متن زیر ترجمهای است از مقالهی Social Change and Movements که توسط عدهای از دانشجویان دانشگاه California State University, Fresno نوشته شده است. تلاش من این بوده تا ترجمهای روان و قابل فهم ارائه کنم اما از آنجاییکه تجربه، تسلط و تبحری در این زمینه ندارم، به دوستان آشنا با زبان انگلیسی توصیه میکنم تا این مقالهی جالب را از روی متن اصلی آن دنبال کنند.
پ.ن: با سپاس از آسد ممد گرامی که اشکالات بیشمار ترجمهی بنده را برطرف کردند (فعلاً تا سر تئوری برخورد). اشکالات به اندازهای هست که میتوان مقالهی حاضر را حاصل تلاش ایشان دانست.
______________________________
مقدمه
تغییر دادن هنجارهای اجتماعی به چه چیزی نیاز دارد؟ آیا نیازمند به زور یا منطق جدلی عالی است؟
آیا شما بوسیلهی تظاهرات در فضای باز به حرکت در میآیید یا در اطراف هیاهو و آشوب قدم میزنید تا از تغییر در باورهایتان اجتناب کنید؟
وقتی میشنوید که شما نیاز به تغییر دارید زیرا کاری را که انجام میدهید بد است، آیا متقاعد میشوید؟ آیا این احساس گناه شما را به اندازهی کافی دلواپس میکند تا در خودتان تغییری بدهید؟
آیا جدیدترین داستان ها دربارهی بازنشستگان کم درآمد، شما را وامیدارد تا یک حساب ذخیره باز کنید؟
به تمام این مسائل با کمک چهار تئوری جنبشها و تغییرات اجتماعی، در این بحث پرداخته خواهد شد. الیزا دربارهی تئوری تحریک و کنترل «بوئرز و اوچز - Bowers and Ochs» بحث خواهد کرد. بحث او ممکن است به شما کمک کند تا دریابید چرا کارگران برای مزایای بیشتر اعتصاب میکنند یا چرا داخل اعتصاب کردن قدرت ِ ترغیب بالایی در وجود دارد.
«کورتنی» تئوری برخورد را به همانگونه که در فصل «ارتباطات در روابط» کتاب Littlejohn آمده است توصیف خواهد کرد . این قسمت شما را قادر خواهد ساخت تا با تجربههای پرهیز شدهای که با انواع ترغیبها داشتهاید، ارتباط برقرار کنید.
سوم «رافر» دربارهی دراماتیزم (نمایشی کردن) بروک صحبت خواهد کرد. او به این موضوع خواهد پرداخت که چگونه احساس گناه ما را وادار می کند تا یک قدم به سمت تغییر گام برداریم. او دربارهی منشآت احساس گناه و زبانی که دروغ داخلش است بحث خواهد کرد.
در نهایت، کریگ دربارهی تئوری فیشر بنام پارادایم (الگو) روایتی، بحث خواهد کرد. او به داخل این خواهد رفت که چگونهی داستانهای جذاب، بر روی ما اثر میگذارند. او دربارهی این بحث خواهد کرد که چگونه داستانهای ساده میتوانند چنان تغییرات بزرگی را پدید بیاورند.
پ.ن: با سپاس از آسد ممد گرامی که اشکالات بیشمار ترجمهی بنده را برطرف کردند (فعلاً تا سر تئوری برخورد). اشکالات به اندازهای هست که میتوان مقالهی حاضر را حاصل تلاش ایشان دانست.
______________________________
مقدمه
تغییر دادن هنجارهای اجتماعی به چه چیزی نیاز دارد؟ آیا نیازمند به زور یا منطق جدلی عالی است؟
آیا شما بوسیلهی تظاهرات در فضای باز به حرکت در میآیید یا در اطراف هیاهو و آشوب قدم میزنید تا از تغییر در باورهایتان اجتناب کنید؟
وقتی میشنوید که شما نیاز به تغییر دارید زیرا کاری را که انجام میدهید بد است، آیا متقاعد میشوید؟ آیا این احساس گناه شما را به اندازهی کافی دلواپس میکند تا در خودتان تغییری بدهید؟
آیا جدیدترین داستان ها دربارهی بازنشستگان کم درآمد، شما را وامیدارد تا یک حساب ذخیره باز کنید؟
به تمام این مسائل با کمک چهار تئوری جنبشها و تغییرات اجتماعی، در این بحث پرداخته خواهد شد. الیزا دربارهی تئوری تحریک و کنترل «بوئرز و اوچز - Bowers and Ochs» بحث خواهد کرد. بحث او ممکن است به شما کمک کند تا دریابید چرا کارگران برای مزایای بیشتر اعتصاب میکنند یا چرا داخل اعتصاب کردن قدرت ِ ترغیب بالایی در وجود دارد.
«کورتنی» تئوری برخورد را به همانگونه که در فصل «ارتباطات در روابط» کتاب Littlejohn آمده است توصیف خواهد کرد . این قسمت شما را قادر خواهد ساخت تا با تجربههای پرهیز شدهای که با انواع ترغیبها داشتهاید، ارتباط برقرار کنید.
سوم «رافر» دربارهی دراماتیزم (نمایشی کردن) بروک صحبت خواهد کرد. او به این موضوع خواهد پرداخت که چگونه احساس گناه ما را وادار می کند تا یک قدم به سمت تغییر گام برداریم. او دربارهی منشآت احساس گناه و زبانی که دروغ داخلش است بحث خواهد کرد.
در نهایت، کریگ دربارهی تئوری فیشر بنام پارادایم (الگو) روایتی، بحث خواهد کرد. او به داخل این خواهد رفت که چگونهی داستانهای جذاب، بر روی ما اثر میگذارند. او دربارهی این بحث خواهد کرد که چگونه داستانهای ساده میتوانند چنان تغییرات بزرگی را پدید بیاورند.
ریتوریک 1(فن بلاغت) کنترل اجتماعی و تحریک(Agitation)
دغدغهی اصلی مطالعهی بوئرز(Bowers) و اوچز(Ochs) بر روی تحریک و کنترل اجتماعی در دههی 1970، پیامهای تولید شده بوسیلهی شرکت کنندگان ِ «جنبشهای تغییر اجتماعی» بود. زمانیکه آنها بر روی انبوه مثالهای آماده شده کار میکردند، ایالات متحده در میانهی یک تغییر اجتماعی بزرگ قرار داشت. بسیاری از موقعیتهایی که بوئرز و اوچز بعنوان تحریک و کنترل اجتماعی دسته بندی کردند در مکانها و موضوعات متفاوت بسیار زیاد دیگری ادامه پیدا کردند. تظاهرات در فضای باز، عملگرایی سیاسی و جنبش های حقوق مدنی همگی مثال های اصلی از موقعیتهای تحریک و کنترل اجتماعی هستند.
تحریک و کنترل اجتماعی چیست؟ تعریف بوئرز و اوچز از تحریک و کنترل اجتماعی به قرار زیر هست:
تحریک زمانی رخ میدهد که مردم خارج از تصمیم گیری طبیعی هیئت حاکمه، از تغییرات اجتماعی مهم دفاع کرده و در داخل هیئت حاکمه با درجهای از مقاومت مواجه شوند آنچنانکه به «روشهای استدلالی ترغیب کنندهی» فراتر از حد عادی نیازمند میشوند. کنترل، به تصمیم گیری هیئت حاکمه در پاسخ به تحریک گفته میشود. (Bowers & Ochs 1971, page 4)
تحت این تعریف، آنهایی که داخل هیئت حاکمه هستند نمیتوانند تحریک کننده (آژیتاتور) باشند. برای مثال، اگر مادر از فرزندانش رای گیری کند که برای شام چه میخواهند و دختر برای انتخابش اعتراض کند، دختر بعنوان یک آژیتاتور شناخته نمیشود زیرا او در فرآیند تصمیم گیری شرکت داده شده است. نکتهی کلیدی دیگر در این تعریف این است که تحریک تنها زمانی رخ میدهد که قدمها فراتر از ریتوریکهای تشویق کننده برداشته شوند. برای مثال توزیع کردن فلایرها (اگهيهای روي كاغذ كوچك) که دانشجویان را به رای دادن بر ضد افزایش هزینهها ترغیب میکند، در داخل وسایل مجاب کنندهی معمولی قرار میگیرد . اما اگر دانشجویان به تدابیر نامساعد اتخاذ شده توسط مدیریت، با اعتصاب کردن اعتراض بکنند، آنها در یک نوع از تحریک شرکت کردهاند.
استراتژیهای تحریک. اگرچه اقدامات عادیای را که معمولاً با هدف متقاعد ساختن نهاد تصمیمگیر صورت میگیرند، نمیتوان در قالب بحث تخصصی «تحریک» دسته بندی نمود، ولی اتخاذ این دست اقدامات، اغلب پیش از بکاربستن تمهیدات اصلی «تحریک»، در روند جنبش لحاظ میشود. بوئرزز و اوچز از این مرحله اولیه تحت عنوان «تظلم خواهی (پتیشن یا عرضحال) نام میبرند. وجود این مرحله برای یک «جنبش تحریک» حیاتی است چراکه ضمن بخشیدن اعتبار و وجهه مناسب به آن، نهاد تصمیمگیر را هم از فرصتی زودهنگام برخوردار مینماید تا بلکه جهت توافق با خواسته های جنبش اقدام نماید. متقابلاً، استراتژیهای کنترلی که از سوی نهاد تصمیمگیر در این مرحله بکار گرفته میشوند، «تعدیل» و «تسلیم» نام گرفته اند؛ با ابن حال، نوعاً و بجز در موارد خاصی از موقعیتهای «تحریک»، رسیدن به توافق زودهنگام غیرمحتمل است؛ ولی همچنان به منظور اعتباربخشی به جنبش، نباید این فرصت را از حریف دریغ کرد.
اگر هیئت حاکمه توافق نکند اما ترجیح بدهد که با آژیتاتورها با طفره یا سرکوب برخورد نماید، سپس آژیتاتورها اغلب به مرحلهی اعلام عمومی ارتقا مییابند. (Bowers and Ochs 1971, page 17).. تاکتیکهای موجود در این مرحله شامل تمام تاکتیکهای طراحی شده برای بدست آوردن حمایت اجتماعی برای طرفداران آژیتاتورها میشود، شامل آگهی تهدید به اعتصاب، پوسترها، توزیع جزوه یا اجتماع اعتراضی عظیم. دو استراتژیای که اغلب در این مرحله به کار برده میشود، بهره برداری از رسانههای گروهی برای پیدا کردن «مشروعیت سازان» یا «سخنگویان معتبر» است. هر دوی اینها به بالا بردن آگاهیهای عمومی در این مرحله کمک میکنند، حال آنکه میتوان امیدوار بود تا برای ایدئولوژی آژیتاتورها احترام کسب شود.
سپس آژیتاتورها اغلب از تاکتیکهای استحکام استفاده میکنند که بیشتر در داخل جنبش رخ می دهد تا خارج از آن. تاکتیکهای استحکام اعضا را باهم پیوسته کرده یا پیوستگی آنها را تقویت میکند در نتیجه واکنش و پاسخدهي آنها افزایش مییابد. این شامل بازیها، ترانهها، شعارها، نشانهای پرمعنی و رمزدار و نشریات درون گروهی میشود. یک مثال از این تاکتیک بکار بردن مشت بلند کرده بوسیلهی «یوزپلنگهای سیاه»2 است.
استراتژی مقاومت غیر خشونت آمیز اغلب به دو آژیتاتور مشهور که برای این استراتژی شناخته شدهاند، مارتین لوتر کینگ و گاندی، نسبت داده میشوند. مبارزات غیر خشونت آمیز، آژیتاتورها را در موقعیتی قرار می دهد تا قوانین یا سنتهایی را که آنها -غیرعادلانه یا مخرب شأن انسان میدانند- نقض نمایند. این شامل اعتصاب و تحریمهای عمومی میشود. آژیتاتورها در فعالیتهایی شرکت میکنند که در صورت تسلیم شدن حاکمیت، قانونی و یا قابل قبول باشند. برای مثال وقتی که روزا پارک از رها کردن صندلیاش در اتوبوس برای یک مرد سفید اجتناب کرد، او به قوانین و سنت هایی که جنبش حقوق مدنی قصد تغییرش را داشت، به طور مسالمت آمیز اعتراض کرد. وقتی که قوانین مورد اعتراض بشدت ناعادلانه دیده شوند، در این مرحله درصورتیکه حاکمیت به مقاومتش ادامه دهد، اعتراضات اغلب به خشونت کشیده خواهد شد. تئوری پشت مبارزات مسالمت آمیز بقول دکتر کینگ، تمام انرژیای که مبارزان (resister) دارند معطوف به خط مشی است که او نقض اش میکند و بدنبال تخریب عاملان جرم نیست. جنبهی دوم این است که مقاومت بدنبال شکست یا تحقیر مخالف خود نیست بلکه بدنبال دوستی و تفاهم است. (Bowers and Ochs 1971, page 28).
دیگر استراتژی مورد استفاده «تشدید/مقابله» نام دارد و طراحی شده تا هیأت حاکمه را وادار نماید به تهدیدات (اختلالات) ناشی از جنبش، واکنش بیش از حد نشان دهد و به واسطه این عدم تناسب در برخورد با تحریک، چهره اش در انظارعموم به قول عامیانه "ضایع" شود. آژیتاتورها میتوانند امید داشته باشند این رویکرد منجر به اصلاحات از طریق به صحنه آوردن بخش بزرگتری از اجتماع گردد که شاهد برخورد نامتناسب نهاد تصمیمگیر در این خصوص بوده اند.
استراتژیهای کنترل. بوئرز و اوچز با 4 استراتژی برای کنترل برخورد کردهاند: اجتناب، جلوگیری، تعدیل و تسلیم. یکی از بزرگترین تاکتیکهای اجتناب مورد استفاده، متقاعد سازی است. این زمانی رخ میدهد که حاکمیت تلاش میکند تا آژیتاتورها را قانع کند که آنها اشتباه میکنند. اگر آنها موفق شوند، تهدید به حداقل رسیده میشود. اگر ناکام بمانند، حاکمیت هنوز بدون آنکه ایدئولوژی یا ساختارش را تغییر بدهد برای خود زمان خریده است.
استراتژی دوم جلوگیری است که نهادها معمولاً تا زمانیکه تمام تاکتیکهای اجتناب شکست نخورده باشد به آن متوصل نمیشوند. این تاکتیک بر روی ضعیف کردن یا حذف سخنگویان آژیتاتورها متمرکز میشود. این تاکتیک اغلب بوسیلهی اذیت کردن، رد خواستههای آژیتاتورها یا تبعید آنها انجام میشود. تبعید میتواند بوسیلهی حذف رهبران و سخنگویان، جنبش را خاتمه دهد .
سومین استراتژی کنترل، تعدیل است. حاکمیت ممکن است بوسیلهی سازگار کردن، اصلاح کردن یا حذف کردن ساختارها، اهداف یا کارکنانش این استراتژی را بکار ببندد. (Bowers and Ochs 1971, page 53) یک تاکتیک، قبول کردن بعضی از خواستههای تحریک است. اساساً این تاکتیک به کار میرود تا حاکمیت به جای واکنش به خود تحریک و در نتیجه جلب توجهات به آن، تمرکز حواس را از اصل جنبش سلب کند. این در حالیست که اگر نهاد تصمیمگیر مستقیماً به خود استراتژیهای تحریک واکنش نشان بدهد، به واسطه جلب توجه برای ایدئولوژی جنبش، ممکن است ناخواسته به آن تحرک بیشتر ببخشد
آخرین استراتژی در رتوریک کنترل، تسلیم است. این میتواند بعنوان آخرین نقشهی حاکمیت دیده شود و معروف است زمانی استفاده میشود که نابودی کامل نهاد تصمیمگیر توسط آژیتاتورها قریب الوقوع باشد.
در پایان، رتوریک تحریک و کنترل پیشنهاد شده بوسیلهی بوئرز و اوچز، فرآیند تغییر اجتماعی، خصوصاً پیامهای تولید شده بوسیلهی - شرکت کنندگان در جنبشهای تغییر اجتماعی، آژیتاتورها و هیئت حاکمیت هدف قرار گرفته - را تحلیل میکند. استراتژیها و تاکتیکهای بسیار متفاوتی ممکن است در هر دو طرف استفاده شود که میتواند هر نمونه از تغییر اجتماعی را منحصر به فرد کند. بوئرز و اوچز استراتژیهای تحریک را شناسایی کردهاند و آنها در دستههای دادخواست، اعلام، استحکام، مقاومت غیر خشونت آمیز و تشدید/مقابله دسته بندی کردهاند. استراتژیهای کنترلی که آنها شناسایی کردهاند در دستههای پرهیز، جلوگیری، تعدیل و تسلیم قرار میگیرند.
تئوری برخورد
برخورد بخشی از زندگی هر روز ماست. برای درک بهتر برخورد باید ابتدا آنرا تعریف کنیم. هاکر و ویلمونت (1995, p.21) میگویند:
برخورد یک ستیز ابراز شده بین حداقل دو گروه وابسته به هم است که مسائل زیر را دریافتهاند:
اهداف ناسازگار، منابع کمیاب و دخالت دیگران در دستیابی به اهدافشان.
کیفیت درگیر شدن مردم در برخورد متفاوت است. اولویتهای «سبک زندگی» در طول زندگی مردم توسعه مییابد. (Hocker and Wilmont 1995) از آنجاییکه تحقیقات بیشتری بر روی انواع برخورد صورت گرفته ، ما یک نوع را عمیقاً توضیح داده و یک تاکتیک را بررسی می کنیم.
اما ابتدا باید نگاهی بیاندازیم به نقشی که ادراک حسی در برخورد بازی میکنند. اکثر اوقات مردم خودشان را در نور روشن و دیگران را در نور تاریک قرار می دهند (Hocker and Wilmont 1995). ما فرض میکنیم که باورها، ارزشها و اندیشهها از نفس و نفسانیات(solipsism) پیروی میکنند.
از پنج نوع برخورد (اجتناب، همدستی، رقابت، سازش کردن و تطابق یافتن) ما بر روی اجتناب تمرکز میکنیم. به مثال زیر توجه کنید:
پل: میتونم باهات صحبت کنم؟
سارا: من میخوام بخوابم.
پل: من احساس می کنم تو هرگز نمیخوای با من حرف بزنی.
سارا: من باید زود از خواب بلند شم.
پل: من هم باید زود بلند شم.
سارا:وز وز کردن رو تموم کن و بزار من بخوابم.
این زوج گفتگو می کنند تا حدی که باهم فعل و انفعال خواهند داشت. پل میخواهد صحبت کند و وارد برخورد شود. در طرف دیگر سارا از دفاع کردن از خودش خودداری میکند. اجتناب میتواند منجر به روابط تنش زا شود و میتواند علامت خطری برای تغییر باشد. (Hocker and Wilmont 1995). اما اجتناب خوب هم می تواند باشد. نگاه کنید...
پل: سارا، تو از لباس جدید من خوشت میاد؟
سارا: این خوبه پل.(او فکر میکند که لباس زشت است)
برای اینکه احساسات پل جریحه دار نشود، سارا «حفظ ظاهر» میکند تا وارد برخورد نشود.
اجتناب بیشترین ارتباط را با رد برخورد دارد. صحبت نکردن دربارهی مشکل آنرا بطور جادویی ناپدید نخواهد کرد."اجتناب پیوسته اثرات مخرب زیادی باقی میگذارد"(Hocker and Wilmont 1995, page 104).
تاکتیکهای برخورد یعنی مردم چگونه در برخوردها رفتار میکنند. در اجتناب، چندین تاکتیک وجود دارد: رد و دوپهلوگویی، مدیریت موضوع، اظهار نظرات غیر مشخص و هتاکانه. برای روشن شدن موضوع ما دربارهی اظهارنظرات هتاکانه بحث میکنیم.
اظهارنظرات هتاکانه را «جوک گفتن دوستانه» بررسی کرده اند. (Hocker and Wilmont 1995). برای مثال:"تو نیاز داری ریشههات رو رنگ کنی یا کلاه بپوشی"
در زمان ارتباط برقرار کردن برخورد رخ میدهد. انواع و برخورد و نحوهی مواجه شدن مردم با آنها با برخورد متفاوت است. یک سبک واکنش اجتناب ذکر شده است. ما یک تاکتیک از روش برخورد را شرح دادیم. اگر سبک شما اجتناب است، در برخورد بعدیاتان آنرا مشاهده میکنید.
تئوری روایت والتر فیشر
فیشر بشدت اعتقاد داشت که عقلانیت بشر در تمام فرمهایش بر پایهی روایت بنا شده است. همچنین میتوان ارتباطات را در تمام انواعش بعنوان روایت شناخت.
بطور سنتی گویندگی یا داستان سرایی بعنوان یک زاویهی دید متفاوت از استدلال دیده شده است. استدلالها معقول دیده میشوند درحالیکه به داستانها غیرسنتی نگاه میشود.
ترغیب زمانی رخ میدهد که مردم برای پذیرفتن زاویهی دید یک استدلال بدنبال دلایل خوب میگردند. با پارادایم روایت، ارزشهای مثبت بدون توجه به نحوهی بیان کردن آنها، نتیجهی ترکیب «دلایل خوب» برای قبول ادعا هستند.
داستانسرایی توصیف شده بوسیلهی فیشر، صرفاً داستانهای ساختگی نیست و به هر روایت شفاهی یا غیر شفاهی که دارای «رشتهی حوادث» باشند و دریافت معنی را به شنوندگان واگذار کند، داستانسرایی میگویند.
دو معیار برای بنیان نهادن روایت-انسجام و صداقت بکار می رود. انسجام درجهای است که نشان میدهد کدام داستان برخی از انواع احساس را پدید میآورد و یا دارای مفهوم است. انسجام بوسیلهی سازمان یا ساختار بخشی از داستان یا هر دوی آنها اندازه گرفته میشود. همچنین داستان منسجم بخوبی گفته میشود. انسجام شامل سه نوع سازگاری است. اول سازگاری داخلی است که فیشر آنرا استدلال یا انسجام ساختاری مینامد. این شامل یک درجه است که نشان می دهد کدام قسمتهای داستان به هم پیوسته است. دوم سازگاری خارجی است که فیشر آنرا مصالح انسجام مینامد. این تفاوت بین این داستان و داستانهای دیگر است. همچنین این درجهای برای داستان است تا برحسب وقایعی که از داستان قبلی یادگرفته شدهاند، کامل شود. آخری انسجام شخصیت شناسانه است که با قابل باور بودن کارکترهای داخل داستان در ارتباط است.
همچنین شما باید برای گفتن یک داستان خوب صداقت داشته باشید. صداقت، راستگویی و اعتبار ِ یک داستان است. اگر داستان به نظر شنونده راست برسد، آن داستان صداقت دارد. صداقت یک مجموعه از ارزشها یا دلایل منطقی خوب را ارائه میکند.
اینجا یکنفر پنج جنبه از روایت را قضاوت میکند. اول داستان حکایت ارزشهاست. دوم ارزشها درک شدهاند تا نتیجهی مثبت در زندگی مردم داشته باشند. سوم ارزشهای یک داستان با تجربیات مردم سازگار هستند. چهارم این ارزشها با تصمیمات گرفته شده بوسیلهی شخصیتها، برای نتیجهی اخلاقی داستان مناسب هستند. پنجم، ارزشها بخشی از یک دید ایدهآل برای سلوک بشر هستند.
عامهی مردم مایلند تا انواع استدلالها را بطرق روایی ارزیابی کنند، لحاظ کردن ضوابط روایی ِ «صداقت و انسجام» بسیار موثرتر از معیارهای «منطقی ِ سنتی» در جلب کردن هواداران است.
نتیجه گیری
مثالهای جنبشها و تغییرات اجتماعی که ما در این قسمت گزارش کردیم، تعدادی از استراتژیهای ارتباطی برجسته را نشان میدهد. درحالیکه اکثر موارد ذکر شده گزارش بسیار قدیمی هستند، خوشبختانه تعاریف و توصیفات موجود در اینباره به شما کمک میکند تا تحریک، برخورد، دراماتیزم و پارادایم روایت را بشناسید. نتیجه گیریهای ما در پاراگرافهای زیر آمده است.
اگر تحریک طبق گفتهی بوئرز و اوچ، زمانی رخ بدهد که مردم خارج از تصمیم گیری حاکمیت، از تغییرات اجتماعی طرفداری بکنند... و آنها با درجهای از مقاومت روبرو گردند، در آن هنگام شما ذات یک مدل را دارید. ما آنارشی (اغتشاش) را مطرح نمیکنیم اما دربارهی استراتژی منجر به تغییر بحث میکنیم. در تاریخ معاصر مثالهای بیشماری از تحریک را میتوان پیدا کرد. گاندی و مارتین لوتر کینگ، در بکارگیری تحریک بعنوان ماشین آسان کردن تغییر، برجسته ترین آنها هستند. قیصر چاوز، از طریق تلاش برای مزرعه یکپارچهی کارگران، مردم را برای تغییرات عظیم تحریک کرد. تحریک اغلب برای درک هدف، آهسته عمل میکند اما نتایج آن غالباً دراز مدت هستند و آنها ممکن است اثرات پسماند پلاريزان کمی باقی بگذارند.
دینامیک تئوری برخورد بخشی از زندگی هر روز ماست. اگر ما حداقل دو نفر با اهداف ناسازگار داشته باشیم، ممکن است یک برخورد داشته باشیم. عمق برخورد و استراتژیهای حل کردن برخورد متفاوت هستند. ما باید تلاش کنیم تا نقشها و انواع برخورد را نشان دهیم. از متن ما ممکن است بینش اضافی کسب شود. (Theories of Human Communication, pages 272 - 277) نتیجه آنکه ارتباطات کلید ایمنی کاهش دادن برخورد است.
کنت بروک شاید مهمترین محقق در زمینهی ارتباطات باشد. دراماتیسم ایدهی بروک است. او شخص را بعنوان موجود عصب شناختی و بیولوژیکی میبیند که بوسیلهی سمبل مورد استفاده در رفتار و قابلیت عملکردش برجسته میشود. بروک به بررسی «احساس گناه» میپرداخت، واژهای که او برای توصیف هر احساس تنش در داخل انسان توصیف میکرد که شامل دلواپسی، خجالت، خود بیزاری، نفرت یا هزارها احساس منفی دیگر میشد. اگر ما به افراد معلول و مردم رنجور از ملتهای در ستیز نگاه کنیم، بروک اظهار میکند که «احساس گناه ِ جمعی» یک وسیلهی ترغیب کنندهی قدرتمند است که باعث میشود ما از یک کمپین غیرمحبوب ِ خواسته شده از سوی حکومت دفاع کنیم. بوسنی یک مثال در اینباره است. آیا دراماتیزم موفق است؟ شما چندوقت به یکبار آنرا در زندگی روزانهیتان در خانه بکار میگیرید؟
شاید شناخته شده ترین و کم تهدیدآمیزترین مفهوم، پاردایم روایتی فیشر باشد. قصه گویی تقریباً به اندازهی ارتباطات سابقه دارد و اکثر ما میتوانیم یک داستان را نقل کنیم. درحالیکه تلاش والدین ما در 20 مایلی پیاده روی آنها به سمت مدرسه با پای پیاده و در میان برف، برای متقاعد کردن ما برای قبول مسئولیت بیشتر و سختتر کار کردن، شاید بهترین مثال از یک داستانسرایی نباشد، اما این داستان شاید از دیگر استدلالهای سنتی به مراتب موثرتر باشد.
داستان سرایی ممکن است انگیزه بخش، آزادیبخش و شاید بیشتر از این موفق باشد. فهمیدن داستانسرایی فیشر به پیچیدگی و آسانی شرح دادن سخنرانی بیل کلینتون "مکانی بنام امید3" در کمپین کاندیداتوریاش باشد که او در مجمع دموکراتها ارائه کرد.
مطالعهی تغییرات اجتماعی و «داینامیک ارتباطات» که در چهار گزارش ما آمده است، باید به شما کمک کند تا دریابید که مردم چرا و چگونه نسبت به هم واکنش نشان میدهند. آن گزارشها به شما اجازه میدهد تا تشخیص دهید که چگونه تغییر و مصالحه بدون نیاز به برخورد فیزیکی بدست میآید.گزارشات ما به شما اجازه میدهد تا بسیاری از داینامیکهای تغییرات اجتماعی و ارتباطات را تشخیص دهید.
ترجمه شده از:
http://zimmer.csufresno.edu/~johnca/spch100/change.htm
در مقالهی فوق قسمت «دراماتیزم بروک» جا افتاده است. احتمالاً دانشجوی مربوطه (Rafer) تکلیف مربوط به خودش را انجام نداده. در نتیجه من یک مقالهی دیگر در این زمینه را به متن فوق پیوست میکنم.
دراماتیزم کنت بروک
اگرچه بروک هرگز مدرک دانشگاهی کسب نکرد، اما تئوری دراماتیزم او به یک متمّم با ارزش به جریان اصلی تئوری ارتباطات تبدیل شد. بروک باور داشت که تمام زندگی و تمام ارتباطات درام است. علاقهی اصلی او در قابلیت سخنگو برای ارتباط پیدا کردن با شنونده بود. اگر بین سخنران و شنونده یک همسانی حسی وجود داشته باشد، مستمعین به احتمال زیاد باور خواهند کرد که سخنران "با احساس سخن میگوید." بقول بروک این کلید اصلی سخنرانی مجاب کننده است.
بروک 5 المان بسیار مهم از زندگی درام انسانی ما را مشخص کرده است. (ارتباطات)
عمل: چیزی است که بوسیلهی «برقرار کنندهی ارتباط» انجام شده است یا خواهد شد.
صحنه: یک زمینه یا اطراف پس زمینهی عمل را به ما نشان میدهد.
نماینده: کسی که عمل را انجام میدهد.
نمایندگی: روشها یا ابزارهای بکار رفته برای اجرا کردن عمل.
مقصود: هدف از عمل; فعلیت
برای فهمیدن ارتباطات از طریق دراماتیزم، شما باید موقعیت را از میان تمام پنچ المان فوق بررسی کنید. بروک بعدها ادعا کرد که تمام سخنرانیهای عمومی تلاشی ایست برای پاک کردن خود شخص از احساس گناهی که همواره حاضر بوده است. به اعتقاد او سخنران تنها سه انتخاب دارد:
خجلت: از طریق سرزنش کردن خود، گناهش را پاک کند و بپذیرد که اشتباه کرده است و درخواست بخشش کند.
قربانی: مشکلات را به گردن دیگران بیاندازد، به کسی که مردم از او وحشت دارند حمله کند، یک دشمن خارجی انتخاب کند، یک نفر را سپربلا کند.
نادانی: بسادگی از مشکل سخن نگوید، وانمود کند که مشکل وجود ندارد، نه مسئولیت قبول کند و نه دیگران را سرزنش نماید.
گناه را از طریق سرزنش کردن خود پاک کند یا کسان دیگری را بخاطر مشکلاتشان مقصر بدانند.
منابع:
[1]
علوم بلاغت، علوم بلاغی، یا بلاغت (Rhetoric) از جملهٔ فنون ادبی است، و شاخههای سه گانهٔ معانی، بیان، و بدیع را در بر میگیرد.در مقایسه با مضامین و زمینههای دیرین بلاغت در فرهنگها و جوامع جهانی، مطالعات و پژوهشهای علمی معاصر، برد وسیعتر و متنوعتری از مسائل عملی و معانی نظری را به حیطه علوم بلاغی وابسته و مرتبط دانستهاند. در حالی که به طور سنتی این علوم را تنها به حرفهها و زمینههایی از قبیل سیاست، حقوق، روابط عمومی، بازاریابی، و تبلیغات تجارتی منحصر انگاشتهاند، امروزه، دامنهٔ تحقیقات علوم بلاغی به رشتههای پیچیده و مختلفی، همچون علوم انسانی، علوم ادیان، علوم اجتماعی، و تاریخ هم گسترش یافته است.
[2]
radical underground African American organization that was founded by Huey P. Newton and Bobby Seale in the mid-1960's and advocated violence to attain liberation and equality for African Americans.
http://en.wikipedia.org/wiki/Black_Panther_Party.
http://en.wikipedia.org/wiki/Black_Panther_Party.
[3]
Bill Clinton's acceptance speech to 1992 Democratic Convention
http://en.wikisource.org/wiki/Bill Clinton's acceptance speech to 1992 Democratic Convention
http://en.wikisource.org/wiki/Bill Clinton's acceptance speech to 1992 Democratic Convention
[4]
معرفی نظریه های ارتباطات
http://noorportal.net/1/7439/9181.aspx
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر