پ.ن:متن ذیل چندبار ویرایش و اصلاح شده است. برای حفظ انسجام مطلب تعدادی از پاراگرافها و جملات جابجا و حذف شده و نکات از قلم افتاده و مغفول مانده در 2-3 پاراگراف جدید بررسی شدهاند. تیتر مطلب نیز بخاطر این تغییرات عوض شده است. در اینجا جا دارد تا از دوست عزیزم (آسد ممد) بخاطر انتقادات بجا و پیشنهاداتی که در اصلاح نوشتار به من کمک شایانی کرد و یاریاش در گردآوری منابع از او تشکر کنم.
_____________________________
متن زیر با روحی آرام، قلبی مطمئن و لبی خندان نوشته شده است. نگارنده به خوانندهی محترم اطمینان میدهد که این مقاله افکارش را ذرهای تغییر نخواهد داد. اگر چنین توانی داشت عزیزانش در بالاترین (که همگی از تحریمیهای دو آتشه بودند) به نهضت سبز نمیپیوستند. خلاصهی کلام اینکه خطری نهضت و شما را تهدید نمی کند.
_____________________________
در تحلیلهای سیاسی روزنامه نگاران و سیاستمداران برجستهی غربی بندرت از «پشت پرده» خبری شنیده میشود. حتی فرد باسابقه و «درون پردهای» چون هنری کسینجر، تحلیلهایش را براساس حقایقی مینویسد که همگان از آن آگاه هستند. بعد از 85 سال زندگی مغزش هنوز قدرت تحلیل دارد. از طرفی قوه قضاییه آنقدر اعتبار دارد که به امثال سیمون هرش اجازهی خیال پردازی ندهد تا بدون مدرک ادعایی را مطرح نکند. ساختار موجود در غرب به خواننده اطمینان میدهد که آنچه میخواند محصول خواب پریشان دیشب نویسنده نیست.
اما در اینور آب شرایط به گونهی دیگری است. به اخبار دروغ و تحلیلهای آبکی برچسب «پشت پرده» میزنند تا باور پذیر بنماید. «دکتر پشتِ پرده» از مدتها پیش بارها اعلام کرده است که بیت خامنهای در و پیکر ندارد و با وجود اشتباه از آب در آمدن اکثر پیشگوییهایش (از قبیل آمدن ولایتی در صورت پیروز شدن اوباما، نیامدن رضایی، غسل شهادت گرفتن موسوی، سردار افضلی و...) هنوز هم بر ادعای خود پافشاری میکند. «دکتر پشتِ پرده» اگرچه بیت خامنهای را از کف دستش هم بهتر می شناسد اما از آنسوی «وب کم» خود بیخبر است. بقول سعدی:
_____________________________
متن زیر با روحی آرام، قلبی مطمئن و لبی خندان نوشته شده است. نگارنده به خوانندهی محترم اطمینان میدهد که این مقاله افکارش را ذرهای تغییر نخواهد داد. اگر چنین توانی داشت عزیزانش در بالاترین (که همگی از تحریمیهای دو آتشه بودند) به نهضت سبز نمیپیوستند. خلاصهی کلام اینکه خطری نهضت و شما را تهدید نمی کند.
_____________________________
در تحلیلهای سیاسی روزنامه نگاران و سیاستمداران برجستهی غربی بندرت از «پشت پرده» خبری شنیده میشود. حتی فرد باسابقه و «درون پردهای» چون هنری کسینجر، تحلیلهایش را براساس حقایقی مینویسد که همگان از آن آگاه هستند. بعد از 85 سال زندگی مغزش هنوز قدرت تحلیل دارد. از طرفی قوه قضاییه آنقدر اعتبار دارد که به امثال سیمون هرش اجازهی خیال پردازی ندهد تا بدون مدرک ادعایی را مطرح نکند. ساختار موجود در غرب به خواننده اطمینان میدهد که آنچه میخواند محصول خواب پریشان دیشب نویسنده نیست.
اما در اینور آب شرایط به گونهی دیگری است. به اخبار دروغ و تحلیلهای آبکی برچسب «پشت پرده» میزنند تا باور پذیر بنماید. «دکتر پشتِ پرده» از مدتها پیش بارها اعلام کرده است که بیت خامنهای در و پیکر ندارد و با وجود اشتباه از آب در آمدن اکثر پیشگوییهایش (از قبیل آمدن ولایتی در صورت پیروز شدن اوباما، نیامدن رضایی، غسل شهادت گرفتن موسوی، سردار افضلی و...) هنوز هم بر ادعای خود پافشاری میکند. «دکتر پشتِ پرده» اگرچه بیت خامنهای را از کف دستش هم بهتر می شناسد اما از آنسوی «وب کم» خود بیخبر است. بقول سعدی:
تو بر اوج فلک چه دانی چیست؟ -----------که ندانی که در سرایت کیست؟
محسن سازگارا 2 روز مانده به انتخابات خبر از ملاقات رفسنجانی با خامنهای داد و حتی گفت که این ملاقات موفقیت آمیز بوده و هاشمی موفق شده تا نظر مثبت خامنهای را جلب نماید. نادرست بودن هر دو بخش این خبر فردای آن روز معلوم شد. اما جالبتر از خود خبر نحوهی اعلام آن بود. آنجاکه با هیجانی وصف ناپذیر فرمودند: بنده هم از این خبرها (پشت پردهای) دارم. شاید برای درک این ورود نامیمون به «پشت پرده» باید به اندکی قبل رفت.
در ویژه برنامه ای که توسط BBC تدارک داده شده بود، بنظر میرسید که تنها طرفدار تحریم محسن سازگارا است. الحق که بسیار هم عالی دفاع کردند.[1] پس از پایان اولین بخش از سخنان سازگارا در BBC، تنها یک نفر برای او دست زد. چنین واکنشی به توهین بیشتر شباهت داشت تا تشویق. در آن جلسه آقای سازگارا به شدت تنها بودند و حتی مجری «مادرزادْ بیطرف» BBC هم از کنایه زدن به ایشان ابایی نداشت. اگر در 28 مرداد فاحشگان و چماقداران توان بیشتری برای بسیج مردم داشتند، امروز هم «دلقکان درباری» از طریق شبکههای اجتماعی هزار هزار طرفدار جمع میکنند. دکان پر رونق تفکر رقیب خیلیها را به تغییر دکوراسیون مغازه ترغیب میکند. سیروس آموزگار از دوران انقلاب خاطرهی جالبی نقل کردند. ایشان که فروهر را در جمع معترضین دیده بودند از او پرسیدند که شما اینجا چه کار میکنید؟ فروهر پاسخ داد: جمعیت را ببین!
آقای سازگارا دربارهی تحریم، مشروعیت زدایی، رفراندوم، اصلاح ناپذیر بودن رژیم و ناتوان بودن اصلاح طلبان حرفهای بسیاری زدهاند و تحلیلهای بیشماری ارائه کردند اما توفیقی کسب نکردند. در شرایطی که کسی برای تحلیلهای شما تره هم خرد نمیکند، ایستادگی کردن در مواضع به شجاعت بالایی نیاز دارد. قبول کردن اشتباه هم به همچنین و مشکل دقیقاً اینجاست که ایشان موضعی دو پهلو دارند یا بقول معروف خرما و خدا را باهم میخواهند. آقای عبدی برای ورودش به انتخابات یک تحلیل ارائه کرد، شما با کدام تحلیل در موج سبز شیرجه زدید؟ اصلاح طلبان انتخابات 4 سال پیش را تحریم نکرده بودند ولی از تحریمیان انتظار میرفت تا بگویند چرا 4 سال پیش باید تحریم می کردیم ولی امسال نه[2].
آقای سازگارا ثابت کردهاند که نه عملگرا هستند و نه ایدهآلیست. نامههای ایشان به خامنهای اگر با وزن سیاسی ایشان همخوانی نداشت، لااقل او را به عنوان یک چهرهی آزادیخواه، قابل احترام و شریف در بخش آگاهتر جامعه مطرح کرد. خروج از حاکمیت و میل شدید ایشان به سیاستورزی کردن باعث شد تا طرح شکست خوردهی رفراندوم در دانشگاهها[2.1] را اینبار بصورت اینترنتی دنبال کنند. حرکتی که با تمسخر امثال حجاریان مواجه شد. «کیبورد به دستان» به اندازهی دانشجویان در تکان دادن جامعه ناکام بودند.
این شکست باعث شد تا ایشان به زمین بازگردند و به تحقیق و تدریس بپردازند. درحالیکه سازگارا رفته رفته با تحلیلهایش جای خود را در بین بخشی از مردم باز میکرد، در آخرین هفتهها توسط موج سبز به زیر کشیده شد. تقلب در انتخابات و اعتراضات غیر منتظرهی مردم، فرصتی بود که بسیاری از گروهها و چهرههای ورشکستهی سیاسی را به تکاپو انداخت تا لااقل رهبری بخشی از جنبش را به چنگ آورند اما رفتار و واکنش سازگارا به این تحولات، غیرقابل باور، تندتر و غیرمسئولانهتر از دیگر فعالین سیاسی بود. وسوسهی حضور دوباره در عرصه قدرت، بقدری در او شدید شد که وادارش کرد تا با VOA وداع کند. پیام «رهبر زندهی جنبش» را باید به مردم رساند، حتی اگر خودش زبان و سایت داشته باشد[15]. سینه زنی در زیر علم موسویای که چند هفته قبل او را «چپ گرای انقلابی»[12] خوانده بود، آن روی ایدهآلیست ایشان را هم مخدوش کرد.
بازگشت دوباره به VOA و «بزرگنمایی دربارهی طرح رفراندوم» نشان میدهد که آقای سازگارا بر روی هیجانات خود کنترلی ندارند.[16] نوجوانان عاشق بدنسازی صورت خود را با چهرهی قهرمانان پرورش اندام عوض میکنند، شاید ایشان در خلوت خود چهرهییشان را با عکس امام در حال پایین آمدن از پرواز انقلاب عوض کرده باشند. حاصل تلاش نوجوانان، پهلوانی است مضحک که صورتی استخوانی دارد. حاصل تلاش دوم، روشنفکر ِ سکولاریست در لباس مجتهد که رسالهاش را حوزهی علمیه واشنگتن امضا کرده است.
اما بپردازیم به اظهارات آقای سازگارا در این چند روزه:
سازگارا میگوید "اکنون باید همهی اختلافات را کنار گذاشت و وحدت کلمه را حفظ کرد. بعد از انتخابات هرکسی به سر شغل خود خواهد رفت و احتمالاً ایشان هم با موسوی اختلاف نظر پیدا خواهند کرد.[3.1]" البته آقای موسوی با بیاناتش تکلیفش را با مخالفین روشن کرده ولی چه کند «بینوای فرصت طلب» که جز موج سبز چیز دیگری در دسترسش نیست.
معلوم نیست کسانی که امروز توان صف بندی کردن با جریان فعلی را ندارند در آینده چگونه خواهند توانست خود را جدا کرده و گرد هم بیایند؟ بینوایانْ مردم جمع شده در پشت موسوی را چگونه به سمت خود فرا خواهند خواند؟ چه کسی بازهی زمانی «وحدت کلمه» را تعیین میکند؟ وقتی آقای موسوی ساختارشکنان را به نیروهای امنیتی حواله میدهد[3] و جناب کروبی میفرماید که از اسلامیت نظام نخواهد گذشت و شخصاً در برابر مخالفانش خواهد ایستاد[4]، سازگارا روی چه حسابی تصور میکند که احتمالاً با موسوی به مشکل بر خواهد خورد؟ جالب اینجاست که موسوی کوچکترین تغییری در مواضعاش نداده اما متحدین زورکی ایشان کیلومترها از مواضع خود عقب نشستهاند.
خداراشکر موسوی ثابت کرده که در بیان مواضع و اعتقاداتش انسان صادقی است. ولی بنظر میرسد که سازگارا با خود رودربایستی دارد. البته برخی میگویند که ته دل موسوی یا کروبی چیز دیگری است. این عده از هواداران بدون شک از توهین غیرمستقیمی که به موسوی میکنند، بیخبرند. از طرفی طبق کدام منطق بایستی به بهانهی حفظ وحدت شعارهایمان را کنار بگذاریم؟ آن عده که گمان میکنند اتخاذ چنین مواضع محافظهکارانهای هزینههای جنبش را کم خواهد کرد، بایستی فیلم جان دادن ندا را در صد ضرب کنند.
درست است که نیکآهنگ ا.ن. را در قامت کودکی شیطان میکشد ولی باور بفرمایید در اینجا موضوع کاملاً جدی است. ما با یک بازی کودکانه طرف نیستیم که در آن موسوی در حال گول زدن رهبر و نیروهای امنیتی باشد. تحلیل نزدیک به واقع این است که مرحوم قطب زاده و یزدی را در دستگاه زیراکس گذاشتهاند. به باور من این عزیزان نیز در خلوت خود چنین تحلیلی دارند.
مشخص بودن سورههای مکی و مدنی کمک بسیار زیادی به تفسیر قرآن میکند اما آقای سازگارا مشخص نکردند که «میزان بودن رای ملت» بعد از فتح تهران نازل شد یا قبل از آن؟ مرور 30 سال گذشته و نحوهی برخورد ایشان با مخالفان از «پشت بام علوی» و عزل بنی صدر گرفته تا شهریور 67، به ما میفهماند که ایشان یک چیزی فرمودند ولی صدایش را نباید درآورد. قبض آب و برق را 30 سال است که بدون وقفه صادر میکنند.
شگفتیها در مورد سقوط آزاد ایشان تمامی ندارد. از انتقادات ایشان از خمینی کمتر از 6 ماه میگذرد. ادعای ایشان مبنی بر اینکه اگر خمینی بود حتماً به رای مردم گردن مینهاد (تفسیر خبر - 10 تیر 88)، خیلیها را به یاد گفتههای خمینی در 28 سال پیش انداخت:
ایشان این تاکتیک را روشی موفق میدانند که در آرژانتین به اجرا در آمده است. شنیدن نام آرژانتین و جنگ کثیف [13] کافی است تا لرزه به اندام آدم بیاندازد. من نمیدانم که این روش خونی از دماغ دانشجویان آرژانتینی ریخته یا نه، ولی میدانم که قهرمانی در جام جهانی[14]، دیکتاتوری «ژنرال خورخه رافائل ویدلا» را تثبیت کرد و پس از شکست آرژانتین در جزایر فاکلند بود که دیکتاتورها سقوط کردند. البته پس از سقوط ژنرالها، خصوصی سازی افسارگسیختهی سرمایههای ملی، آرژانتین را به فلاکت انداخت. متاسفانه کاسبان ایرانی سالهاست که از زدن «برچسب قیمت» بر روی کالاهایشان خودداری میکنند تا مانع از فرار زودهنگام مشتری شوند. اما در غرب سالیان سال است که کالاها برچسب دارند. رسم جوانمردی این است که جنگ تن به تن را بجای مبارزهی مسالمت آمیز قالب نکنیم. اعتراض عدهای معدود در جلوی صدا و سیما هم چنین حکمی دارد.
در سال 57 که یک طرف مذهبی و طرف دیگر غیرمذهبی بود شعار «الله الکبر» معنا داشت اما در حال حاضر به مانند این می ماند که مسیحیان به نشانهی اعتراض به مسلمانان خود را ختنه کنند. اگر هدف صرفاً اعلام هم بستگی است میتوان اصوات دیگری را هم از خود خارج کرد. اگرچه بع بع کردن بر روی بامها مردم را دلگرم خواهد کرد ولی این با هم بودن چه دستاوردی خواهد داشت؟ بیخدایان با الله اکبر گفتن چه کسانی را گول خواهند زد؟ بسیجیان یا خودشان را؟
آقای سازگارا دربارهی فردای پیروزی جنبش صحبتی نمیکنند، از هزینهی این پیروزی حرفی نمیزنند، تکلیف اپوزیسون با جمهوری اسلامی را مشخص نکردهاند. بالای فانوس دریایی نشستهاند و دیگران را به رفتن به دل اقیانوس فرا میخوانند. از بیانیهی آخر موسوی پیداست که ایشان بدنبال یک مبارزه ی طولانی مدت از طرق قانونی هستند. مبارزهای که هزینهی زیادی را به مملکت وارد خواهد کرد. اعتصابات تن پرورانه و بدون پیام سیاسی و مصادره کردن اپوزیسیون به نفع موسوی، هدفی نیست که سالها بدنبالش بودهایم. اگر ملت از توانایی کنار زدن خامنهای برخوردار است، چرا این توان را باید در راه موسوی خرج کرد؟ جناح چپ جمهوری اسلامی درحال تصفیه شدن است. هجوم راستگرایان باعث شده تا آنها به سمت مردم روی بیاورند وگرنه این مردم 30 سال است که مردم هستند.
اما سخنی با عزیزان هوادار و دست اندر کار ِ موج سبز
موسوی کم کم به رهبری تبدیل شده که انتقاد از آن نه تنها جایز نیست بلکه خیانت به بشریت است. اگرچه بعد از 3 هفته تفاوتی در 9 بیانیهی ایشان دیده نمیشود، گرچه تا بحال کوچکترین موفقیتی کسب نکردهاند، اما هیچکدام از اینها مانع از این نمیشود تا این مرد را فاتح بزرگ این میدان بنامند. میگویند فوتبال عین زندگی است. در فوتبال باخت دو هیچ از برزیل برای ایران موفقیت است. با توکل به خدا می توان از شکست درس گرفت و در آینده نتایج بهتری کسب کرد. هرچند این موفقیت نسبی (حضور اجباری در میدان و افتخار رهبری تیم ملی) در کارنامهی سرمربی ثبت خواهد شد ولی مشکل اینجاست که با داوری سیدعلی، سرمربی بعدی بازیکنانی را در اختیار خواهد داشت که آش و لاش شدهاند.
خون دادن برای موسوی به اندازه خون دادن در بازی فوتبال غیرعادی است. کسانی که بازیکنان را به امید خلق حماسهی ملبورن به میدان میفرستند باید بدانند اولاً بازی در استادیوم آزادی برگزار میشود و نه در استرلیا ثانیاً داور بجای سوت زدن تیر هوایی شلیک میکند. تماشاگران با دیدن ناداوری خونشان به جوش میآید ولی همراه نداشتن جلیقهی ضد گلوله آنها را محتاط میکند. کسانی که اصلاحطلبان را به میدان انقلاب میفرستند باید منتظر فرار آنها از صحنه باشند.
تماشاگر ایرانی عادت دارد لقب فوتبالیستهای خارجی را به نمونههای داخلی بدهد. بنظر میرسد در عرصهی سیاست این عشق و علاقه بگونهی دیگری خود را بروز داده است. بعد از گذشت 30 سال از عمر جمهوری اسلامی، شنیدن هاشمی باکره، کروبی اوباما و «خدا بیامرز خمینی» به اندازهی امام کاستاکورتا یا هاشمی رونالدو غیرمنتظره است. آقای سازگارا گفته بودند که روشنفکران بر روی روحانیون آب توبه میریختند و اشتباهاتشان را در مشروطه پاک میکردند.[5] شریک نبودن آقای سازگارا در جنبش سبز این حق را به آقایان میدهد تا بدون اجازه از ایشان خودشان دست به کار شده و به تشت آب هجوم ببرند. شیرجهی هادی غفاری در این تشت با تشویق شدید حضار روبرو شد غافل از اینکه سن و سالی از ایشان گذشته و بجای آب بازی باید در استخر میپریدند.
کنار زدن خامنهای بدون شک هدف ارزشمندی است ولی بقول خود سازگارا "هدف اصلی تمام گروهها در آن دوران این بود که شاه باید برود. گروهها اختلافنظرهایشان کنار گذاشتند تا پیروز شوند. فردای پیروزی (رفتن شاه) اختلافات خودش را بروز داد و چون اکثراً نیروهای دموکراتیکی نبودند، با ریختن خون اختلافاتشان را حل کردند." استفاده کردن از پتانسیل مردم در راهی که آخر و عاقبتاش از الآن معلوم است کار عاقلانهای نیست. آنهایی که صحبت از عبور از موسوی میکنند کارنامهی درخشانی در عبور از خاتمی دارند. آنهایی که موسوی را وسیله میدانند کافیست تا فاتحهای برای درگذاشتگان حزب توده، مجاهدین، فداییان خلق، نهضت آزادی و جبههی ملی بفرستند.
ملتهایی که تاریخ را فراموش میکنند محکوم به تکرار کردن آن هستند. تکرار مکرر این حرف جرج سانتایانا آنرا نخ نما کرده اما بنظر میرسد که برای مردم ایران تازگی خودش را حفظ کرده است. مشکل ما دور شدن از خط امام یا ارزشهای اسلامی نیست. بقول سازگارا این نظام یک شکشت همه جانبه خورده است، مشکل ما فرصتطلبانی هستند که از بید هم در مواضعشان سستترند.
بازهم به گفتهی خود ایشان بعد از خواندن مجدد کتاب ولایت فقیه و دور شدن از آن فضای انقلابی، تازه فهمیدند که ایشان چه چیزهایی گفتهاند!!! روانشناسان اعتقاد دارند که اضطراب و تغییر محیط از عوامل فراموشی هستند. شاید مرور حرفهای گذشتهیمان به ما کمک کند تا مواضع قبلی خود را به یاد آوریم.
[1]
محسن سازگارا:باید دید که به حل مشکلات کشور از چه زاویه ای نگاه میکنید. اگر پروژه شما انتقال کشور از یک حکومت اقتدارگرا مثل حکومت فعلی ایران، به یک حکومت دمکراتیک و سکولار باشد، در آن صورت دور بودن و یا نزدیک بودن شما به انتخابات معنی پیدا می کند. برای چنین هدفی، شما باید دو کار انجام دهید، یکی از حکومت فعلی مشروعیت زدایی کنید و دوم اینکه بین نخبگان حکومتی اختلاف ایجاد کنید، که در نهایت منجر به قهر نخبگان جامعه با حکومت شود. گاهی با تحریم با عنوان یکی از اشکال مبارزه مدنی و مقاومت منفی، و گاه با شرکت در انتخابات می توانید این مشروعیت زدایی را انجام دهید.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2009/06/090601_081158.html
شکست جنبش اصلاح طلبی بر اساس تئوریهای آقای خاتمی و دوستان ایشان به معنی شکست در برآوردن وعده ها و شعارهایی که داده بودند ، هیچ نمود بهتری از همین رأی پایین آقای معین ندارد. جالب تر از جبهه دوم خرداد، تصمیم سیاسی ملی – مذهبی ها و نهضت آزادی است که با چند حرکت اشتباه تمام پیشینه خودشان در اپوزیسیون و آبروی بزرگانی چون مرحوم طالقانی و بازرگان را نه فقط به پای تئوریهای غلط دوم خردادی ها بلکه بدتر از آن به پای آقای رفسنجانی ریختند. به نظر من مبارک ترین اتفاق این انتخابات، شکست این اسلامگرایان بود. اینان با یک قرائت حداکثری از دین؛ و طرح حرفهای کشدار و کلی مثل مردم سالاری دینی، در حالی که از درون تئوری هایشان در نهایت همین قانون اساسی و همین شورای نگهبان و ولایت فقیه بیرون می آید، دم از آزادی و دموکراسی می زنند. فرق اینان با سایر جناحهای اسلامگرای کشور این است که آنان لخت و بی رودر بایستی، در مقابل دموکراسی و لیبرالیسم می ایستند اما اینان در حالی که نتیجه کارشان همان است، با الفاظ توخالی و خلق تئوری های عجیب و غریب وغاط عملاً به صورت مانع دموکراسی واقعی درکشور عمل می کنند و در سطح دنیا نیز با حضورشان در حکومت و توجیه این حضور به صورت ویترین خوش آب و رنگی برای هر جنایت و نامردمی در می آیند.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2005/07/050712_031821.html
[2.1]
http://www.peiknet.com/page0/paiez/azar/p148sazegara.htm
[3.1]
5 شنبه 4 تیر - راهکارهای سازگارا (4:05)
[3]
ميرحسين موسوی در پاسخ به سوال خبرنگار خبرگزاري فارس كه از او در خصوص عدم موضعگيرياش در بيست سال گذشته و ارتباط با افرادي كه از ديد اين خبرنگار ساختارشكن بودهاند و نيز خطوط قرمزش در ارتباط با گروهها و احزاب گفت: در اوايل انقلاب آيتالله بهشتي با سران حزب توده مناظره ميكرد ولي در اين مناظرهها آيتالله بهشتي به هيچ وجه قصد تحميل افكار خود را به حزب توده نداشت ولي آنچنان با استدلال سخن ميگفت كه توانست به مصاف انديشههاي مخالف خود برود.
وي خاطرنشان كرد: كساني كه ساختارشكنانه عمل ميكنند و مخالف نظام هستند، برخورد با اين افراد را به عهده دستگاه امنيتي ميگذاريم ولي بنده با يك فرد ساختارشكن كار نميكنم ولي شايد كساني باشند كه اعتقاد به نظام در آنها كم شده باشد يا از دست رفته باشند ولي مسلماناند و قانون اساسي را قبول دارند كه نبايد با آنها به عنوان يك ملحد برخورد كرد.
منبع:ایلنا
[4]
حمله کروبي به خاتمي در مصاحبه با نيوزويک
انتقاد اصلی شما به جنبش اصلاحات در دوران خاتمی چیست؟مهمترین آن، دیدگاه تخریبی آنها بود. آنها اسلامیت جمهوری اسلامی را زیرسوال بردند. جمهوری اسلامی، نظامی بر آمده از مردم است، در کشوری کهاکثریت مردم آن مسلمانند.
(1386)http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=7610
کروبی تاكيد كرد: اصولي مانند جمهوريت و اسلاميت نظام هيچگاه تغييرپذيرنيستند (خرداد 88)
http://iranfoxnews.com/iran/politic/490-1388-03-10-18-04-08.html
مقاومت کروبی در برابر جریان سکولار و لائیک در تاریخ ما ماندنی است
روزنامه رسالت سرمقاله دیروز خود را به مطلبی از حبیب الله عسگراولادیاختصاص داد و به نقل از وی نوشت: «جناب آقای خاتمی از دوم خرداد حرکتی راآغاز کردند که مقام معظم رهبری در اولین پیام خود از آن به عنوان یک«حماسه تاریخی» یاد فرمودند. اما متاسفانه نامحرمان در جبهه دوم خردادمسیر این حماسه را منحرف کردند و حوادث تلخی مثل ۱۸تیر ۷۸ و نهایتا تحصنو استعفا و خروج از حاکمیت، را به عنوان یک حرکت ساختارشکنانه به حرکتدوم خرداد تحمیل نمودند.ادبار مردم به جریان دوم خرداد به این پیشینه تلخ برمی گردد. مردم احساسکردند جریانی با تبانی با غرب درصدد حذف اسلامیت نظام است، لذا از آنفاصله گرفتند. عدم همراهی ایشان با این جریان و نیز مقاومت جناب حجتالاسلام والمسلمین کروبی در برابر جریان سکولار و لائیک در تاریخ ماماندنی است.»حبیب الله عسگراولادی در ادامه تاکید کرد: «البته بسیاری از دوستان ما درجبهه دوم خرداد متوجه شدند که حرکت های ساختارشکنانه ره به جایی نمی بردو به بیراهه می روند. اکنون باید به آینده فکر کرد، گذشته ها به تاریخپیوستند و ساختن تاریخ آینده به عهده همه ماست.»
(روزنامه رسالت - سهشنبه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷)
محسن سازگارا-علیرضا نوری زاده تفسیر خبر 6ام فوریهی 2008
...(دقیقهی 45)من گاهی به شوخی که در مقالهای هم نوشتم، گفتم که دختر کوچیکه را نشان مردم دادیم ولی دختر بزرگه را عقد مردم کردیم. یعنی آمدیم به مردم در مقطع انقلاب حرفهای مدرن زدیم آدمهای مهندس، دکتر و تحصیل کرده نشان مردم دادیم. آقای خمینی هم گفت ما میرویم قم اما مردم وقتی به حجله رفتند دیدند همان روحانیت سنتی که مردم 70سال پیش باهاش خطکشی کرده بودند(شیخ فضل الله) حکومت را دست گرفت...
چالنگی(46:00): فقیه را باید روشنفکر ایرانی میشناخت. چه تعمدی بود یا چه اشتباهی بود که روشنفکر ایرانی سری به تاریخ خودش نداشت؟ این اشتباه از کجا میآید؟
سازگارا:کاملاً... در 200سال گذشته روشنفکری ما بدنبال آزادی و مدرنیته بوده. هر وقت که میخواسته با استبداد درگیر شود چون زورش نمیرسیده، به دور و بر خودش که نگاه میکرده اولین شریکی که بقل دست خودش دیده روحانیت بوده که بهرحال تحصیل کرده بوده. آنچنانکه میرزا ملکم خان که هیچ اعتقادی به هیچ دین و ایمانی نداشت آنچنان باد زیر آستین روحانیت میکند و تشویق میکند که بیایند به میدان.
اما این اتحاد با روحانیت علیه استبداد در انقلاب اسلامی منجر به این شده که نه اینکه ما آمده بودیم یک اسلام انقلابی را ایدئولوژی انقلاب کرده بودیم بلکه پایههای دیگر قدرت از میدان بیرون رفته بودند روحانیت بخاطر ساختار قدرتی که داشت اینکار رو کرد که قدرت بلامنازع بشه.
...روشنفکری ما روحانیت را از تمام اشتباهاتش در دوران مشروطیت آب کشید و برگشتن به سنتها شد یک چیز مد روز از جمله روحانیت. بدون آنکه در نظر بگیریم پشت این تفکرات و این اسلام فقهاتی چه چیز مخربی نشسته است.
نوریزاده(54): آقای کیانوری به یکی از مسئولان حزب شوروی که گفته بود« این مظهر ارتجاع است» گفت ابداً این آقا قربونش برم مظهر ترقی است و با کمونیستها هم جور است. یک تعبیر هم آقای خمینی در پاریس کرد که بله در حکومت اسلامی احزاب چپ و کمونیست هم آزاد هستند. هیچکس در آن زمان نپرسید که چگونه حزبی که خدا را در مانیفستاش انکار میکند(لائیک و سکولار نمیگویم) این میتواند با حکومت اسلامی جور بشود؟ کسی اینرا نپرسید اما آقای کیانوری رفت سینه زد و حزب را تا حد خبرچین رژیم پایین آورد و بعد سزایش را هم دیدند.
به اعتقاد من روشنفکران ایرانی و کسانی که تجربهی داشتند حکایت کاشانی و زندهیاد دکتر مصدق را به یاد میاوردند اینها بودند که حرف نزدند. اگر یک مصطفی رحیمی دلاوری کرد و آمد گفت من با جمهوری اسلامی مخالف هستم چون اینه، اگر یک مهشید امیرشاهی اینقدر شهامت داشت که بیاید از بختیار حمایت بکنه، بقیهی روشنفکران چه کردند؟
...در مدرسهی علوی آنچه من شاهدش بودم در زیر باران آقای سنجابی با کلاه پوستی 2 ساعت سرپا ایستاد تا به حضور این رهبر بزرگ شرق برسد و چند شب بعد، بعد از آن پیروزی انقلاب آقای خمینی بر بام مدرسهی علوی جنازهی افسرانی که وعدهی او را قبول کرده بودند و به ملت پشت نکرده بودند و همراه ملت بودند وعدهاش را با تیرباران آنها عملی کرد و بر این جنازهها خندید و همان خنده بود که تا به امروز ما را به این نقطه رسانده.
http://www.sazegara.net/audio/voa/20080206/msazegara_voa_20080206.mp3
محسن سازگارا-علیرضا نوری زاده تفسیر خبر 11ام فوریهی 2009
سازگارا(دقیقهی 9:00): خامنهای مصداق خودش هم تیرک خیمه ج.ا میداند مفهوماً و مصداقاً. برای هرکسی که میخواهد ج.ا را ارزیابی کند واجب است که این نظریهی سیاسی را هم که در اصل 110 قانون اساسی روشن توضیح داده شده و 11 وظیفه شخص ولی فقیه دارد که بدون اغراق 80 درصد قدرت را در اختیار دارد.
...ولایت فقیه منشا قدرت را از خدا میگیرد و این تعارف هم است که حالا مردم هم رای بدهند. توزیع قدرت به موجب این قانون اساسی همه چیز دستش است. البته قانون اساسی ما هم اشکال دارد. همهی اختیارات در دست ولی فقیه است اما بلافاصله بعد از ولی فقیه آنچنان قدرت پیچیده و لای دست و پای هم رفته و خرد شده که ناکارآمد میشود.
اما مهترین نکته در هر فلسفهی سیاسی مهار قدرت است. شما وقتی ولایت فقیه را عقلی نگاهش میکنید و میگذارید کنار مکاتب دیگر بزرگترین ضعف این تئوری این است که این اختیار بیکران رو به یکنفر میدهید و هیچ راهی ندارید که ازش حساب بکشید...
چالنگی: اگر متقی ترین باشد؟
... آمدیم ولی فقیه اشتباه کرد. آقایان میگویند اگر از دایرهی تقوا خارج شد دیگر اتوماتیکلی حتی از ولایت ساقط میشه درحالیکه این امر در واقع اتفاق نمیافتد. بعد هم تقوا معمولاً آنچیزی که تعریف میشود میگویند دروغ نگوید، فسق و فجور نکند.
خیلی خب، اصلاً برای من و شمای شهروند ایران فرض کنیم حاکم آن بالا شب تا صبح عبادت کند و نماز بخواند یا خدای نکرده شب تا صبح فسق و فجور کند. بر آن احوال شخصیاش خودش و خدایش میداند. برای من و شما آنچیزی که مهم است این است که وقتی تصمیمات مملکتی میگیرد بتوانیم راجب به آن نظر بدهیم و اگر نمیپسندیدم آنرا عزل کنیم و تصحیحش کنیم.
مَثَل میزنم آقای خمینی به عنوان ولی فقیه خیلی هم ایشان معروف بود در زندگیاش نماز شب خونده. اما یک رهبر در طول زندگیاش لاقل من میتونم بشمرم 3تا اشتباه فاحش کرد: گروگانگیری - جنگ ،بخصوص ادامهی آن و کشتار سال 67. این 3تا هر یکیش برای اینکه یک رهبر را در تاریخ در واقع ببرید زیر سؤال کافی است.
چالنگی: اعدامهای اول انقلاب؟
سازگارا: آنهم شما اضافه اش کنید...
سازگارا(15:24): ورای همهی این نظریهها، سیستمی بنام ولایت فقیه در یک مملکتی بنام ایران 30 سال اجرا شده است. بهترین ارزیابی این نظریه عملکردش است. نگاه کنیم که حاصل این سیستم سیاسی کارکردش چگونه بوده است.
نوری زاده( 36:00):سرمقالهای که دیروز حازم ساقیه نویسندهی روشنفکر لبنانی در الحیات نوشته بود واقعاً من را تکان داد که چقدر نگاه دقیقه. نوشته بود انقلاب ایران با انقلاب فرانسه مشابهتهایی داشت. مردم را هر دو به خیابانها آورد، اعدامها و کشتارها همه بود اما درست انقلاب فرانسه آورندهی مفاهیمی بود که انقلاب ایران ضد آن مفاهیم است. مدرنیته آزادی برابری تساوی حقوق مساوی برای مردم. انقلاب آقای خمینی بازگشت به عقب است.
یاد جملهی حسن الهیکل میافتم. «خمینی کسی است که از 1400 سال پیش در دهانهی لولهی توپخانهی تاریخ به روزگار ما پرتاب شده است»
حازم ساقیه می گوید ارتجاعی که در انقلاب ایران مشاهده شد در هیچ جای دیگری دیده نشده است. نه در انقلاب اکتبر نه نیکاراگوئه و نه در جاهای دیگر.
نوری زاده( 57:19):آقای خاتمی هنوز برنامهای ارائه نکرده... آقای خاتمی در گذشته روشن نکرد مقدار پرشش چقدر خواهد بود. خط قرمزهایش کجاست. به همین دلیل به تخیلات همهی ما اجازه داد هرکسی از ظن خود یار او شود. آنکه بر این باور بود که باید ولایت فقیه را برداشت فکر کرد که آقای خاتمی اینکار را میکند بدون توجه به اینکه ایشان فرزند آقای خمینی و نظام است و به قانون اساسی ج.ا. سوگند خورده و ولی فقیه حکماش را تنفیذ کرده است.
الآن آقای خاتمی باید خط قرمزها و مقدار پرشش را مشخص کند و برنامههای اقتصادیاش را بگوید. حرفهای قشنگ زدن کار را حل نمیکند. ایشان دارد وارد میدان مینی میشود که ا.ن جای سالمی در ان نگذاشته است. با خنده گل زرد سرود یار دبستانی و حتی سرود ای ایران این مینها را نمیشود برداشت.
http://www.sazegara.net/audio/voa/20090211/msazegara_voa_20090211.mp3
محسن سازگارا مصاحبه با VOA - چهاردهم آوریل 2003(دربارهی سخنان رفسنجانی درباب برگزار کردن رفراندوم برای برقرار کردن رابطه با آمریکا)
آقای هاشمی رفسنجانی اگر صحبت از مراجعه به آرای عمومی میکنند و رای مردم رو ملاک میدانند باید شفاف و روشن از اتفاقاتی که در مجلس ششم افتاد و خود ایشان رایشان جابجا شد اگرچه انصراف دادند از رفتن به مجلس ولی به هر صورت آن مسئله در کارنامهی ایشان هست و آقای گنجی منتقد ایشان کماکان در زندان است. بنابراین شخص ایشان هرگاه که صحبت از دموکراسی و رای عمومی میکنند باید راچع به اتفاقاتی که درگذشته افتاده توضیح بدهند و از حق روزنامهنگاران و یا افکار عمومی و مردم که ضایع شده به پای ایشان ، باید معذرت خواهی کنند و برطرف کنند.
انتخابات نهم و ما " پشت سر"
آقای هاشمی که الان دم از اعتدال می زند در ابتدای انقلاب از تندروترین عناصر تمام جناح ها محسوب می شد و نمی داند که در سیاست ، تغییر نظر امکان دارد ولی پذیرش مردم منوط به انتقاد درست شما از گذشته خویش در نظر و عمل است. غرور آقای رفسنجانی هرگز اجازه این کار را به او نداده است. ضمن آن که به لحاظ تئوریک هم ایشان هرگز استعدادی برای فهم لزوم تحول تئوریک از خود نشان نداده است.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2005/07/050712_031821.html
[9]
محسن سازگارا مصاحبه با VOA - سوم مارس 2004
به عقیدهی من دموکراسی برای کشور ما الآن ضرورت است و امری نیست که بگوییم دلمان میخواهد یا نه و به اقلیتی نیاز داریم که بتواند نقد بکند و هر وقت اکثریت شدند بتوانند صلحآمیز و با روشهای قانونی حاکمیت را عزل بکنند. برای اینکه این تحقق پیدا کند دیوارهای قانوناساسی فعلی تنگ است. به سرعت به نظر من 7سال پیش که فکر میکردیم با حرکت جنبش اصلاحات میتوانیم نظام را شکل بدهیم قانون اساسی ظرفیتهایی دارد که میتوان از آن استفاده کرد به سمت دموکراسی ببریم، خیلی زود متوجه شدیم که دیواره ها تنگ است و اجازه نمی دهد چنین اتفاقی بیافتد.
بنابراین منطقی ترین و بهترین راحل این است که بتوانیم قانون اساسی را تغییر بدهیم. فرض کنیم همین داستان شورای نگهبان که در هر انتخابات دارد تکرار میشود مثال بینی است که نشان میدهد به موجب اصل 4 حق دارد بگوید من نظارتم استصوابی است و هرکاری که دلم بخواهد میکنم. لذا تا ما در این چهارچوب قرار داشته باشیم، این چارچوب میتواند جلوی هر حرکتی را بگیرد.
[10]
محسن سازگارا در مصاحبه با ستاره درخشش - 20080211
به نظر من الآن باید همهی کوششها باید معطوف باشه به در سطح بینالمللی و داخلی برای برگزاری رفراندوم و تغییر قانون اساسی.
با وجود قانون اساسی فعلی مطقاً نمیتوان به دموکراسی رسید. بنظر من قانون اساسی فعلی استراکچریست که به هیچ عنوان کسی اگر فکر کند از درون این قانون اساسی میتواند به دموکراسی و حقوق بشر برسد و به ازادی برسد به نظر من خیال باطلی است.
درخشش: چه راه حلهایی جنابعالی پیشنهاد میکنید؟
من شخصاً فکر میکنم که رفرم کردن از درون این قانون اساسی در جنبش اصلاحات شکست خورد. ما یگانه راهی که داریم بتوانیم با فشار سازماندهی مردم در مبارزات غیر خشونت آمیز حکومت را وادار کنیم که به یک رفراندوم به کل قانون اساسی تن بدهد. این البته فشار بسیاری زیادی میخواهد. باید سیاستمداران ما زیرک باشند تا بتوانند از فشارهای بین المللی هم در این جهت استفاده کنند. این تنها راهحلی است که تازه میشود بعد از آن گامهای بعدی را برداشت.
http://www.sazegara.net/audio/voa/20080211/msazegara_voa_20080211.mp3
محسن سازگارا: «آزادی» فقط شعار انقلاب بود و شعار باقی ماند
باید برگردیم به دوران انقلاب و یک بار دیگر آرمانهای انقلاب را مرور کنیم تا ببینیم آیا اساسا انحرافیاز آن آرمان ها رخ داده است یا خیر، سپس به ریشهها و عواقب آن بپردازیم. برای فهم آرمانهای انقلاب، ضروری است نظریههای بنیانگذاران انقلاب و شعارهای برآمده از آنها را ، که در جریان انقلاب ١٣٥٧ میان مردم جاری شد به درستی بشناسیم. برای درک صحیح نظریههای انقلاب، درست این است که تا انقلاب مشروطه به عقب برگردیم، دورانی که نخستین بار این باور مطرح شد که دین حلال مشکلات است و میتواند مشکل ایران با جهان مدرن را حل کند: این که با بازگشت به اسلام، آن هم بر مبنای احکام فقهی میتوانیم جواب تمام خواستهایمان ازجمله مشروطه و قانون اساسی را بگیریم....
...در واقع این هفت آرمان برآمده از نظریهی انقلاب بود که از فردای پیروزی انقلاب در دستور کار قرار گرفت و به خصوص در دولت آقای مهندس موسوی و تا پایان جنگ و مرگ آیتالله خمینی به مدت یک دهه، تقریبا تمام آنها به اجرا درآمد و البته نتیجهی آن هم یک فاجعهی تمامعیار در اقتصاد و فرهنگ و سایر شئون کشور بود. من این دهه را که با انقلاب و جنگ همراه بود، جمهوری اول مینامم.
...این نکتهی کاملا به جایی است و به درستی به آن اشاره کردید. شعارمحوری که تمام مخالفان شاه گرد آن جمع شدند "شاه باید برود" بود، همان که در زبان مردم و در تظاهرات خیابانی به صورت "مرگ بر شاه" ادا میشد و مردم هم باورکرده بودند که "تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود". آقای خمینی هم روی همین شعار پافشاری کرد و به صورت نماد عینی این شعار درآمد. در واقع این شعارمحوری انقلاب بود که تمام گروههای مخالف شاه را دور هم جمع کرد. اگر این شعار را شعار سلبی انقلاب بدانیم، در مقابل باید شعار ایجابی "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را قرار دهیم که مورد بحث ما است. بخش "جمهوری اسلامی" این شعارمبهمترین بخش برای مردم و گروههای سیاسی بود. آن زمان هیچ دید روشنی نسبت به جمهوری اسلامی و نظریهی ولایت فقیه وجود نداشت.
اما آزادی که به حق باید آن را مظلومترین شعار انقلاب بدانیم، همیشه فقط در حد شعار مطرح بود وشعار هم باقی ماند. وقتی ندای آزادی سر داده میشد مراد این بود که استبداد، سانسور، ساواک، خفقان، تیترهای فرمایشی و مطبوعات وابسته نباید باشد. اما در حوزهی ایجابی، نظریهی هیچ یک از گروهها بر مبنای آزادی و دموکراسی نبود. دموکراسی به شیوهی لیبرالی مبتنی بر اعلامیهی جهانی حقوق بشر که اصلا مطرح نبود، بلکه لیبرالیسم یک ضد ارزش تلقی میشد. وقتی منتقدان و مخالفان میخواستند مهندس بازرگان را تخطئه کنند، او را لیبرال میخواندند. خلاصه این که، اگر به شعارها و آرمانهای ایجابی انقلاب نگاهی دقیق داشته باشیم آزادی و لیبرالیسم هیچ جایی نداشت و هیچ گروهی پای آن نایستاده بود. حتی در جریان تصویب قانون اساسی هیچ کس غصهی آزادی و دموکراسی را نخورد.
[12]
حاشیه ای جذاب تر از متن(مقالهای از محسن سازگارا)
اگرچه درایران مارکسیسم همواره زیر فشار بوده و احزاب و سازمان های مارکسیستی در جریان انقلاب اسلامی و تمامی سالیان حاکمیت جمهوری اسلامی به شدت سرکوب شده اند، اما از دهه 40 هجری شمسی، تفکر ایدئولوژیک چپ گرای انقلابی، به صورت گفتمان غالب جامعه ایران حتی در میان مسلمانان درآمد. شاخص ترین متفکری که از اسلام، قرائتی ایدئولوژیک، انقلابی و چپ ارائه کرد، علی شریعتی بود. سازمان های انقلابی اسلامی نیز همگی این تفکر را برگزیدند و در واقع انقلاب اسلامی با این تئوری به پیروزی رسید. مهم ترین مشخصات این تفکر عبارتند از:
1-ارائه تئوری عدالت، به صورت عدالت توزیعی و دولت سالاری در اقتصاد.
2-ضد سرمایه داری و ضد آمریکا و اسرائیل بودن و ایدئولوژی گرایی در سیاست خارجی به صورت لزوم دفاع از محرومان عالم و گرایش به بسط رابطه با کشورهای فقیر و عقب افتاده.
3-ارائه یک قرائت حداکثری از دین به صورت مکتبی جامع و کامل براساس یک ایدئولوژی انقلابی.
4-اولویت ندادن به آزادی و حقوق شهروندی در برابر عدالتی که به صورت تساوی اقتصادی آحاد جامعه تعریف می شود.
5-اولویت ندادن به مبارزه برای دموکراسی در برابر حکومت اقتدارگرای ایران با محوریت ولایت فقیه و در نهایت پیروی از تئوری" امت و امامت" علی شریعتی.
این تقکراگرچه درمیان پاره ای ازنیروهای ملی-مذهبی وبخش های متعددی ازنیروهای دینی وغیردینی رایج است اما با نفوذترین تشکیلات مدافع این نظریه در ایران را باید سازمان " مجاهدین انقلاب اسلامی" دانست. روحانیونی چون سید محمد موسوی خوئینی ها را می توان هنوز تجسم کامل این تفکردانست. با توجه به پیشینه ومواضع امروزی آقای میرحسین موسوی باید ایشان را نماینده این تفکر در انتخابات پیش رو دانست.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2009/06/090605_060510.html
سازگارا : اسم خروج از حاكميت استعفا است؛ وقتي آقاي خاتمي گفت مراد ما از جامعه مدني، مدينهالنبي است آرد خودم را بيختم و الكم را آويختم
اشاره: «گلستان ايران» قرار بود منتشر شود. به دفترشان رفتيم و پس از دقايقي محسن سازگارا آمد. ما چند دقيقهيي تاخير داشتيم اما با گشادهرويي وي شرمنده شديم. بحث به شعارهاي خاتمي رسيده بود كه وي با صراحت گفت: «من واقعا وقتي آقاي خاتمي گفت مراد ما از جامعه مدني، مدينهالنبي است آرد خودم را بيختم و الكم را آويختم و يقين كردم كه ايشان نه جامعه مدني را ميشناسد و نه دركي از مدينه پيامبر دارد.» سازگارا در مصاحبهيي گفته بود: «بعضيها فرداي انتخابات دوم خرداد يادشان افتاد كه بايد اصلاحطلب و آزاديخواه و طرفدار جامعه مدني بشوند. پريدند سوار هواپيماي اصلاحات شدند و به تعبير يكي از دوستان، هواپيما را دزديدند و بعد هم رفتند در كابين خلبان، بدون اينكه بفهمند اين هواپيماي اصلاحات چه جوري از زمين بلند شده؟ سوختش چه بوده؟ تئورياش چه بوده؟ و كجا بايد برود بنشيند و آن را بردند زدند سينه كوه.»
روزنامه اعتماد – چهارشنبه ٢۵ دي ١٣٨١
http://peiknet.net/ahviktam.htm
آرژانتین و کشتار زندانيان سياسی در "جنگ کثیف"!
http://www.siahkal.com/index/right%20col/payam89-Arjantin.htm
فتح جام جهانی به نفع حکومت دیکتاتوری
http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php?7347
تا بحال چندین بار به ایشان تذکر داده شده که از جانب رهبر جنبش صحبت نکنند. یکبار آن توسط آقای عیسی سحرخیز 2-3 روز پس از انتخابات بود. پاسخ آقای سازگارا این بود: اینطور که پیداست راههای ارتباطی در ایران بشدت مسدود است و دلیل بیخبری آقای سحرخیز نیز به همین خاطر است.(نقل به مضمون). بنده در ایمیلی که به آقای سازگارا زده بودم از ایشان درخواست کردم تا توضیح دهند چرا از بین این همه اصلاح طلب در خارج از کشور، آقای موسوی ایشان را به عنوان نمایندهی خود معرفی کردهاند؟
آقای سازگارا حقیقت را نمی گوید
توضیح علی درمند، روزنامه نگار، در مورد اطلاعیه ی اخیر محسن سازگارا
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=21929
[16]
نحوهی صحبت کردن ایشان هم بنظر بنده تغییر کرده. میمیک صورت و لحن ایشان هنگام صحبت کردن دربارهی حضور 3 میلیونی مردم تهران در میدان آزادی (برنامه ی تفسیر خبر 10 تیر- یا جمعه 29 خرداد) یا مطرح کردن این ادعا که - 80 درصد نیروهای امنیتی، بسیج و وزارت اطلاعات با مردم هستند - برای یک فرد هوچی مناسبتر است تا یک تحلیلگر با سابقه.
تکذیب نقل قول برخی پایگاه های اینترنتی از شهردار تهران
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=899055
برنده اصلی انتخابات، مردم ایران بودند
در شهرهای بزرگ که گزینش مردم طبیعتا باید گزینش سیاسی باشد، مردم انتخابات را تحریم میکردند. به نظر من بعداز انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی، در واقع از زمان انتخابات دور دوم شوراها، انتخابات مجلس هفتم، انتخابات ریاست جمهوری دورهی گذشته این اتفاق افتاده است. یعنی لااقل، لااقل آن ۷۵ - ۷۰ درصد مردم ما که در دوم خرداد رفتند به آقای خاتمی رای دادند، همان بخش بزرگی از جامعه است که از حکومت ناراضی است، از کل جمهوری اسلامی ناراضی است، با کم و زیادش، به اضافه و منهای ۵ درصد، میشود گفت که از آن زمان تاکنون تقریبا در هیچ انتخاباتی رای نداده است و نارضایتی خودش را با رای ندادن اعلام کرده است. من میخواهم از این موضوع این نتیجه را بگیرم که برندهی اصلی انتخابات، مردم بودند که با مقاومت منفی خودشان، با تحریم انتخابات و رای ندادن، نشان دادند که روال فعلی قانون اساسی کشور، ساختار فعلی کشور و این قبیل انتخابات قلابی را قبول ندارند.
http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,3205835,00.html
سیزده جواب به سیزده سؤال 26 آذر 1383
در مورد آقای هاشمی رفسنجانی تا کنون ندیده ام که ایشان در جایی از تدوین یک قانون اساسی جدید دفاع کنند. فکر نمی کنم ایشان چنین قدمی را هم بردارند. چرا که در صورت تدوین یک قانون اساسی جدید مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر شانس کسب قدرتی برای ایشان نخواهدبود. ضمن آن که برای ملت ایران سؤالات جدی وزیادی مطرح است که آقای هاشمی رفسنجانی باید پاسخ دهند. در زندان ماندن اکبر گنجی،دخالت خانواده وفامیل ایشان دراموراقتصادی کشورومسئله ترورهای داخلی وخارجی تنها بخشی از این سؤالات است.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2004/12/041216_013525.html
در ویژه برنامه ای که توسط BBC تدارک داده شده بود، بنظر میرسید که تنها طرفدار تحریم محسن سازگارا است. الحق که بسیار هم عالی دفاع کردند.[1] پس از پایان اولین بخش از سخنان سازگارا در BBC، تنها یک نفر برای او دست زد. چنین واکنشی به توهین بیشتر شباهت داشت تا تشویق. در آن جلسه آقای سازگارا به شدت تنها بودند و حتی مجری «مادرزادْ بیطرف» BBC هم از کنایه زدن به ایشان ابایی نداشت. اگر در 28 مرداد فاحشگان و چماقداران توان بیشتری برای بسیج مردم داشتند، امروز هم «دلقکان درباری» از طریق شبکههای اجتماعی هزار هزار طرفدار جمع میکنند. دکان پر رونق تفکر رقیب خیلیها را به تغییر دکوراسیون مغازه ترغیب میکند. سیروس آموزگار از دوران انقلاب خاطرهی جالبی نقل کردند. ایشان که فروهر را در جمع معترضین دیده بودند از او پرسیدند که شما اینجا چه کار میکنید؟ فروهر پاسخ داد: جمعیت را ببین!
آقای سازگارا دربارهی تحریم، مشروعیت زدایی، رفراندوم، اصلاح ناپذیر بودن رژیم و ناتوان بودن اصلاح طلبان حرفهای بسیاری زدهاند و تحلیلهای بیشماری ارائه کردند اما توفیقی کسب نکردند. در شرایطی که کسی برای تحلیلهای شما تره هم خرد نمیکند، ایستادگی کردن در مواضع به شجاعت بالایی نیاز دارد. قبول کردن اشتباه هم به همچنین و مشکل دقیقاً اینجاست که ایشان موضعی دو پهلو دارند یا بقول معروف خرما و خدا را باهم میخواهند. آقای عبدی برای ورودش به انتخابات یک تحلیل ارائه کرد، شما با کدام تحلیل در موج سبز شیرجه زدید؟ اصلاح طلبان انتخابات 4 سال پیش را تحریم نکرده بودند ولی از تحریمیان انتظار میرفت تا بگویند چرا 4 سال پیش باید تحریم می کردیم ولی امسال نه[2].
آقای سازگارا ثابت کردهاند که نه عملگرا هستند و نه ایدهآلیست. نامههای ایشان به خامنهای اگر با وزن سیاسی ایشان همخوانی نداشت، لااقل او را به عنوان یک چهرهی آزادیخواه، قابل احترام و شریف در بخش آگاهتر جامعه مطرح کرد. خروج از حاکمیت و میل شدید ایشان به سیاستورزی کردن باعث شد تا طرح شکست خوردهی رفراندوم در دانشگاهها[2.1] را اینبار بصورت اینترنتی دنبال کنند. حرکتی که با تمسخر امثال حجاریان مواجه شد. «کیبورد به دستان» به اندازهی دانشجویان در تکان دادن جامعه ناکام بودند.
این شکست باعث شد تا ایشان به زمین بازگردند و به تحقیق و تدریس بپردازند. درحالیکه سازگارا رفته رفته با تحلیلهایش جای خود را در بین بخشی از مردم باز میکرد، در آخرین هفتهها توسط موج سبز به زیر کشیده شد. تقلب در انتخابات و اعتراضات غیر منتظرهی مردم، فرصتی بود که بسیاری از گروهها و چهرههای ورشکستهی سیاسی را به تکاپو انداخت تا لااقل رهبری بخشی از جنبش را به چنگ آورند اما رفتار و واکنش سازگارا به این تحولات، غیرقابل باور، تندتر و غیرمسئولانهتر از دیگر فعالین سیاسی بود. وسوسهی حضور دوباره در عرصه قدرت، بقدری در او شدید شد که وادارش کرد تا با VOA وداع کند. پیام «رهبر زندهی جنبش» را باید به مردم رساند، حتی اگر خودش زبان و سایت داشته باشد[15]. سینه زنی در زیر علم موسویای که چند هفته قبل او را «چپ گرای انقلابی»[12] خوانده بود، آن روی ایدهآلیست ایشان را هم مخدوش کرد.
بازگشت دوباره به VOA و «بزرگنمایی دربارهی طرح رفراندوم» نشان میدهد که آقای سازگارا بر روی هیجانات خود کنترلی ندارند.[16] نوجوانان عاشق بدنسازی صورت خود را با چهرهی قهرمانان پرورش اندام عوض میکنند، شاید ایشان در خلوت خود چهرهییشان را با عکس امام در حال پایین آمدن از پرواز انقلاب عوض کرده باشند. حاصل تلاش نوجوانان، پهلوانی است مضحک که صورتی استخوانی دارد. حاصل تلاش دوم، روشنفکر ِ سکولاریست در لباس مجتهد که رسالهاش را حوزهی علمیه واشنگتن امضا کرده است.
اما بپردازیم به اظهارات آقای سازگارا در این چند روزه:
سازگارا میگوید "اکنون باید همهی اختلافات را کنار گذاشت و وحدت کلمه را حفظ کرد. بعد از انتخابات هرکسی به سر شغل خود خواهد رفت و احتمالاً ایشان هم با موسوی اختلاف نظر پیدا خواهند کرد.[3.1]" البته آقای موسوی با بیاناتش تکلیفش را با مخالفین روشن کرده ولی چه کند «بینوای فرصت طلب» که جز موج سبز چیز دیگری در دسترسش نیست.
معلوم نیست کسانی که امروز توان صف بندی کردن با جریان فعلی را ندارند در آینده چگونه خواهند توانست خود را جدا کرده و گرد هم بیایند؟ بینوایانْ مردم جمع شده در پشت موسوی را چگونه به سمت خود فرا خواهند خواند؟ چه کسی بازهی زمانی «وحدت کلمه» را تعیین میکند؟ وقتی آقای موسوی ساختارشکنان را به نیروهای امنیتی حواله میدهد[3] و جناب کروبی میفرماید که از اسلامیت نظام نخواهد گذشت و شخصاً در برابر مخالفانش خواهد ایستاد[4]، سازگارا روی چه حسابی تصور میکند که احتمالاً با موسوی به مشکل بر خواهد خورد؟ جالب اینجاست که موسوی کوچکترین تغییری در مواضعاش نداده اما متحدین زورکی ایشان کیلومترها از مواضع خود عقب نشستهاند.
خداراشکر موسوی ثابت کرده که در بیان مواضع و اعتقاداتش انسان صادقی است. ولی بنظر میرسد که سازگارا با خود رودربایستی دارد. البته برخی میگویند که ته دل موسوی یا کروبی چیز دیگری است. این عده از هواداران بدون شک از توهین غیرمستقیمی که به موسوی میکنند، بیخبرند. از طرفی طبق کدام منطق بایستی به بهانهی حفظ وحدت شعارهایمان را کنار بگذاریم؟ آن عده که گمان میکنند اتخاذ چنین مواضع محافظهکارانهای هزینههای جنبش را کم خواهد کرد، بایستی فیلم جان دادن ندا را در صد ضرب کنند.
درست است که نیکآهنگ ا.ن. را در قامت کودکی شیطان میکشد ولی باور بفرمایید در اینجا موضوع کاملاً جدی است. ما با یک بازی کودکانه طرف نیستیم که در آن موسوی در حال گول زدن رهبر و نیروهای امنیتی باشد. تحلیل نزدیک به واقع این است که مرحوم قطب زاده و یزدی را در دستگاه زیراکس گذاشتهاند. به باور من این عزیزان نیز در خلوت خود چنین تحلیلی دارند.
مشخص بودن سورههای مکی و مدنی کمک بسیار زیادی به تفسیر قرآن میکند اما آقای سازگارا مشخص نکردند که «میزان بودن رای ملت» بعد از فتح تهران نازل شد یا قبل از آن؟ مرور 30 سال گذشته و نحوهی برخورد ایشان با مخالفان از «پشت بام علوی» و عزل بنی صدر گرفته تا شهریور 67، به ما میفهماند که ایشان یک چیزی فرمودند ولی صدایش را نباید درآورد. قبض آب و برق را 30 سال است که بدون وقفه صادر میکنند.
شگفتیها در مورد سقوط آزاد ایشان تمامی ندارد. از انتقادات ایشان از خمینی کمتر از 6 ماه میگذرد. ادعای ایشان مبنی بر اینکه اگر خمینی بود حتماً به رای مردم گردن مینهاد (تفسیر خبر - 10 تیر 88)، خیلیها را به یاد گفتههای خمینی در 28 سال پیش انداخت:
خمینی در خرداد 60، سه بار، رأی مردم را پوچ شمرد: « اگر ملت موافقت کند،من مخالفت می کنم . اگر 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه . اگر صدای مرگ بر خمینی را از زبان تمام مردم بشنوم، خود را مکلف به عزل بنی صدر میدانم .یکی از راهحلهای انقلابی ارائه شده توسط آقای سازگارا برای رئیس جمهور اصلاح طلب حکومتی، تظاهرات برق آسا در 100 نقطهی تهران است. شاید آقای سازگارا تا بحال متروهای تهران را سوار نشدهاند ولی باید بدانند که از شدت شلوغی، ملت گاهی اوقات صبر میکنند تا 2-3 قطار برود و بعد سوار بشوند. کافی است در یکی از این تجمعات عده ای از افراد موفق نشوند تا سوار قطار بشوند، سرنوشت جا ماندگان را از هم اکنون میتوان پیش بینی کرد. برای درک بهتر میتوان به صحنههای گیر افتادن اکتور فیلم های کمدی اشاره کرد، اما اینبار تاریخ بصورت تراژدی تکرار خواهد شد. مسئلهی بعدی دوربینهای متروست. راه حل ایشان به غایت شگفت انگیز است. بنده نمیدانم ایشان تا بحال تجربهی رنگ کردن یک دوربین امنیتی را داشته اند یا خیر (دست مرحوم چیچو هم بزور به این دوربینها میرسد)، بهتر است یکبار اینکار را در واشنگتن انجام داده و فیلم آموزشی آنرا بر روی سایتشان قرار بدهند.
پیش از ﺁن نیز، معنای دلخواه فرعونیت خود را به طاغوت داد : " اگر فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد، طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیسجمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است » ( صحیفه نور - جلد 9 - ص253 ).
ایشان این تاکتیک را روشی موفق میدانند که در آرژانتین به اجرا در آمده است. شنیدن نام آرژانتین و جنگ کثیف [13] کافی است تا لرزه به اندام آدم بیاندازد. من نمیدانم که این روش خونی از دماغ دانشجویان آرژانتینی ریخته یا نه، ولی میدانم که قهرمانی در جام جهانی[14]، دیکتاتوری «ژنرال خورخه رافائل ویدلا» را تثبیت کرد و پس از شکست آرژانتین در جزایر فاکلند بود که دیکتاتورها سقوط کردند. البته پس از سقوط ژنرالها، خصوصی سازی افسارگسیختهی سرمایههای ملی، آرژانتین را به فلاکت انداخت. متاسفانه کاسبان ایرانی سالهاست که از زدن «برچسب قیمت» بر روی کالاهایشان خودداری میکنند تا مانع از فرار زودهنگام مشتری شوند. اما در غرب سالیان سال است که کالاها برچسب دارند. رسم جوانمردی این است که جنگ تن به تن را بجای مبارزهی مسالمت آمیز قالب نکنیم. اعتراض عدهای معدود در جلوی صدا و سیما هم چنین حکمی دارد.
در سال 57 که یک طرف مذهبی و طرف دیگر غیرمذهبی بود شعار «الله الکبر» معنا داشت اما در حال حاضر به مانند این می ماند که مسیحیان به نشانهی اعتراض به مسلمانان خود را ختنه کنند. اگر هدف صرفاً اعلام هم بستگی است میتوان اصوات دیگری را هم از خود خارج کرد. اگرچه بع بع کردن بر روی بامها مردم را دلگرم خواهد کرد ولی این با هم بودن چه دستاوردی خواهد داشت؟ بیخدایان با الله اکبر گفتن چه کسانی را گول خواهند زد؟ بسیجیان یا خودشان را؟
آقای سازگارا دربارهی فردای پیروزی جنبش صحبتی نمیکنند، از هزینهی این پیروزی حرفی نمیزنند، تکلیف اپوزیسون با جمهوری اسلامی را مشخص نکردهاند. بالای فانوس دریایی نشستهاند و دیگران را به رفتن به دل اقیانوس فرا میخوانند. از بیانیهی آخر موسوی پیداست که ایشان بدنبال یک مبارزه ی طولانی مدت از طرق قانونی هستند. مبارزهای که هزینهی زیادی را به مملکت وارد خواهد کرد. اعتصابات تن پرورانه و بدون پیام سیاسی و مصادره کردن اپوزیسیون به نفع موسوی، هدفی نیست که سالها بدنبالش بودهایم. اگر ملت از توانایی کنار زدن خامنهای برخوردار است، چرا این توان را باید در راه موسوی خرج کرد؟ جناح چپ جمهوری اسلامی درحال تصفیه شدن است. هجوم راستگرایان باعث شده تا آنها به سمت مردم روی بیاورند وگرنه این مردم 30 سال است که مردم هستند.
اما سخنی با عزیزان هوادار و دست اندر کار ِ موج سبز
موسوی کم کم به رهبری تبدیل شده که انتقاد از آن نه تنها جایز نیست بلکه خیانت به بشریت است. اگرچه بعد از 3 هفته تفاوتی در 9 بیانیهی ایشان دیده نمیشود، گرچه تا بحال کوچکترین موفقیتی کسب نکردهاند، اما هیچکدام از اینها مانع از این نمیشود تا این مرد را فاتح بزرگ این میدان بنامند. میگویند فوتبال عین زندگی است. در فوتبال باخت دو هیچ از برزیل برای ایران موفقیت است. با توکل به خدا می توان از شکست درس گرفت و در آینده نتایج بهتری کسب کرد. هرچند این موفقیت نسبی (حضور اجباری در میدان و افتخار رهبری تیم ملی) در کارنامهی سرمربی ثبت خواهد شد ولی مشکل اینجاست که با داوری سیدعلی، سرمربی بعدی بازیکنانی را در اختیار خواهد داشت که آش و لاش شدهاند.
خون دادن برای موسوی به اندازه خون دادن در بازی فوتبال غیرعادی است. کسانی که بازیکنان را به امید خلق حماسهی ملبورن به میدان میفرستند باید بدانند اولاً بازی در استادیوم آزادی برگزار میشود و نه در استرلیا ثانیاً داور بجای سوت زدن تیر هوایی شلیک میکند. تماشاگران با دیدن ناداوری خونشان به جوش میآید ولی همراه نداشتن جلیقهی ضد گلوله آنها را محتاط میکند. کسانی که اصلاحطلبان را به میدان انقلاب میفرستند باید منتظر فرار آنها از صحنه باشند.
تماشاگر ایرانی عادت دارد لقب فوتبالیستهای خارجی را به نمونههای داخلی بدهد. بنظر میرسد در عرصهی سیاست این عشق و علاقه بگونهی دیگری خود را بروز داده است. بعد از گذشت 30 سال از عمر جمهوری اسلامی، شنیدن هاشمی باکره، کروبی اوباما و «خدا بیامرز خمینی» به اندازهی امام کاستاکورتا یا هاشمی رونالدو غیرمنتظره است. آقای سازگارا گفته بودند که روشنفکران بر روی روحانیون آب توبه میریختند و اشتباهاتشان را در مشروطه پاک میکردند.[5] شریک نبودن آقای سازگارا در جنبش سبز این حق را به آقایان میدهد تا بدون اجازه از ایشان خودشان دست به کار شده و به تشت آب هجوم ببرند. شیرجهی هادی غفاری در این تشت با تشویق شدید حضار روبرو شد غافل از اینکه سن و سالی از ایشان گذشته و بجای آب بازی باید در استخر میپریدند.
کنار زدن خامنهای بدون شک هدف ارزشمندی است ولی بقول خود سازگارا "هدف اصلی تمام گروهها در آن دوران این بود که شاه باید برود. گروهها اختلافنظرهایشان کنار گذاشتند تا پیروز شوند. فردای پیروزی (رفتن شاه) اختلافات خودش را بروز داد و چون اکثراً نیروهای دموکراتیکی نبودند، با ریختن خون اختلافاتشان را حل کردند." استفاده کردن از پتانسیل مردم در راهی که آخر و عاقبتاش از الآن معلوم است کار عاقلانهای نیست. آنهایی که صحبت از عبور از موسوی میکنند کارنامهی درخشانی در عبور از خاتمی دارند. آنهایی که موسوی را وسیله میدانند کافیست تا فاتحهای برای درگذاشتگان حزب توده، مجاهدین، فداییان خلق، نهضت آزادی و جبههی ملی بفرستند.
ملتهایی که تاریخ را فراموش میکنند محکوم به تکرار کردن آن هستند. تکرار مکرر این حرف جرج سانتایانا آنرا نخ نما کرده اما بنظر میرسد که برای مردم ایران تازگی خودش را حفظ کرده است. مشکل ما دور شدن از خط امام یا ارزشهای اسلامی نیست. بقول سازگارا این نظام یک شکشت همه جانبه خورده است، مشکل ما فرصتطلبانی هستند که از بید هم در مواضعشان سستترند.
بازهم به گفتهی خود ایشان بعد از خواندن مجدد کتاب ولایت فقیه و دور شدن از آن فضای انقلابی، تازه فهمیدند که ایشان چه چیزهایی گفتهاند!!! روانشناسان اعتقاد دارند که اضطراب و تغییر محیط از عوامل فراموشی هستند. شاید مرور حرفهای گذشتهیمان به ما کمک کند تا مواضع قبلی خود را به یاد آوریم.
[1]
محسن سازگارا:باید دید که به حل مشکلات کشور از چه زاویه ای نگاه میکنید. اگر پروژه شما انتقال کشور از یک حکومت اقتدارگرا مثل حکومت فعلی ایران، به یک حکومت دمکراتیک و سکولار باشد، در آن صورت دور بودن و یا نزدیک بودن شما به انتخابات معنی پیدا می کند. برای چنین هدفی، شما باید دو کار انجام دهید، یکی از حکومت فعلی مشروعیت زدایی کنید و دوم اینکه بین نخبگان حکومتی اختلاف ایجاد کنید، که در نهایت منجر به قهر نخبگان جامعه با حکومت شود. گاهی با تحریم با عنوان یکی از اشکال مبارزه مدنی و مقاومت منفی، و گاه با شرکت در انتخابات می توانید این مشروعیت زدایی را انجام دهید.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2009/06/090601_081158.html
شکست جنبش اصلاح طلبی بر اساس تئوریهای آقای خاتمی و دوستان ایشان به معنی شکست در برآوردن وعده ها و شعارهایی که داده بودند ، هیچ نمود بهتری از همین رأی پایین آقای معین ندارد. جالب تر از جبهه دوم خرداد، تصمیم سیاسی ملی – مذهبی ها و نهضت آزادی است که با چند حرکت اشتباه تمام پیشینه خودشان در اپوزیسیون و آبروی بزرگانی چون مرحوم طالقانی و بازرگان را نه فقط به پای تئوریهای غلط دوم خردادی ها بلکه بدتر از آن به پای آقای رفسنجانی ریختند. به نظر من مبارک ترین اتفاق این انتخابات، شکست این اسلامگرایان بود. اینان با یک قرائت حداکثری از دین؛ و طرح حرفهای کشدار و کلی مثل مردم سالاری دینی، در حالی که از درون تئوری هایشان در نهایت همین قانون اساسی و همین شورای نگهبان و ولایت فقیه بیرون می آید، دم از آزادی و دموکراسی می زنند. فرق اینان با سایر جناحهای اسلامگرای کشور این است که آنان لخت و بی رودر بایستی، در مقابل دموکراسی و لیبرالیسم می ایستند اما اینان در حالی که نتیجه کارشان همان است، با الفاظ توخالی و خلق تئوری های عجیب و غریب وغاط عملاً به صورت مانع دموکراسی واقعی درکشور عمل می کنند و در سطح دنیا نیز با حضورشان در حکومت و توجیه این حضور به صورت ویترین خوش آب و رنگی برای هر جنایت و نامردمی در می آیند.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2005/07/050712_031821.html
[2.1]
http://www.peiknet.com/page0/paiez/azar/p148sazegara.htm
[3.1]
5 شنبه 4 تیر - راهکارهای سازگارا (4:05)
[3]
ميرحسين موسوی در پاسخ به سوال خبرنگار خبرگزاري فارس كه از او در خصوص عدم موضعگيرياش در بيست سال گذشته و ارتباط با افرادي كه از ديد اين خبرنگار ساختارشكن بودهاند و نيز خطوط قرمزش در ارتباط با گروهها و احزاب گفت: در اوايل انقلاب آيتالله بهشتي با سران حزب توده مناظره ميكرد ولي در اين مناظرهها آيتالله بهشتي به هيچ وجه قصد تحميل افكار خود را به حزب توده نداشت ولي آنچنان با استدلال سخن ميگفت كه توانست به مصاف انديشههاي مخالف خود برود.
وي خاطرنشان كرد: كساني كه ساختارشكنانه عمل ميكنند و مخالف نظام هستند، برخورد با اين افراد را به عهده دستگاه امنيتي ميگذاريم ولي بنده با يك فرد ساختارشكن كار نميكنم ولي شايد كساني باشند كه اعتقاد به نظام در آنها كم شده باشد يا از دست رفته باشند ولي مسلماناند و قانون اساسي را قبول دارند كه نبايد با آنها به عنوان يك ملحد برخورد كرد.
منبع:ایلنا
[4]
حمله کروبي به خاتمي در مصاحبه با نيوزويک
انتقاد اصلی شما به جنبش اصلاحات در دوران خاتمی چیست؟مهمترین آن، دیدگاه تخریبی آنها بود. آنها اسلامیت جمهوری اسلامی را زیرسوال بردند. جمهوری اسلامی، نظامی بر آمده از مردم است، در کشوری کهاکثریت مردم آن مسلمانند.
(1386)http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=7610
کروبی تاكيد كرد: اصولي مانند جمهوريت و اسلاميت نظام هيچگاه تغييرپذيرنيستند (خرداد 88)
http://iranfoxnews.com/iran/politic/490-1388-03-10-18-04-08.html
مقاومت کروبی در برابر جریان سکولار و لائیک در تاریخ ما ماندنی است
روزنامه رسالت سرمقاله دیروز خود را به مطلبی از حبیب الله عسگراولادیاختصاص داد و به نقل از وی نوشت: «جناب آقای خاتمی از دوم خرداد حرکتی راآغاز کردند که مقام معظم رهبری در اولین پیام خود از آن به عنوان یک«حماسه تاریخی» یاد فرمودند. اما متاسفانه نامحرمان در جبهه دوم خردادمسیر این حماسه را منحرف کردند و حوادث تلخی مثل ۱۸تیر ۷۸ و نهایتا تحصنو استعفا و خروج از حاکمیت، را به عنوان یک حرکت ساختارشکنانه به حرکتدوم خرداد تحمیل نمودند.ادبار مردم به جریان دوم خرداد به این پیشینه تلخ برمی گردد. مردم احساسکردند جریانی با تبانی با غرب درصدد حذف اسلامیت نظام است، لذا از آنفاصله گرفتند. عدم همراهی ایشان با این جریان و نیز مقاومت جناب حجتالاسلام والمسلمین کروبی در برابر جریان سکولار و لائیک در تاریخ ماماندنی است.»حبیب الله عسگراولادی در ادامه تاکید کرد: «البته بسیاری از دوستان ما درجبهه دوم خرداد متوجه شدند که حرکت های ساختارشکنانه ره به جایی نمی بردو به بیراهه می روند. اکنون باید به آینده فکر کرد، گذشته ها به تاریخپیوستند و ساختن تاریخ آینده به عهده همه ماست.»
(روزنامه رسالت - سهشنبه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷)
محسن سازگارا-علیرضا نوری زاده تفسیر خبر 6ام فوریهی 2008
...(دقیقهی 45)من گاهی به شوخی که در مقالهای هم نوشتم، گفتم که دختر کوچیکه را نشان مردم دادیم ولی دختر بزرگه را عقد مردم کردیم. یعنی آمدیم به مردم در مقطع انقلاب حرفهای مدرن زدیم آدمهای مهندس، دکتر و تحصیل کرده نشان مردم دادیم. آقای خمینی هم گفت ما میرویم قم اما مردم وقتی به حجله رفتند دیدند همان روحانیت سنتی که مردم 70سال پیش باهاش خطکشی کرده بودند(شیخ فضل الله) حکومت را دست گرفت...
چالنگی(46:00): فقیه را باید روشنفکر ایرانی میشناخت. چه تعمدی بود یا چه اشتباهی بود که روشنفکر ایرانی سری به تاریخ خودش نداشت؟ این اشتباه از کجا میآید؟
سازگارا:کاملاً... در 200سال گذشته روشنفکری ما بدنبال آزادی و مدرنیته بوده. هر وقت که میخواسته با استبداد درگیر شود چون زورش نمیرسیده، به دور و بر خودش که نگاه میکرده اولین شریکی که بقل دست خودش دیده روحانیت بوده که بهرحال تحصیل کرده بوده. آنچنانکه میرزا ملکم خان که هیچ اعتقادی به هیچ دین و ایمانی نداشت آنچنان باد زیر آستین روحانیت میکند و تشویق میکند که بیایند به میدان.
اما این اتحاد با روحانیت علیه استبداد در انقلاب اسلامی منجر به این شده که نه اینکه ما آمده بودیم یک اسلام انقلابی را ایدئولوژی انقلاب کرده بودیم بلکه پایههای دیگر قدرت از میدان بیرون رفته بودند روحانیت بخاطر ساختار قدرتی که داشت اینکار رو کرد که قدرت بلامنازع بشه.
...روشنفکری ما روحانیت را از تمام اشتباهاتش در دوران مشروطیت آب کشید و برگشتن به سنتها شد یک چیز مد روز از جمله روحانیت. بدون آنکه در نظر بگیریم پشت این تفکرات و این اسلام فقهاتی چه چیز مخربی نشسته است.
نوریزاده(54): آقای کیانوری به یکی از مسئولان حزب شوروی که گفته بود« این مظهر ارتجاع است» گفت ابداً این آقا قربونش برم مظهر ترقی است و با کمونیستها هم جور است. یک تعبیر هم آقای خمینی در پاریس کرد که بله در حکومت اسلامی احزاب چپ و کمونیست هم آزاد هستند. هیچکس در آن زمان نپرسید که چگونه حزبی که خدا را در مانیفستاش انکار میکند(لائیک و سکولار نمیگویم) این میتواند با حکومت اسلامی جور بشود؟ کسی اینرا نپرسید اما آقای کیانوری رفت سینه زد و حزب را تا حد خبرچین رژیم پایین آورد و بعد سزایش را هم دیدند.
به اعتقاد من روشنفکران ایرانی و کسانی که تجربهی داشتند حکایت کاشانی و زندهیاد دکتر مصدق را به یاد میاوردند اینها بودند که حرف نزدند. اگر یک مصطفی رحیمی دلاوری کرد و آمد گفت من با جمهوری اسلامی مخالف هستم چون اینه، اگر یک مهشید امیرشاهی اینقدر شهامت داشت که بیاید از بختیار حمایت بکنه، بقیهی روشنفکران چه کردند؟
...در مدرسهی علوی آنچه من شاهدش بودم در زیر باران آقای سنجابی با کلاه پوستی 2 ساعت سرپا ایستاد تا به حضور این رهبر بزرگ شرق برسد و چند شب بعد، بعد از آن پیروزی انقلاب آقای خمینی بر بام مدرسهی علوی جنازهی افسرانی که وعدهی او را قبول کرده بودند و به ملت پشت نکرده بودند و همراه ملت بودند وعدهاش را با تیرباران آنها عملی کرد و بر این جنازهها خندید و همان خنده بود که تا به امروز ما را به این نقطه رسانده.
http://www.sazegara.net/audio/voa/20080206/msazegara_voa_20080206.mp3
محسن سازگارا-علیرضا نوری زاده تفسیر خبر 11ام فوریهی 2009
سازگارا(دقیقهی 9:00): خامنهای مصداق خودش هم تیرک خیمه ج.ا میداند مفهوماً و مصداقاً. برای هرکسی که میخواهد ج.ا را ارزیابی کند واجب است که این نظریهی سیاسی را هم که در اصل 110 قانون اساسی روشن توضیح داده شده و 11 وظیفه شخص ولی فقیه دارد که بدون اغراق 80 درصد قدرت را در اختیار دارد.
...ولایت فقیه منشا قدرت را از خدا میگیرد و این تعارف هم است که حالا مردم هم رای بدهند. توزیع قدرت به موجب این قانون اساسی همه چیز دستش است. البته قانون اساسی ما هم اشکال دارد. همهی اختیارات در دست ولی فقیه است اما بلافاصله بعد از ولی فقیه آنچنان قدرت پیچیده و لای دست و پای هم رفته و خرد شده که ناکارآمد میشود.
اما مهترین نکته در هر فلسفهی سیاسی مهار قدرت است. شما وقتی ولایت فقیه را عقلی نگاهش میکنید و میگذارید کنار مکاتب دیگر بزرگترین ضعف این تئوری این است که این اختیار بیکران رو به یکنفر میدهید و هیچ راهی ندارید که ازش حساب بکشید...
چالنگی: اگر متقی ترین باشد؟
... آمدیم ولی فقیه اشتباه کرد. آقایان میگویند اگر از دایرهی تقوا خارج شد دیگر اتوماتیکلی حتی از ولایت ساقط میشه درحالیکه این امر در واقع اتفاق نمیافتد. بعد هم تقوا معمولاً آنچیزی که تعریف میشود میگویند دروغ نگوید، فسق و فجور نکند.
خیلی خب، اصلاً برای من و شمای شهروند ایران فرض کنیم حاکم آن بالا شب تا صبح عبادت کند و نماز بخواند یا خدای نکرده شب تا صبح فسق و فجور کند. بر آن احوال شخصیاش خودش و خدایش میداند. برای من و شما آنچیزی که مهم است این است که وقتی تصمیمات مملکتی میگیرد بتوانیم راجب به آن نظر بدهیم و اگر نمیپسندیدم آنرا عزل کنیم و تصحیحش کنیم.
مَثَل میزنم آقای خمینی به عنوان ولی فقیه خیلی هم ایشان معروف بود در زندگیاش نماز شب خونده. اما یک رهبر در طول زندگیاش لاقل من میتونم بشمرم 3تا اشتباه فاحش کرد: گروگانگیری - جنگ ،بخصوص ادامهی آن و کشتار سال 67. این 3تا هر یکیش برای اینکه یک رهبر را در تاریخ در واقع ببرید زیر سؤال کافی است.
چالنگی: اعدامهای اول انقلاب؟
سازگارا: آنهم شما اضافه اش کنید...
سازگارا(15:24): ورای همهی این نظریهها، سیستمی بنام ولایت فقیه در یک مملکتی بنام ایران 30 سال اجرا شده است. بهترین ارزیابی این نظریه عملکردش است. نگاه کنیم که حاصل این سیستم سیاسی کارکردش چگونه بوده است.
نوری زاده( 36:00):سرمقالهای که دیروز حازم ساقیه نویسندهی روشنفکر لبنانی در الحیات نوشته بود واقعاً من را تکان داد که چقدر نگاه دقیقه. نوشته بود انقلاب ایران با انقلاب فرانسه مشابهتهایی داشت. مردم را هر دو به خیابانها آورد، اعدامها و کشتارها همه بود اما درست انقلاب فرانسه آورندهی مفاهیمی بود که انقلاب ایران ضد آن مفاهیم است. مدرنیته آزادی برابری تساوی حقوق مساوی برای مردم. انقلاب آقای خمینی بازگشت به عقب است.
یاد جملهی حسن الهیکل میافتم. «خمینی کسی است که از 1400 سال پیش در دهانهی لولهی توپخانهی تاریخ به روزگار ما پرتاب شده است»
حازم ساقیه می گوید ارتجاعی که در انقلاب ایران مشاهده شد در هیچ جای دیگری دیده نشده است. نه در انقلاب اکتبر نه نیکاراگوئه و نه در جاهای دیگر.
نوری زاده( 57:19):آقای خاتمی هنوز برنامهای ارائه نکرده... آقای خاتمی در گذشته روشن نکرد مقدار پرشش چقدر خواهد بود. خط قرمزهایش کجاست. به همین دلیل به تخیلات همهی ما اجازه داد هرکسی از ظن خود یار او شود. آنکه بر این باور بود که باید ولایت فقیه را برداشت فکر کرد که آقای خاتمی اینکار را میکند بدون توجه به اینکه ایشان فرزند آقای خمینی و نظام است و به قانون اساسی ج.ا. سوگند خورده و ولی فقیه حکماش را تنفیذ کرده است.
الآن آقای خاتمی باید خط قرمزها و مقدار پرشش را مشخص کند و برنامههای اقتصادیاش را بگوید. حرفهای قشنگ زدن کار را حل نمیکند. ایشان دارد وارد میدان مینی میشود که ا.ن جای سالمی در ان نگذاشته است. با خنده گل زرد سرود یار دبستانی و حتی سرود ای ایران این مینها را نمیشود برداشت.
http://www.sazegara.net/audio/voa/20090211/msazegara_voa_20090211.mp3
محسن سازگارا مصاحبه با VOA - چهاردهم آوریل 2003(دربارهی سخنان رفسنجانی درباب برگزار کردن رفراندوم برای برقرار کردن رابطه با آمریکا)
آقای هاشمی رفسنجانی اگر صحبت از مراجعه به آرای عمومی میکنند و رای مردم رو ملاک میدانند باید شفاف و روشن از اتفاقاتی که در مجلس ششم افتاد و خود ایشان رایشان جابجا شد اگرچه انصراف دادند از رفتن به مجلس ولی به هر صورت آن مسئله در کارنامهی ایشان هست و آقای گنجی منتقد ایشان کماکان در زندان است. بنابراین شخص ایشان هرگاه که صحبت از دموکراسی و رای عمومی میکنند باید راچع به اتفاقاتی که درگذشته افتاده توضیح بدهند و از حق روزنامهنگاران و یا افکار عمومی و مردم که ضایع شده به پای ایشان ، باید معذرت خواهی کنند و برطرف کنند.
انتخابات نهم و ما " پشت سر"
آقای هاشمی که الان دم از اعتدال می زند در ابتدای انقلاب از تندروترین عناصر تمام جناح ها محسوب می شد و نمی داند که در سیاست ، تغییر نظر امکان دارد ولی پذیرش مردم منوط به انتقاد درست شما از گذشته خویش در نظر و عمل است. غرور آقای رفسنجانی هرگز اجازه این کار را به او نداده است. ضمن آن که به لحاظ تئوریک هم ایشان هرگز استعدادی برای فهم لزوم تحول تئوریک از خود نشان نداده است.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2005/07/050712_031821.html
[9]
محسن سازگارا مصاحبه با VOA - سوم مارس 2004
به عقیدهی من دموکراسی برای کشور ما الآن ضرورت است و امری نیست که بگوییم دلمان میخواهد یا نه و به اقلیتی نیاز داریم که بتواند نقد بکند و هر وقت اکثریت شدند بتوانند صلحآمیز و با روشهای قانونی حاکمیت را عزل بکنند. برای اینکه این تحقق پیدا کند دیوارهای قانوناساسی فعلی تنگ است. به سرعت به نظر من 7سال پیش که فکر میکردیم با حرکت جنبش اصلاحات میتوانیم نظام را شکل بدهیم قانون اساسی ظرفیتهایی دارد که میتوان از آن استفاده کرد به سمت دموکراسی ببریم، خیلی زود متوجه شدیم که دیواره ها تنگ است و اجازه نمی دهد چنین اتفاقی بیافتد.
بنابراین منطقی ترین و بهترین راحل این است که بتوانیم قانون اساسی را تغییر بدهیم. فرض کنیم همین داستان شورای نگهبان که در هر انتخابات دارد تکرار میشود مثال بینی است که نشان میدهد به موجب اصل 4 حق دارد بگوید من نظارتم استصوابی است و هرکاری که دلم بخواهد میکنم. لذا تا ما در این چهارچوب قرار داشته باشیم، این چارچوب میتواند جلوی هر حرکتی را بگیرد.
[10]
محسن سازگارا در مصاحبه با ستاره درخشش - 20080211
به نظر من الآن باید همهی کوششها باید معطوف باشه به در سطح بینالمللی و داخلی برای برگزاری رفراندوم و تغییر قانون اساسی.
با وجود قانون اساسی فعلی مطقاً نمیتوان به دموکراسی رسید. بنظر من قانون اساسی فعلی استراکچریست که به هیچ عنوان کسی اگر فکر کند از درون این قانون اساسی میتواند به دموکراسی و حقوق بشر برسد و به ازادی برسد به نظر من خیال باطلی است.
درخشش: چه راه حلهایی جنابعالی پیشنهاد میکنید؟
من شخصاً فکر میکنم که رفرم کردن از درون این قانون اساسی در جنبش اصلاحات شکست خورد. ما یگانه راهی که داریم بتوانیم با فشار سازماندهی مردم در مبارزات غیر خشونت آمیز حکومت را وادار کنیم که به یک رفراندوم به کل قانون اساسی تن بدهد. این البته فشار بسیاری زیادی میخواهد. باید سیاستمداران ما زیرک باشند تا بتوانند از فشارهای بین المللی هم در این جهت استفاده کنند. این تنها راهحلی است که تازه میشود بعد از آن گامهای بعدی را برداشت.
http://www.sazegara.net/audio/voa/20080211/msazegara_voa_20080211.mp3
محسن سازگارا: «آزادی» فقط شعار انقلاب بود و شعار باقی ماند
باید برگردیم به دوران انقلاب و یک بار دیگر آرمانهای انقلاب را مرور کنیم تا ببینیم آیا اساسا انحرافیاز آن آرمان ها رخ داده است یا خیر، سپس به ریشهها و عواقب آن بپردازیم. برای فهم آرمانهای انقلاب، ضروری است نظریههای بنیانگذاران انقلاب و شعارهای برآمده از آنها را ، که در جریان انقلاب ١٣٥٧ میان مردم جاری شد به درستی بشناسیم. برای درک صحیح نظریههای انقلاب، درست این است که تا انقلاب مشروطه به عقب برگردیم، دورانی که نخستین بار این باور مطرح شد که دین حلال مشکلات است و میتواند مشکل ایران با جهان مدرن را حل کند: این که با بازگشت به اسلام، آن هم بر مبنای احکام فقهی میتوانیم جواب تمام خواستهایمان ازجمله مشروطه و قانون اساسی را بگیریم....
...در واقع این هفت آرمان برآمده از نظریهی انقلاب بود که از فردای پیروزی انقلاب در دستور کار قرار گرفت و به خصوص در دولت آقای مهندس موسوی و تا پایان جنگ و مرگ آیتالله خمینی به مدت یک دهه، تقریبا تمام آنها به اجرا درآمد و البته نتیجهی آن هم یک فاجعهی تمامعیار در اقتصاد و فرهنگ و سایر شئون کشور بود. من این دهه را که با انقلاب و جنگ همراه بود، جمهوری اول مینامم.
...این نکتهی کاملا به جایی است و به درستی به آن اشاره کردید. شعارمحوری که تمام مخالفان شاه گرد آن جمع شدند "شاه باید برود" بود، همان که در زبان مردم و در تظاهرات خیابانی به صورت "مرگ بر شاه" ادا میشد و مردم هم باورکرده بودند که "تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود". آقای خمینی هم روی همین شعار پافشاری کرد و به صورت نماد عینی این شعار درآمد. در واقع این شعارمحوری انقلاب بود که تمام گروههای مخالف شاه را دور هم جمع کرد. اگر این شعار را شعار سلبی انقلاب بدانیم، در مقابل باید شعار ایجابی "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را قرار دهیم که مورد بحث ما است. بخش "جمهوری اسلامی" این شعارمبهمترین بخش برای مردم و گروههای سیاسی بود. آن زمان هیچ دید روشنی نسبت به جمهوری اسلامی و نظریهی ولایت فقیه وجود نداشت.
اما آزادی که به حق باید آن را مظلومترین شعار انقلاب بدانیم، همیشه فقط در حد شعار مطرح بود وشعار هم باقی ماند. وقتی ندای آزادی سر داده میشد مراد این بود که استبداد، سانسور، ساواک، خفقان، تیترهای فرمایشی و مطبوعات وابسته نباید باشد. اما در حوزهی ایجابی، نظریهی هیچ یک از گروهها بر مبنای آزادی و دموکراسی نبود. دموکراسی به شیوهی لیبرالی مبتنی بر اعلامیهی جهانی حقوق بشر که اصلا مطرح نبود، بلکه لیبرالیسم یک ضد ارزش تلقی میشد. وقتی منتقدان و مخالفان میخواستند مهندس بازرگان را تخطئه کنند، او را لیبرال میخواندند. خلاصه این که، اگر به شعارها و آرمانهای ایجابی انقلاب نگاهی دقیق داشته باشیم آزادی و لیبرالیسم هیچ جایی نداشت و هیچ گروهی پای آن نایستاده بود. حتی در جریان تصویب قانون اساسی هیچ کس غصهی آزادی و دموکراسی را نخورد.
...اگر فرض را بر مخرب بودن ذاتی انقلاب بگذاریم، چرا مقامات جمهوری اسلامی و شخص خامنهای به مرور زمان که ناکارآمدیها بیشتر نمایان شد، نسبت به اصلاح رفتارها اقدام نکردند؟ مهمترین مانع خوداصلاحی را چه میدانید؟
م. س. این سوال، خیلی اساسی است و نه تنها باید آن را از آقای خامنهای پرسید بلکه باید همهی هم دورهایهای ما به آن پاسخ دهند. آنها چه زمانی میخواهند باور کنند که مشکل اساسی ذات نظریهی این رژیم است و با عوض شدن آدمها وضعیت درست نمیشود؟ به باور من آقای خامنهای نمیتواند بپذیرد که ذات این نظام دچار مشکل است چون تفکر او نشات گرفته از یک ایدئولوژیگرایی دینی است و باورش این است که فهم دینیاش، کلام خداست و کلام خدا غلط نمیشود.
...معمولا در انقلابها وقتی شکست میخورند و از اصلاح هم ناتوان میشوند، گروهی از رهبران فکر میکنند نظریهها و سیاستها بد یا غلط اجرا شده است. لذا میکوشند با آدمهای جدید آن سیاستها را دوباره تجربه کنند. حال آنکه اشکال از نظریهی انقلاب است نه آدمها. آقای خامنهای هم به همین اشتباه مبتلا شده است. وی فکر میکند آوردن آدمهای جدید و گوش به فرمان همچون احمدی نژاد میتواند مشکلاش را حل کند. آقای خامنهای بر این باور است که انقلابیونی شبیه ما که امروز به انقلاب و نظام انتقاد داریم از اصول و باورهایمان عدول کردهایم یا فریب خوردهی دشمن هستیم. لذا اگر افرادی با ایمانی قویتر و انقلابیتر با همان حرفها و آرمانهای اول انقلاب بر سر کار آورد، مشکلات برطرف میشود. وقتی انقلابها در اصلاح خود شکست میخورند، چارهای ندارند جز این که تن به تحولات جدید بدهند.
...متاسفانه از دست نسل ما دیگر کاری ساخته نیست. اکثریت نسل اول (نسل انقلاب) نشان داده است که نمیتواند از فضای بستهی ذهنی خودش خارج شود. مهمترین کاری که این نسل میتواند انجام دهد این است که به خوبی تجربیات این انقلاب را در اختیار نسل سوم (جوانان دههی سوم انقلاب) بگذارد تا آنها اشتباه ما را تکرار نکنند. (من نسل جنگ را که در زمان انقلاب نوجوان و کودک بود نسل دوم مینامم.) نسل سوم باید از خطاهای نسل ما درس بگیرد و نخواهد که با ترسیم چند خط ساده، تمام بنیان تمدن غرب را زیر سوال ببرد. از اشتباهات نسل ما بیاموزد که با ایدئولوژیگرایی نمیتوان حکومت کرد و راه نجات کشور و حل مشکل رسیدن به دنیای مدرن، شعار دادن نیست.
ما برای گذار به دموکراسی و استیفای حقوق بشر باید حوصله به خرج دهیم و نظریههای پشت و پشتیبان این مباحث را بشناسیم. بپذیریم که عقلانیت جدید گوهر دنیای مدرن است و حقوق بشر و دموکراسی جدید و علوم انسانی و تجربی همگی از محصولات این خرد نقاد خودبنیاد هستند. چون نظام جمهوری اسلامی به موجب قانون اساسی و نظریهی پشت آن هیچ نسبتی با عقلانیت مدرن ندارد، بنابراین به صورت مهمترین مانع بر سر راه کشور برای گذار به دموکراسی درآمده است. لذا برای هموارکردن مسیر دموکراسی، آزادی و حقوق بشر باید ابتدا این مانع را از پیش پا برداشت.
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1179&language=persian[12]
حاشیه ای جذاب تر از متن(مقالهای از محسن سازگارا)
اگرچه درایران مارکسیسم همواره زیر فشار بوده و احزاب و سازمان های مارکسیستی در جریان انقلاب اسلامی و تمامی سالیان حاکمیت جمهوری اسلامی به شدت سرکوب شده اند، اما از دهه 40 هجری شمسی، تفکر ایدئولوژیک چپ گرای انقلابی، به صورت گفتمان غالب جامعه ایران حتی در میان مسلمانان درآمد. شاخص ترین متفکری که از اسلام، قرائتی ایدئولوژیک، انقلابی و چپ ارائه کرد، علی شریعتی بود. سازمان های انقلابی اسلامی نیز همگی این تفکر را برگزیدند و در واقع انقلاب اسلامی با این تئوری به پیروزی رسید. مهم ترین مشخصات این تفکر عبارتند از:
1-ارائه تئوری عدالت، به صورت عدالت توزیعی و دولت سالاری در اقتصاد.
2-ضد سرمایه داری و ضد آمریکا و اسرائیل بودن و ایدئولوژی گرایی در سیاست خارجی به صورت لزوم دفاع از محرومان عالم و گرایش به بسط رابطه با کشورهای فقیر و عقب افتاده.
3-ارائه یک قرائت حداکثری از دین به صورت مکتبی جامع و کامل براساس یک ایدئولوژی انقلابی.
4-اولویت ندادن به آزادی و حقوق شهروندی در برابر عدالتی که به صورت تساوی اقتصادی آحاد جامعه تعریف می شود.
5-اولویت ندادن به مبارزه برای دموکراسی در برابر حکومت اقتدارگرای ایران با محوریت ولایت فقیه و در نهایت پیروی از تئوری" امت و امامت" علی شریعتی.
این تقکراگرچه درمیان پاره ای ازنیروهای ملی-مذهبی وبخش های متعددی ازنیروهای دینی وغیردینی رایج است اما با نفوذترین تشکیلات مدافع این نظریه در ایران را باید سازمان " مجاهدین انقلاب اسلامی" دانست. روحانیونی چون سید محمد موسوی خوئینی ها را می توان هنوز تجسم کامل این تفکردانست. با توجه به پیشینه ومواضع امروزی آقای میرحسین موسوی باید ایشان را نماینده این تفکر در انتخابات پیش رو دانست.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2009/06/090605_060510.html
سازگارا : اسم خروج از حاكميت استعفا است؛ وقتي آقاي خاتمي گفت مراد ما از جامعه مدني، مدينهالنبي است آرد خودم را بيختم و الكم را آويختم
اشاره: «گلستان ايران» قرار بود منتشر شود. به دفترشان رفتيم و پس از دقايقي محسن سازگارا آمد. ما چند دقيقهيي تاخير داشتيم اما با گشادهرويي وي شرمنده شديم. بحث به شعارهاي خاتمي رسيده بود كه وي با صراحت گفت: «من واقعا وقتي آقاي خاتمي گفت مراد ما از جامعه مدني، مدينهالنبي است آرد خودم را بيختم و الكم را آويختم و يقين كردم كه ايشان نه جامعه مدني را ميشناسد و نه دركي از مدينه پيامبر دارد.» سازگارا در مصاحبهيي گفته بود: «بعضيها فرداي انتخابات دوم خرداد يادشان افتاد كه بايد اصلاحطلب و آزاديخواه و طرفدار جامعه مدني بشوند. پريدند سوار هواپيماي اصلاحات شدند و به تعبير يكي از دوستان، هواپيما را دزديدند و بعد هم رفتند در كابين خلبان، بدون اينكه بفهمند اين هواپيماي اصلاحات چه جوري از زمين بلند شده؟ سوختش چه بوده؟ تئورياش چه بوده؟ و كجا بايد برود بنشيند و آن را بردند زدند سينه كوه.»
روزنامه اعتماد – چهارشنبه ٢۵ دي ١٣٨١
http://peiknet.net/ahviktam.htm
آرژانتین و کشتار زندانيان سياسی در "جنگ کثیف"!
http://www.siahkal.com/index/right%20col/payam89-Arjantin.htm
فتح جام جهانی به نفع حکومت دیکتاتوری
http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php?7347
تا بحال چندین بار به ایشان تذکر داده شده که از جانب رهبر جنبش صحبت نکنند. یکبار آن توسط آقای عیسی سحرخیز 2-3 روز پس از انتخابات بود. پاسخ آقای سازگارا این بود: اینطور که پیداست راههای ارتباطی در ایران بشدت مسدود است و دلیل بیخبری آقای سحرخیز نیز به همین خاطر است.(نقل به مضمون). بنده در ایمیلی که به آقای سازگارا زده بودم از ایشان درخواست کردم تا توضیح دهند چرا از بین این همه اصلاح طلب در خارج از کشور، آقای موسوی ایشان را به عنوان نمایندهی خود معرفی کردهاند؟
آقای سازگارا حقیقت را نمی گوید
توضیح علی درمند، روزنامه نگار، در مورد اطلاعیه ی اخیر محسن سازگارا
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=21929
[16]
نحوهی صحبت کردن ایشان هم بنظر بنده تغییر کرده. میمیک صورت و لحن ایشان هنگام صحبت کردن دربارهی حضور 3 میلیونی مردم تهران در میدان آزادی (برنامه ی تفسیر خبر 10 تیر- یا جمعه 29 خرداد) یا مطرح کردن این ادعا که - 80 درصد نیروهای امنیتی، بسیج و وزارت اطلاعات با مردم هستند - برای یک فرد هوچی مناسبتر است تا یک تحلیلگر با سابقه.
تکذیب نقل قول برخی پایگاه های اینترنتی از شهردار تهران
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=899055
برنده اصلی انتخابات، مردم ایران بودند
در شهرهای بزرگ که گزینش مردم طبیعتا باید گزینش سیاسی باشد، مردم انتخابات را تحریم میکردند. به نظر من بعداز انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی، در واقع از زمان انتخابات دور دوم شوراها، انتخابات مجلس هفتم، انتخابات ریاست جمهوری دورهی گذشته این اتفاق افتاده است. یعنی لااقل، لااقل آن ۷۵ - ۷۰ درصد مردم ما که در دوم خرداد رفتند به آقای خاتمی رای دادند، همان بخش بزرگی از جامعه است که از حکومت ناراضی است، از کل جمهوری اسلامی ناراضی است، با کم و زیادش، به اضافه و منهای ۵ درصد، میشود گفت که از آن زمان تاکنون تقریبا در هیچ انتخاباتی رای نداده است و نارضایتی خودش را با رای ندادن اعلام کرده است. من میخواهم از این موضوع این نتیجه را بگیرم که برندهی اصلی انتخابات، مردم بودند که با مقاومت منفی خودشان، با تحریم انتخابات و رای ندادن، نشان دادند که روال فعلی قانون اساسی کشور، ساختار فعلی کشور و این قبیل انتخابات قلابی را قبول ندارند.
http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,3205835,00.html
سیزده جواب به سیزده سؤال 26 آذر 1383
در مورد آقای هاشمی رفسنجانی تا کنون ندیده ام که ایشان در جایی از تدوین یک قانون اساسی جدید دفاع کنند. فکر نمی کنم ایشان چنین قدمی را هم بردارند. چرا که در صورت تدوین یک قانون اساسی جدید مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر شانس کسب قدرتی برای ایشان نخواهدبود. ضمن آن که برای ملت ایران سؤالات جدی وزیادی مطرح است که آقای هاشمی رفسنجانی باید پاسخ دهند. در زندان ماندن اکبر گنجی،دخالت خانواده وفامیل ایشان دراموراقتصادی کشورومسئله ترورهای داخلی وخارجی تنها بخشی از این سؤالات است.
http://www.sazegara.net/persian/archives/2004/12/041216_013525.html
مقاله خواندنی بود با قلمی شیوا و اطلاعات تاریخی جالب که آدم را حسابی در فکر فرو می برد. با اینکه شاید با بیش از پنجاه درصد از تفکر پشت این مقاله مخالف باشم ولی خوشحالم که با این وبلاگ آشنا شده ام.
پاسخحذفسلام. جسته و گریخته اعتراضاتت را دیده بودم ولی با نظراتت اصلا آشنا نبودم. نوشته ات واقعا خواندنی بود. آن چنان که حتما به عقل و دل می نشیند حتی اگر همیشه با آن موافق نباشی. زحمت زیادی هم برای کامل کردنش کشیده ای. البته جاهای خالی یی هم وجود دارد و بزرگترین آن مثل همیشه پرداختن به نقد یک نفر (اینجا سازگارا) و ندادن آلترناتیو و ... است. باز هم ممنونم. بدون شک این نوشته نگاهم را تحت تاثیر قرار داد چه به جهت استوار شدن در بعضی مواضع و یا تامل در بعضی دیگر. سپاس.
پاسخحذفمقاله تحلیلی همراه با یاد آوریهای تاریخی بسیار جالبی بود. از زحماتی که برای تهیه آن کشیده ای بسهم خودم بسیار تشکر میکنم.
پاسخحذفFantastic! You are a genius. Try to stay as a criticizer and never be tempted to become a 'body building' hero
پاسخحذفالان موقعی نیست که به پر و پای هم بپیچین
پاسخحذفدشمن دشمن من ، دوست منه.
همونطور که سازگارا الان از آرمانهای شخصی خودش گذشته و داره به همبستگی فکر میکنه، بد نیست شما هم همین کارو بکنین
یادتون باشه :
دشمن دشمن من ، دوست منه.
با سلام. مقاله با ارزش شما را خواندم. تلاش فراوانی کرده اید اما چند نکته بدون جواب گذاشته اید:
پاسخحذف1-آیا در دنیای سیاست کسی را می شناسید که یک شبه تغییر موضع نداده باشد؟لطفا معرفی کنید.
2-آیا الان از نظر شما به عنوان یک روشنفکر سیاسی :زمان طرح خود زنی است؟
3- لطفا سیاستمداری را معرفی کنید که تمام پیش بینیهایش صحیح از آب در آمده؟
4-شاید سیاستمداران ما به اندازه کسینجر قدرت پیش بینی نداشته باشند ولی شما حتما سیاستمداری در تاریخ معاصر ایران سراغ دارید که در حد کسینجر قدرت تحلیل دارد: لطفا معرفی کنید.
5- در 3-4 هفته گذشته افراد زیادی دروغ گفتند و تغییر مسیر دادند . علت انگشت گذاشتن شما روی یک نفر چیست؟
خوب حالا سازگارا هم بد. اَه . هر چی. وقتی میخوای از اعتبار بندازیش باید یک چیزی بگی که بهتر باشه. نوشته ات خوبه . ولی هدفی پشتش نیست . مثل نوشته های کیهان میمونه که فقط میخواد ارزش افراد و سبکهای مختلف رو بکوبه . در ضمن برای خالی نبودن عریضه : سازگارا چند بار گفت که از موسوی جلو نزنید. کروبی هم گفت اسلامیت نظام در خطره. در مجموع نویسنده خوبی هستی.
پاسخحذفروند تغییر و تحول یا حتی استهاله افکار نخبگان جامعه روند بهتریست تا اینکه انقلابی رخ دهد و همه چیز از اول شروع شود. اگر سازگارا و امثال او تا پارسال فکر میکردند که ولایت مطلقه فقیه صحیح است و امروز آنرا نمیخواهند نشان دهنده پیشرفت است. این رشد فکری متفکرین ما را نشان میدهد.
پاسخحذفخطاب به آن دوستی که 4تا سؤال رو مطرح کرده بودند:
پاسخحذف1)دکتر بختیار، دکتر مصدق، گاندی، ا.ن. و... خیلی زیاد هستند دوست عزیز. شما هم یک مقدار فکر کنید به یاد میاورید.
2) بنده روشنفکر نیستم عزیز. بقول یکی از دوستانم الآن قحط الرجال آمده. متاسفانه هیچیک از افراد شناخته شده و مطرح، نگرانیها دلمشغولی های من رو مطرح نمیکنند. از دست بنده کار جز انتقاد کردن برنمی آید.
ارتباط سوالهای 3 و 4 را با متن متوجه نشدنم. ولی آقای عبدی چنین ادعایی دارند.
5)به ایشان علاقه داشتم.
آقا داریه: شما بگو بغیر از خودت از کی خوشت مییاد! نکنه شما از منتظران ظهور منجی هستی؟ شما که بسیار دقیق تمام این 30 سال رو نفی میکنی (که من هم موافقم) ولی باید یک راه دیگه هم برای جونایی که بهرحال دنبال تغییراند بتونی ارائه بدی. من از این اطلاع رسانی شما خوشحالم و لازم میدونم که همه ما این اختلافات اساسی رو بااین افراد در ذهن داشته باشیم. ولی تا وقتی که فرصتی برای بیان و بحث آزاد بدست نیومده باید صبر کرد.
پاسخحذفدر ضمن شما در یک لینک من در بالاترین مربوط به روش اعتراض بصورت قطع آنی مصرف برق یک نظر توهین آمیز و بیدلیل گذاشتی که به هیج وجه با این مقاله سازگار(از نظر لحن) نیست! امیدوارم در آینده قبل از رد کردن و احمقانه دانستن نظرات کسانی که نمیشناسی و نمدونی متخصص اون موضوع هستند یا نه کمی بیشتر فکر کنی.
پاسخحذف"باید یک راه دیگه هم برای جونایی که بهرحال دنبال تغییراند بتونی ارائه بدی."
پاسخحذفبنده یک شهروند عادی هستم که نظرات خاص خودش رو داره. نه سابقهی فعالیت سیاسی داشتم و نه مطالعات گسترده و هدف داری. در نتیجه از امثال من توقع راهحل داشتن انتظار بیهوده و نابجایی هست.
اما اعتقاد راسخ دارم که با ریاکاری، دروغ گویی، چاپلوسی و فرصت طلبی بجایی نخواهیم رسید.
در مورد سکوت کردن اگر امروز سکوت کنیم تا ابد باید ساکت باشیم. امروز به یک بهانه و فردا به هزاران بهانه
مطلب شما تنها حاوی استدلال هایی ناقص و انبوه مطالب بی ربط است که یا ناشی از عدم درک وضع موجود است یا ناشی از سوءغرض!
پاسخحذفکاش یه چکیده یا خلاصه هم می گذاشتی که بشه سریع مقصود مقاله رو گرفت.
پاسخحذفشاید با بعضی از نظرات شما موافق نباشم ولی در این اوضاع و احوال هیجانزدگی نگاه تحلیلی شما برایم جالب بود.
پاسخحذففقط یک نکته که شاید خیلی مرتبط با این نوشته خاص نباشد هرچند اشارههایی مربوط به آن وجود دارد: جامعه ایران یک جامعه مذهبی است شما هرچه کنید این حقیقت را نمیتوانید کتمان کنید. اگر معتقیدید که لازمه دموکراسی دوری از اندیشه دینی در میان اقشار مختلف است که مطمئن باشید به عمر من و شما قد نمیدهد. ولی دوست عزیز واقعا نمیتوان با استناد به رفتار حکومت فعلی یا آیتالله خمینی یا حتی امثال موسوی به عنوان شاخص، اندیشه دینی را در ضدیت با ارزشهایی مانند دموکراسی دانست. رویکردهای دیگر دینی هم هست که شما هم احتمالا به آن واقفید و تناقضی هم در آن نیست. دوست عزیز میتوان الله اکبر گفت و به دنبال آزادی و دموکراسی بود. بگذارید یک قدم جلوتر بروم: میتوان «صادقانه» اللهاکبر گفت و از این راه «خیلی سریعتر» به آزادی و دموکراسی هم رسید! به جای پرگویی بیشتر من اگر حوصله و فرصتش را داشتید نگاهی بیندازید به آیه ۲۵ سوره حدید!
درود بر شما . از اینکه جواب 4 سوالم را دادید متشکرم . از این برادر بزرگتر خود بپذیرید که نیاز به مطالعه تاریخ دارید.فرموده اید: 1)دکتر بختیار، دکتر مصدق، گاندی، ا.ن. و... خیلی زیاد هستند دوست عزیز. شما هم یک مقدار فکر کنید به یاد میاورید.
پاسخحذفنیاز به فکر کردن نیست . مطالعه باید کرد . اگر سیاستمداری پیدا کردید که در دنیای سیاست یک شبه تغییر موضع نداده باشد؟لطفا معرفی کنید.چرا گاندی تن به جدایی پاکستان داد؟
سلام بر دوست ناشناس عزیز. ای کاش یک اسم مستعار برای خودتون انتخاب میکردید.
پاسخحذفبگذریم. در مورد گاندی اتفاقاً این تصمیم با روحیات ایشان سازگاری داشت. پس آن همه خونریزی و کشت و کشتار و مهاجرت ها ایشان که طرفدار عدم خشونت بودند جدایی پاکستان را به جنگ داخلی ترجیح دادند. البته بنده در این زمینه چندان مطالعه نکردم و از روی یکی از مستندهایی که دیدهبودم این حرف را زدم.
در هر صورت هر سیاستمدار وارستهای به یکسری از اصول بایستی پایبند باشد. به لیست فوق امیرکبیر را هم میتوان اضافه کرد.
اما اینکه جنابعالی تغییرات یک شبه و 180 درجهای را طبیعی میشمارید(از طرح رفراندوم تا حمایت از یک چپ گرای انقلابی)، بنظر بنده جای تاسف بسیار دارد.
بسیار عالی .پس گاندی مصلحت را بر این دید که برای استقلال هند از آرزوی یکپارچگی شبه قاره دست بردارد . من هم با تصمیم عاقلانه ایشان موافقم . عرض من این است که یک سیاستمدار در شرایظ زمانی و یا مکانی شعار و یا قول خود را عوض می کند . تمام سیاستمداران ( تاکید می کنم تمام سیاستمداران) چرخش نشان میدهند و اگر در مسیر هدف نهایی و منافع جمعی باشد در آن اشکالی نیست. بیاییم خاکستری نگاه کنیم و خاکستری نقد کنیم
پاسخحذفبنده از برداشتهای عجیب و غریب جنابعالی متعجبم.
پاسخحذفبنده در اینجا چرخش 180 درجهای در اصول و مواضع نمیبینم. ایشان به یکسری از موارد تا آخر عمرشان پایبند بودند و طبق آن اصول عمل کردند.
1)هند ارث پدری گاندی نبود که بخواهد آنرا برای ابد یکپارچه نگه دارد. وقتی یک اکثریت قابل توجهی قصد خودمختاری یا استقلال دارند نمیتوان آنها را با توپ و تانک سرکوب کرد تا کشور یکپارچه بماند.
2)خاکستری دیدن با رنگ عوض کردن تفاوت دارد. آقای سازگارا انسان فرصت طلبی هستند که بخاطر منافع شخصی خودشان و کسب آبرو و اعتبار(به خیال خودشان) دارند به این نحو مضحک موج سواری میکنند. هنوز نه کسی بادکنک برای ایشان هوا کرده، نه در و دیوار را سبز کردهاند، نه الله اکبر همه گیر شده، نه تظاهرات برق آسایی کردهاند،نه..... ایشان فرمان 18 تیر را صادر کردند.
3)سازگارا را با چسب آهن هم نمیتوان به گاندی چسباند. گاندی به اصل عدم خشونت اعتقاد داشت و چنان تصمیمی گرفت. سازگارا معتقد است که چارچوب فعلی ایراد دارد. از ا.ن تا کروبی راه زیادی نیست. طرف ممکن است در انتخابش اشتباه کرده باشد. ولی از تحریم تا موسوی فاصلهی بسیار زیادی است.
4)جالب است که دربارهی بختیار و مصدق اظهارنظری نمیفرمایید.
5)به هرحال بنده بسیار متاسفم که نان به نرخ روز خوردن از دید شما بسیار طبیعی است.
بالاخره جنابعالی برای بنده مشخص نکردید که آقای سازگارا طبق کدام تحلیل به موج سبز پیوستند؟
پاسخحذفبالاخره یا تصمیم 4 سال پیش و رفتارشان در این 4 سال اشتباه بوده، یا درست بوده و این تغییر موضع 180 درجهای نادرست است. نمیشود که هردو که باهم درست باشند.
میفرمایید که که اگر منافع جمعی ایجاب کند بایستگی تغییر مسیر داد. آقای سازگارا 4 سال است که میگویند مشکل ما با فعالیت در چاچوب کنونی حل نمیشود و ساختار نظام ایراد دارد. ایشان یک عمر منافع ما را در این دیدهاند، چه شده که یکشبه نظرشان برگشته؟
مگر غیر از این است که در این 4 سال موج سبزی وجود نداشت؟
به موج سواری کردن که حرکت بر اساس منافع ملی نمیگویند.
عرض کردم خاکستری نگاه کنیم .ولی شما باز هم جواب من را دلیل بر حمایت من از آقای سازگارا برشماردید. نه اصلا . من تیتر وار مطالبم را روشن می گویم و بر این باورم که با شما تفاوت زیادی ندارم فقط شاید کمی آرام تر:
پاسخحذف1- سیاستمداران مانند هر صنفی دارای طبقات متفاوتی هستند که شغل هر کدام با ارزش و در جایگاه خود مورد نیاز هست ( پزشک پرستار نظافتچی همه برای یک بیمارستان لازم هستند). در این لایه های سیاسی نقش آقای سازگارا به عنوان یک خط دهنده درجه 2 اپوزوسیون دولت ایران با ارزش است. از این حد هم فراتر نمی روند چون رهبری خط 1 دست دیگران است.
2- معتقدم سیاستمدار خوب بسته به شرایط زمانی و مکانی و متناسب با درک حمایت کنندگانش چرخش می کند. اینکه کدام چرخش هوشمندانه بوده در بستر زمان و در تاریخ مشخص می شود.چرخشهایی در جهت منافع ملی باشد نه تنها نکوهیده نیست بلکه هوشمندانه است.
3-شاید مجال بررسی اینجا نباشد ولی ضمن احترام و ارادتم برای بختیار و مصدق اتفاقا اشکال وارد به این 2 عزیز عدم چرخش به موقع بود. شاید عدم لجاجت مصدق و چرخش به موقع بختیار می توانست ایران را در آن دو مقطع نجات دهد.بهتر است بگوییم " سیاستمدار موفق حتما چرخشهای هوشمندانه در جهت منافع ملی داشته است".
مقاله ی خوبی بود . ممکنه خیلی گیج کننده به نظر برسه و این همه گیر دادن به دیگران بدون نشان دادن نظریه شخصی و راهکار شخصی کار جالبی نیست .ولی در کل به مقاله فارق از محتواش 20/15 میدم . 5 نمره هم بخاطر تقلب از روی نثر محمد قائد کم کردم .
پاسخحذفپاینده باشید