقلب را به افراد خودسر نسبت میدهد. بنظرم چنین تصوری مبتنی بر واقعیت نیست. تقلب صورت گرفته کار یک کودک بازیگوش نیست. صحبت بر سر ده میلیون رای است. سایت الف تحلیل درستی در اینباره ارائه داده.1
این تاکتیک حتی نتوانسته مانع سرکوب مردم و دستگیری گستردهی فعالان سیاسی شود. موسوی میگوید که به اصل ولایت مطلقهی فقیه پایبند است، خامنهای میگوید که خود پیداست از زانوی تو. موسوی میخواهد با دست نگذاشتن بر روی مشکل اصلی هزینههای اعتراضات را کاهش دهد اما کشتار وحشیانهی مردم چیزی دیگری را نشان میدهد. حکومت اعتراض مسالمت آمیز مردم را با گلوله و باتوم پاسخ میدهد.
رنگ مذهبی به جنبش دادن و دیکتاتور مورد اشارهی مردم را در کوتولهای بنام احمدینژاد خلاصه کردن باعث میگردد تا هواداران جنبش ریزش کنند. راهحل های احمقانهای همچون شرکت در نماز جمعه نشاندهندهی کوتهبینی رهبران جنبش است. هواداران نماز و روزه 20 سال است که پشت خامنه ای نماز میخوانند و مشکلی هم احساس نمیکنند. اگر هدف رساندن اعتراض به گوش خامنهای است، باید گفت: خامنهای صدای اصلاحات مردم را شنیده اما صدای پای انقلاب هنوز به گوشش نرسیده است.
در حال حاضر حکومت خود را برای سرکوب گستردهی مردم آماده میکند. صدا و سیما در حال آماده کردن افکار عمومی است، سپاه با کشتن میخواهد مردم را به وحشت بیاندازد، خبرنگاران خارجی حتی در هتل هم تحمل نمیشوند. موسوی مرد این بحران نیست. قشری که دیروز خود را به زور به او چسبانده بود، امروز در حال کشیدن موسوی است. آیا چسبی که این دو را به هم چسبانده به اندازهی کافی قوی است؟ بنظر من خیر. موسوی باید خود را به مردم نزدیکتر کند.
_______________________
[1]
با توجه به اينكه جابجا كردن 10 ميليون راي بدون اطلاع و همكاري هيات هاي نظارت شوراي نگهبان عملا ناممكن است، بي شك كساني كه معتقد به وجود «تقلب گسترده» هستند بايد نه تنها وزارت كشور بلكه شوراي نگهبان را نيز در اين واقعه «شريك جرم» بدانند. بدين ترتيب معترضان در واقع دارند «نظام» را به تقلب در انتخابات متهم مي كنند...
ادعاي «زيرسوال بردن بنيانگذار انقلاب اسلامي» نيز ادعاي بسيار قابل توجهي است. ظاهرا آقاي موسوي كليه اقدامات دولت خود و دوستان خود در دهه شصت را عينا مورد تاييد امام خميني (ره) مي داند...چرا ايشان انتقاد از مواردي چون گزينش هاي بسيار سخت گيرانه، ارعاب 99 نماينده مجلس مخالف دولت و يا حتي بخشنامه لباس مشكي و قهوه اي - كه آشكارا امروز غير قابل دفاع هستند - را «زير سوال بردن امام خميني» مي داند؟ بديهي است كه اينها اعمال دولت ايشان و يا دوستان و حاميان ايشان بوده است و نه اقدامات امام راحل (ره).اگر استدلال آقاي موسوي را بپذيريم، قاعدتا انتقادهاي شديد و بي رحمانه ايشان و ديگر كانديداها از عملكرد دولت نهم نيز «زير سوال بردن ولايت فقيه كنوني» است. چون همانطور كه اما راحل در دهه شصت بطور آشكار از دولت موسوي حمايت مي كرد، رهبري فعلي نيز در سالهاي گذشته از دولت نهم حمايت كرده است. آيا آقاي موسوي مي پذيرد كه اعمال خودش در اين انتخابات زيرسوال بردن ولايت فقيه بوده است؟
http://alef.ir/1388/content/view/47667
در شرایط کنونی علیرغم مشخص بودن عاملان اصلی تقلب و کودتا، موسوی و کروبی از موضع گیری صریح خودداری میکنند. اگرچه آنها اعلام کردهاند که تنها در چهارچوب قانون عمل خواهند کرد، اما برخوردشان با تقلبات صورت گرفته در تضاد کامل با قانون اساسی است. خامنهای تا به امروز 2 بار بر سالم بودن انتخابات تاکید کرده است. طبعاً برای ملتزمان به اصل ولایت مطلقهی فقیه، مشکل بایستی حل شده باشد. اینطور که پیداست باختن در بازی بد و بدتر چندان برای اصلاح طلبان درس آموز نبوده است.
ادامه دادن این بازی در سطحی بالاتر تنها هزینههای آنرا بالا میبرد بدون آنکه دستاوردی در پی داشته باشد. برداشت مردم این است که موسوی جلوی رهبر ایستاده و مخالف ارادهی اوست. موسوی در عمل مخالف رهبر است اما از لحاظ نظری مخالفتی با جایگاه ولایت فقیه ندارد.
مذهبیونی که 30 سال است نماز خوانده و روزه گرفتهاند، وقتی در مواجه با جنایتها و فسادهای حکومت اسلامی دچار شوک و بهت میشوند، میگویند که این اسلام، اسلام واقعی نیست. بعید است که از کشتارها و حق خوریهای صدر اسلام بیخبر باشند. برایشان قابل هضم نیست که 30 سال سرمایهگذاری در بهشت را یک شبه بر باد بدهند و یا شاید تنها امید و انگیزهی آنها برای زندگی کردن، امکانات رفاهی دنیای دیگر است.
مهندس موسوی در شرایط مشابهی قرار دارد. تمام سرمایهی اش نخست وزیر امام بودن است. امامی که 8 سال جنگ کرد، روابط با دنیای خارج را قطع کرد، حجاب را اجباری کرد، مخالفیناش را به بدترین شکل ممکن سرکوب کرد و از همه جالبتر رئیس جمهور منتخب ملت را برکنار کرد. کارنامهی حقوق بشر امام خامنهای بسیار درخشانتر از امام خمینی است. خط امامی که موسوی نگراناش است، یک تفکر یا منش نیست، در اینجا منظور از خط امام اطرافیان امام هستند. موسوی با وضع موجود مخالف است و معتقد است که از خط امام دور شدهایم. بنظر او امام اینرا نمیخواسته. یقیناً امام مورد نظر موسوی آیتالله خمینی نیست، پیرمرد آرامی است که در جمع خصوصی با اطرافیاناش خوش و بش میکند، دستی به سر و روی آنها میکشد و احتمالاً پست نخستوزیری را به افراد مورد وثوقاش میبخشد.
موسوی در بیان، مخالف خامنهای نیست اما در عمل با او مخالفت میکند. هوادارانش عکس او را به همراه خمینی و خامنهای در تظاهرات سهشنبه در دست گرفتند. تظاهراتی که بدون مجوز برگزار شده و هدفش برکنار کردن رئیسجمهور منصوب رهبر است. شاید تصور اصلاحطلبان این است که مورد خطاب قرار ندادن خامنهای هزینهی پذیرفتن شکست را برای او کمتر میکند. شاید آنها در خیال خود روزی را میبینند که خامنهای تقلب را به افراد خودسر نسبت میدهد. بنظرم چنین تصوری مبتنی بر واقعیت نیست. تقلب صورت گرفته کار یک کودک بازیگوش نیست. صحبت بر سر ده میلیون رای است. سایت الف تحلیل درستی در اینباره ارائه داده.1
این تاکتیک حتی نتوانسته مانع سرکوب مردم و دستگیری گستردهی فعالان سیاسی شود. موسوی میگوید که به اصل ولایت مطلقهی فقیه پایبند است، خامنهای میگوید که خود پیداست از زانوی تو. موسوی میخواهد با دست نگذاشتن بر روی مشکل اصلی هزینههای اعتراضات را کاهش دهد اما کشتار وحشیانهی مردم چیزی دیگری را نشان میدهد. حکومت اعتراض مسالمت آمیز مردم را با گلوله و باتوم پاسخ میدهد.
رنگ مذهبی به جنبش دادن و دیکتاتور مورد اشارهی مردم را در کوتولهای بنام احمدینژاد خلاصه کردن باعث میگردد تا هواداران جنبش ریزش کنند. راهحل های احمقانهای همچون شرکت در نماز جمعه نشاندهندهی کوتهبینی رهبران جنبش است. هواداران نماز و روزه 20 سال است که پشت خامنه ای نماز میخوانند و مشکلی هم احساس نمیکنند. اگر هدف رساندن اعتراض به گوش خامنهای است، باید گفت: خامنهای صدای اصلاحات مردم را شنیده اما صدای پای انقلاب هنوز به گوشش نرسیده است.
در حال حاضر حکومت خود را برای سرکوب گستردهی مردم آماده میکند. صدا و سیما در حال آماده کردن افکار عمومی است، سپاه با کشتن میخواهد مردم را به وحشت بیاندازد، خبرنگاران خارجی حتی در هتل هم تحمل نمیشوند. موسوی مرد این بحران نیست. قشری که دیروز خود را به زور به او چسبانده بود، امروز در حال کشیدن موسوی است. آیا چسبی که این دو را به هم چسبانده به اندازهی کافی قوی است؟ بنظر من خیر. موسوی باید خود را به مردم نزدیکتر کند.
_______________________
[1]
با توجه به اينكه جابجا كردن 10 ميليون راي بدون اطلاع و همكاري هيات هاي نظارت شوراي نگهبان عملا ناممكن است، بي شك كساني كه معتقد به وجود «تقلب گسترده» هستند بايد نه تنها وزارت كشور بلكه شوراي نگهبان را نيز در اين واقعه «شريك جرم» بدانند. بدين ترتيب معترضان در واقع دارند «نظام» را به تقلب در انتخابات متهم مي كنند...
ادعاي «زيرسوال بردن بنيانگذار انقلاب اسلامي» نيز ادعاي بسيار قابل توجهي است. ظاهرا آقاي موسوي كليه اقدامات دولت خود و دوستان خود در دهه شصت را عينا مورد تاييد امام خميني (ره) مي داند...چرا ايشان انتقاد از مواردي چون گزينش هاي بسيار سخت گيرانه، ارعاب 99 نماينده مجلس مخالف دولت و يا حتي بخشنامه لباس مشكي و قهوه اي - كه آشكارا امروز غير قابل دفاع هستند - را «زير سوال بردن امام خميني» مي داند؟ بديهي است كه اينها اعمال دولت ايشان و يا دوستان و حاميان ايشان بوده است و نه اقدامات امام راحل (ره).اگر استدلال آقاي موسوي را بپذيريم، قاعدتا انتقادهاي شديد و بي رحمانه ايشان و ديگر كانديداها از عملكرد دولت نهم نيز «زير سوال بردن ولايت فقيه كنوني» است. چون همانطور كه اما راحل در دهه شصت بطور آشكار از دولت موسوي حمايت مي كرد، رهبري فعلي نيز در سالهاي گذشته از دولت نهم حمايت كرده است. آيا آقاي موسوي مي پذيرد كه اعمال خودش در اين انتخابات زيرسوال بردن ولايت فقيه بوده است؟
http://alef.ir/1388/content/view/47667
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر