گلوهای دریده شده، دهانهای از خون پر شده، جوانان پرپر شده، همگی دل بدرد میآورد، آتش به جان میزند اما یک چیز را عوض نمیکند: حقیقت. حقانیت یک جریان به سرخی مسیر نیست. به گذشته که برمیگردم، میبینم هدف رهبران ثابت مانده ولی این وسط یک چیز تغییر کرده: به بهانهی بهای آزادی، جان ستانان دیروز خون طلب میکنند. بیشک انسانها تغییر میکنند اما نه در توهمات ما. تمام عالم طرفدار آزادیاند، تمام مظلومان خواهان عدالتند اما همگی تعاریف یکسانی از آزادی و ظلم ندارند. کاسهی زهر را به خیال جام شراب سر کشیدن گرچه ز تلخیاش میکاهد اما ماهیتش را عوض نمیکند.
جماعتی امیدوارانه بوی بهار را میشنود اما رهبران از عطر دیروز سخن میگویند. در تضاد میان خواست این بخش مردم و رهبران، دو طرف به یک راه حل موقتی و شگفتانگیز رسیدهاند: رهبران مطالبات مردم را واکنشی به عملکرد نادرست مسئولان میدانند[1] (در واقع تغییر را نمیپذیرند و اصالتی برایش قائل نیستند) و در نظر مردم، رهبران تقیه میکنند. در ورسیون جدید دیدن رخ امام در ماه، ملت متوسل به علوم خفیه، روح دموکراتیک آقایان را احضار کرده است. تا روز قیامت، شاید این اتحاد موقتی مشکلی ایجاد نکند اما عاقبتْ کدام چهره آشکار خواهد شد؟ آنچه رو هست و سابقهای 30 ساله دارد یا آنچه که در خیال هواداران نقش بسته است؟ تلاش برای به هیچ و شوخی گرفتن کارنامه و بیانات اصلاح طلبان، از رهبر گرفته تا ملیجک، در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمیکند. طرفداران نظریهی «موسوی شوخ طبع» باید بدانند که خصوصیت مهم یک شوخی بامزه پایان غیرمنتظرهی آن است. بخصوص اگر شوخی از نوع آخوندی (خدعه) باشد.
گرچه برخی مدعی کنش هوشمندانهاند اما تا زمانیکه مخاطب معیاری بجز "دیو چو بیرون رود فرشته در آید" ندارد، تا زمانیکه عقلانیت وارونه دیدن واقعیت است، عملگرایی منفعت طلبی و نقد همان توجیه کاستیهاست و در نهایت تا زمانیکه نوک پیکان انتقاد رهبران را نشانه نگیرد، برای شعارهایی چون "بت شکنم"، "همه رهبریم" و... نمیتوان کوچکترین ارزشی قائل شد. آنچه که بعنوان نقد سازنده (بیبخار و چاپلوسانه) متداول (لذت بخش) است، نصیحت پدرانهای است که چشم بر ایراد های اساسی پوشانده و مشکل را در نیروهای غیبی و عوامل جوی میبیند که از قضا اندک تاثیری هم روی نقد شونده گذاشته است[2]. موسوی و کروبی از آسمان نیامدهاند. کارنامهای دارند که بیانگر پایگاه اجتماعی و طرز فکرشان است. در بررسی یک نقد آنچه در اولویت قرار دارد وارد یا ناوارد بودن آن است. اینکه منتقد بدنبال اصلاح است (فرضاً روشنفکر دینی) یا تخریب (بهرام مشیری) اصل قضیه را زیر سوال نمی برد.
با قرینه سازی «جمهوریت از دست رفتهی جنبش سبز» با «مراسم عاشورا» میتوان جایگاه علی اصغر پرپر شده را به جمهوریت، صاحب تکیه را به رهبران، نوحه خوان به روزنامهنگاران حزبی، سینهزنان به رهروان و جماعت قابله بدست منتظر قیمه را فرصت طلبان همواره حاضر دانست. کارکترهای این نمایش عضلانی-هیجانی همگی اصل قضیه را پذیرفتهاند. وسط جمعیت بلند شدن و سراغ میت را گرفتن و در اصل مراسم تشکیک وارد کردن اگر با نگاه غضبآلود خیل عزاداران مواجه نشود، بیشک تشویق و تحسین آنها را هم در پی نخواهد داشت. در رابطهی مرید و مرادی، میت به صرف میت بودن، ملت به صرف توده بودنش[2.1] و انسان به صرف گوسفند بودنش ارزشمند است.[3] در یک جمله «قهرمان مردهی قابل مصادره» را عشق است.
هدف اکثریت نامعین است، معیار مخالفت نامشخص اما هزینهها معلوم. این وسط چه کسی از شفافیت و صداقت ضرر میکند؟ کلاهبرداران سیاسی؟ یا ملتی که از واقعیت فرار میکند؟[4] زیر کوبش موحش نوازندگان سمفونی دروغ و ریا و حماقت، باید اصرار داشت که کجا هستیم، چه میخواهیم و به کجا میرویم. با برچسب رادیکالیسم نباید حقوق حقهی ملت را به هیچ شمارد. در طی 30 سال گذشته که شعار براندازی سر میدادند، پاسگاه کدام روستا سقوط کرد؟ «منتقد مصلحتگرا» ترکیب مضحکی است. هیچکس بهتر از مخاطب صلاحش را تشخیص نخواهد داد. شاید مهمترین کار در این زمان سکوت نکردن و همرنگ جماعت نشدن باشد.[5] جماعتی که مثل موم در دستان رسانهها شکل میگیرید، زیر دستان ستم له می شود، از لجنزار بیرون میزند، آزاد میشود و گیر میافتد در دستان شیاد دیگر.
بازی بد و بدتر - level Two (بخش نخست:دروغ)
موومان دوم: ریا
لینکلن نامه را اینگونه به اتمام میرساند:
جماعتی امیدوارانه بوی بهار را میشنود اما رهبران از عطر دیروز سخن میگویند. در تضاد میان خواست این بخش مردم و رهبران، دو طرف به یک راه حل موقتی و شگفتانگیز رسیدهاند: رهبران مطالبات مردم را واکنشی به عملکرد نادرست مسئولان میدانند[1] (در واقع تغییر را نمیپذیرند و اصالتی برایش قائل نیستند) و در نظر مردم، رهبران تقیه میکنند. در ورسیون جدید دیدن رخ امام در ماه، ملت متوسل به علوم خفیه، روح دموکراتیک آقایان را احضار کرده است. تا روز قیامت، شاید این اتحاد موقتی مشکلی ایجاد نکند اما عاقبتْ کدام چهره آشکار خواهد شد؟ آنچه رو هست و سابقهای 30 ساله دارد یا آنچه که در خیال هواداران نقش بسته است؟ تلاش برای به هیچ و شوخی گرفتن کارنامه و بیانات اصلاح طلبان، از رهبر گرفته تا ملیجک، در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمیکند. طرفداران نظریهی «موسوی شوخ طبع» باید بدانند که خصوصیت مهم یک شوخی بامزه پایان غیرمنتظرهی آن است. بخصوص اگر شوخی از نوع آخوندی (خدعه) باشد.
گرچه برخی مدعی کنش هوشمندانهاند اما تا زمانیکه مخاطب معیاری بجز "دیو چو بیرون رود فرشته در آید" ندارد، تا زمانیکه عقلانیت وارونه دیدن واقعیت است، عملگرایی منفعت طلبی و نقد همان توجیه کاستیهاست و در نهایت تا زمانیکه نوک پیکان انتقاد رهبران را نشانه نگیرد، برای شعارهایی چون "بت شکنم"، "همه رهبریم" و... نمیتوان کوچکترین ارزشی قائل شد. آنچه که بعنوان نقد سازنده (بیبخار و چاپلوسانه) متداول (لذت بخش) است، نصیحت پدرانهای است که چشم بر ایراد های اساسی پوشانده و مشکل را در نیروهای غیبی و عوامل جوی میبیند که از قضا اندک تاثیری هم روی نقد شونده گذاشته است[2]. موسوی و کروبی از آسمان نیامدهاند. کارنامهای دارند که بیانگر پایگاه اجتماعی و طرز فکرشان است. در بررسی یک نقد آنچه در اولویت قرار دارد وارد یا ناوارد بودن آن است. اینکه منتقد بدنبال اصلاح است (فرضاً روشنفکر دینی) یا تخریب (بهرام مشیری) اصل قضیه را زیر سوال نمی برد.
با قرینه سازی «جمهوریت از دست رفتهی جنبش سبز» با «مراسم عاشورا» میتوان جایگاه علی اصغر پرپر شده را به جمهوریت، صاحب تکیه را به رهبران، نوحه خوان به روزنامهنگاران حزبی، سینهزنان به رهروان و جماعت قابله بدست منتظر قیمه را فرصت طلبان همواره حاضر دانست. کارکترهای این نمایش عضلانی-هیجانی همگی اصل قضیه را پذیرفتهاند. وسط جمعیت بلند شدن و سراغ میت را گرفتن و در اصل مراسم تشکیک وارد کردن اگر با نگاه غضبآلود خیل عزاداران مواجه نشود، بیشک تشویق و تحسین آنها را هم در پی نخواهد داشت. در رابطهی مرید و مرادی، میت به صرف میت بودن، ملت به صرف توده بودنش[2.1] و انسان به صرف گوسفند بودنش ارزشمند است.[3] در یک جمله «قهرمان مردهی قابل مصادره» را عشق است.
هدف اکثریت نامعین است، معیار مخالفت نامشخص اما هزینهها معلوم. این وسط چه کسی از شفافیت و صداقت ضرر میکند؟ کلاهبرداران سیاسی؟ یا ملتی که از واقعیت فرار میکند؟[4] زیر کوبش موحش نوازندگان سمفونی دروغ و ریا و حماقت، باید اصرار داشت که کجا هستیم، چه میخواهیم و به کجا میرویم. با برچسب رادیکالیسم نباید حقوق حقهی ملت را به هیچ شمارد. در طی 30 سال گذشته که شعار براندازی سر میدادند، پاسگاه کدام روستا سقوط کرد؟ «منتقد مصلحتگرا» ترکیب مضحکی است. هیچکس بهتر از مخاطب صلاحش را تشخیص نخواهد داد. شاید مهمترین کار در این زمان سکوت نکردن و همرنگ جماعت نشدن باشد.[5] جماعتی که مثل موم در دستان رسانهها شکل میگیرید، زیر دستان ستم له می شود، از لجنزار بیرون میزند، آزاد میشود و گیر میافتد در دستان شیاد دیگر.
بازی بد و بدتر - level Two (بخش نخست:دروغ)
موومان دوم: ریا
آزادی حق هر انسانی است تا صادق باشد، فکر کند و بدور از ریاکاری سخن بگوید.
خوزه مارتی [6]
هدف اصلی من دراین مبارزه این است که اتحادیه را حفظ کنم، نه اینکه برده داری را حفظ کنم یا از بین ببرم. اگر میتوانستم اتحادیه را بدون آزاد کردن هیچ بردهای حفظ کنم این کار را میکردم، اگر میتوانستم اتحادیه را با آزاد کردن تمام بردگان حفظ کنم این کار را میکردم، و اگر میتوانستم اتحادیه را با آزاد کردن گروهی از بردگان و برده نگه داشتن گروهی دیگر حفظ کنم باز هم این کار را میکردم، هر آنچه در مورد برده داری و نژاد رنگین انجام دهم، بدین دلیل انجام میدهم که فکر میکنم میتواند به حفظ اتحادیه کمک کند.[7]متن بالا بخشی از نامهی آبراهام لینکلن به هوراس گریلی سردبیر «نیویورک تریبون» است.[8] لینکلن این نامه را در شرایطی نوشت که طرفداران لغو بردگی از کندروی و میانهروی وی انتقاد میکردند. آیا او در برابر لغو بردهداری بیتفاوت بوده؟
لینکلن نامه را اینگونه به اتمام میرساند:
من بدین وسیله هدفم را برطبق وظیفهٔ رسمی ام اعلام کردم، و قصد ندارم هیچ گونه تغییری در آرزوی شخصیام که بارها ابراز داشتم مبنی بر اینکه تمامی انسانها در هر کجا که باشند آزادند ایجاد کنم.خواننده حتی اگر از کارنامهی لینکلن آگاه نباشد[9]، حتی اگر از امضا شدن «اعلامیهی آزادی» چند هفته پس از نگارش این نامه بیاطلاع باشد[10]، یک چیز را نمیتواند انکار کند، خواست و آرمان لینکلن آزادی و لغو بردهداری بوده. شارلاتانیسم و دروغ در نامهی لینکلن دیده نمیشود. هدف مشخص بوده اما اولویتها فرق میکردهاند. آرمانش نه رهنمودهای دیکتاتور راحل که اعلامیهی استقلال بوده است.[11] عملگرا بر خلاف فرصت طلب بیپرنسیب نیست.[11.1] من عملگرایی را اینگونه تعریف میکنم.
در شرایطی که مرز بین حکومت سکولار و دینی، «دیکتاتوری و دموکراسی» و «عملگرایی و فرصت طلبی» مخدوش شده، بایستی یکسری از مفاهیم را دوباره برای خود تعریف کرد. در آشفته بازاری که اصلاح طلبْ اپوزیسیون[12]، محافظهکار اصلاح طلب[13] و اصولگرا محافظه کار است، در مملکتی که بدل هر چیز را ساختهاند (از خوانندهی لس آنجلسی گرفته تا دکتر مصدق[14]) میتوان خط امام را همان لاین دموکراسی تعبیر کرد و خواست حفظ آرمانهای امام و جمهوری اسلامی را از عملگرایی یک رهبر نابغه دانست. خوشا به سعادت جمهوریخواهان ِ همراه ِ موج سبز که رهبرانشان نه کارنامهی درخشانی دارند، نه از گذشتهی خویش پشیمانند، نه در بیان از لیبرال دموکراسی غربی دفاع میکنند و نه حتی از مبارزه با سکولاریسم دست بر میدارند[15].
در جامعهای که دروغگویی و ریاکاری تبدیل به ارزش شده، فریب دادن مخاطب به مراتب آسانتر از قانع کردن او با استدلال و منطق است. گفتمان انتقادی در اینجا جایی ندارد. اگر رهبر حرف بیربطی زد، دلیلش کج فهمی مخاطب است که قادر به کشف رمز و برداشت 180 درجهای نیست. مخالفت معنایی ندارد همه یا با خامنهای هستند یا علیه او[16] خواست افراد کوچکترین اهمیتی ندارد و مهم میزان فاصلهی آنها با خامنهای است. با چنین منطق ومعیاری هادی غفاری هم عضو جنبش میشود و رفسنجانی یک خط در میان ایستگاه عوض میکند. هم اکنون معلوم نیست که هاشمی خائن است یا خادم.
مشاهدهی فیلمهای مستند[17]، بررسی سایتهای اجتماعی، مطالعه سایتها و وبلاگها نشان میدهد که وضع نسبت به 30 سال پیش تغییر چندانی نکرده است. هنوز هم این جمله مهم ترین دلیل حضور مردم است که: "فلانی بره، هر کی بیاد بهتره" به همین سادگی! مردم آینده را نه دربیانات و کارنامهی رهبران که در توهم خویش جستجو میکنند.[18] با ورق زدن ماههای پایانی 57 کوچکترین انتقادی از خمینی پیدا نخواهیم کرد. روشنفکران از لزوم انقلاب به رهبری خمینی سخن میگویند[19]، عدهای هوشمندی امت همیشه در صحنه را میستایند و برخی مشغول حاشیه زدن به رسالهی دموکراتیک امام هستند[20]. دوز توهم را زیاد کرده و وعدهی بهشت برین میدهند.[21]
در اعتراض به سبک ایرانی همه به این نتیجه رسیدهاند که طرف مقابل دروغ میگوید. مذهبی، غیر مذهبی است. پیرو خط امام، دشمن خونی خمینی. فاسد به دنبال آزادی و بزدل اسطورهی مقاومت است. بیخدا الله اکبر میگوید، کافر نماز میخواند و سکولار از آخوند میخواهد که رهبری جنبش را برعهده گیرد.[22] «روحانی غیرتی» ستایش میشود بیآنکه پیامدهای حضور غیرتی حضرات اسلام پناه در آینده را در نظر بگیرند. آقایان از خط امام میگویند، آزادیخواه باور نمیکند. موسوی میگوید مرد حسابی من 8سال نخست وزیر امام بودم[23]، همه میگویند نه! در دلت چیز دیگریست.
در مسابقهی خر رنگ کنی هر کس استعداد بیشتری نشان دهد، مقبول تر است. هنرمند کسی است که ولایت فقیه بشنود و فریاد زند: آقا گفتند لیبرال دموکراسی. برادران کف مرتب بزنید. رفسنجانی میگوید به یاد آن پیر فرزانه بگو مرگ بر اسرائیل![24] از خمره تحلیل در میآورند: از بیانیهی رفسنجانی رمز گشایی شد - آیا اسرائیل همان خامنهای است؟ کروبی میگوید در دوران امام جنایت نشد[25]، مینویسند امام مخفف «ایالات متحدهی آمریکای مسیحی» است. «السکولاریسم فی الدین اسلام کیف یعبرون مِن لاین امام؟!» هر شب در خوابهای آشفته. سران بیانیه میدهند که ولایت فقیه حذف نشدنی است، تحلیلگر زحمت کش تفسیر میکند:
السلام علیک یا ربیع آزادی - همگی برویم بسمت میدان آزادی
مخاطب از این نوع تحلیلها حیرت نمیکند چونکه توجیه شده دروغ تاکتیک و ریاکاری استراتژی است. در ظاهر اتحاد بین مرید و مراد حفظ میگردد اما عملاً فرد با پوشاندن اصلیت خویش تمام حقوقش را نادیده میگیرد. طرح همزمان شعارهای متضادی چون الله اکبر، جمهوری ایرانی، روحانی خوش غیرت، یا حسن مش حسن و.... یا به عبارت دیگر خدا و خرما را باهم خواستند، در نهایت حرف کسی را به کرسی خواهد نشاند که در عرصهی سیاست دست بالا را دارد. «همه رهبریم» شعار احمقانه و مضحکی است. لایحه را رئیس جمهور به مجلس میبرد نه جمعی از متحصین در سوپر گوشت اصغر آقا.
عدهای با توسل به جملهی حکیمانهی «دموکراسی یک شبه بدست نمیآید» ( بر وزن تابلوی شاهعبدالعظیم 200Km) روند فعلی را توجیه میکنند. شاید با یک مثال بتوان از زاویهی بهتری به این رویکرد نگاه کرد. برخی از مهاجران تحصیل کردهای که به امید زندگی بهتر به خارج رفتهاند اما کاری بهتر از کارگری پیدا نکردهاند، از روی ناچاری آیندهی طلایی را حوالهی فرزندانشان میکنند(برای آیندهی بچهها اومدم). «فرق سر» و «پس کله» فرزندان، دعواهای خانوادگی و رویاهای شبانهی قبل از پرواز همگی به صادقانه بودن چنین ادعایی گواهی میدهند!! مهاجر غرق شده در واقعیت، به جز دروغ و وارونه جلوه دادن حقیقت برای اطرافیان، مکانیزم دفاعی دیگری ندارد. فکتها جایی برای فرار باقی نمیگذارند. مهاجر مسیری را طی میکند که زندگی به او تحمیل کرده. او آیندهای برای فرزندش نمیسازد، شکمش را سیر نگه می دارد تا او را به فردای ساخته شده توسط غرب برساند. اینجاست که ماموریتش پایان مییابد. ماموریتی که بخشی از ماموریت سیر نگه داشتن شکم خودش است. (دقت بفرمایید که هدف بررسی پدیدهی مهاجرت نیست که انسانهای موفق بسیاری در بین مهاجران پیدا میشود. منظور نقد یک سبک توجیه ریاکارانه و نحوهی برخورد با واقعیت است.)
توجیهگران روند فعلی همچون مهاجر بخت برگشته، در مسیری قدم میگذارند که سرنوشت بر آنها تحمیل کرده. جملهی قصار «دموکراسی یک شبه»، در مملکتی که 100 سال از انقلاب مشروطهاش گذشته و نتیجهی 8 سال اصلاحاتش عجوبهای بنام احمدی نژاد است محلی از اعراب ندارد. پس از آشنا شدن با این روحیهی ایرانی دیگر از شنیدن جملهی «اگر در انتخابات شرکت نمیکردیم مشروعیت رژیم از بین نمیرفت» متعجب نخواهیم شد. مشارکتی فوق همچون مهاجر بالا بدون دادن هزینه پی به اشتباهش نخواهد برد. مغز مفت، کاسهی سر ارزان. فوقش میخورد به سنگ دو گرم مغز هم میریزد بیرون. مهم این است که ما صدها سال برای تولید نسل و جبران اشتباهاتمان وقت داریم.
بدون دروغ و ریا نه دخل «کاسبان مال و جان» و «کلاهبرداران سیاسی» میگردد و نه ملت شریف تحمل شفافیت و صداقت را دارد.[26] وقتی جنبش خوابید زمان نقد منصفانه فرا میرسد. حالا محتوای نقد چیست؟
-میرحسین جان خبر موثق دارم که تقیه میکنی. چندتا از بچهها شعار جمهوری ایرانی دادند راضییشان کردم در شرایط فعلی باید خفه شوند. دو سه نفر داشتند پشتت صفحه میگذاشتند هوشنگ را فرستادم ترتیبشان را بدهد. خلاصه فضا کاملاً برای نقد منصفانه آماده است. چرا بیانیه نمیدهی؟ بچهها فعلاً با 14تای قبلی دارند حال می کنند. بهشان سپردم هرچی ملت و مردم در بیاناتت پیدا کردند بچپانند در بلندگو[زندهیاد هیتلر هم از واژهی ملت زیاد استفاده میکرد.م]
مرسی آقای مترجم. موسوی جان میدانستم منظورت از امام همان امام دموکراتیک است. گنجی در VOA گفته بود امام ورسیونهای مختلف دارد ولی باور نکردم. راستی معترضان هزینهی سنگینی پرداختهاند، بنظرت بد نیست که قانون اساسی را کمی تغییر بدهیم؟ این امام هم بدجوری توی ذوق میزند.
موسوی جواب میدهد:
-ای شیطون بازهم که تقیه کردی؟
مهندس دیروز و کارگر امروز فرزندش را به فردای طلایی غرب حواله میدهد و شهروند ایرانی مشغول تولید مثل در سرزمینی است که 20 سال بعد سرگین اسب هم در چاه نفتش پیدا نخواهد شد.
«ذکر این نکته ضروری است که منابع صرفاً برای قضاوت درستتر خواننده آورده شدهاند و مهر تاییدی بر گفتار و ادعاهای بنده نیستند.»
[1]
مهدی کروبی 6 آبان:«متاسفانه آلودگی های اقتصادی برخی از مسئولان یکی از دلایل اصلی در گسترش فساد در جامعه است. من به یاد دارم که زمانی انقدر سلامت اقتصادی حاکم بود که یک مسئول دولت هزینه مداوای یک عضو خانواده اش در بیمارستان را نداشت و به ما در بیمارستان بنیاد شهید مراجعه می کرد اما امروز متاسفانه شرایط دیگری حاکم است. دغدغه من این است که این نسل جدید که اوضاع فعلی را می بیند گمان نکند که از اول انقلاب شرایط بر همین منوال بوده است .این نسل باید بداند که چنین الودگی های گسترده اقتصادی امری جدید و بدیع است. حساسیت من وقتی بیشتر می شود که می شنوم که می گویند این دولت، گفتمان امام و انقلاب را زنده کرده است. با این کار آبروی امام و انقلاب را هم می برند. مردم و خصوصا نسل جدید باید بفهمند که ما فرزندان امام مخالف این رویه ای هستیم که امروز بر کشور حاکم شده است.»
آخوند زاده در مقاله «فن کریتکا»: " کریتکا بی عیب گیری و بی سرزنش و بی استهزا و بی تمسخر نوشته نمی شود. مکتوبات کمال الدوله کریتکا است،مواعظ و نصایح نیست. حقی که نه به رسم کریتکا،بلکه به رسم موعظه و نصیحت و مشفقانه و پدرانه نوشته شود در طبایع بشریه بعد از عادت انسان به بدکاری هرگز تاثیر نخواهد داشت بلکه طبیعت بشریه همیشه از خواندن و شنیدن مواعظ و نصایح تنفر دارد. اما طبایع به خواندن کریتکا حریص است... اگر نصایح و مواعظ موثر می شد گلستان و بوستان شیخ سعدی رحمت الله من اوله الی آخره وعظ و نصیحت است. پس چرا اهل ایران در مدت ششصد سال هرگز ملتفت مواعظ و نصایح او نمی باشند؟"
از نظر ژودیت لازار ، "توده"، تجمعی است که از نظر مکانی مشخص ولی در آن تفاوت های فردی نادیده گرفته می شود که گوستاو لوبون (Gustave Le Bon) نخستین بار به آن اشاره کرده است. برعکس، "عموم" پراکنده تر و دائمی تر است که به عقیده بلومر (Blumer) عنصر اساسی در ساختار سیاست دموکراتیک است.
"مرید راستین" کیست؟
آنچه به یک مرید راستین احساس قدرت و توانایی کشتن و کشتهشدن میدهد، باور کورکورانه به آینده است. جنبشی که نتواند به پیرواناش باور و امید به آینده بدهد تنها میتواند در خدمت حفظ وضع موجود باشد! امید، حتا اگر توخالی و اغراقآمیز باشد و حتا اگر فاقد هر گونه پشتوانهی توان عملی باشد، اگر همخوان با روحیات و خواستهای مرید راستین طرح شدهباشد، میتواند همچنان موثر و پیشبرنده باشد زیرا به قول اریک هوفر: "شخص امیدوار میتواند از مضحکترین و احمقانهترین منابع قدرت – شعار، سخنپراکنی، نشانه و علامت – نیرو بگیرد" و البته هیچ باوری موثر نیست مگر آنکه مدعی دراختیارداشتن کلید دروازهی ورود به آینده و آرمانشهر مذهبیشدهی مقدس باشد. برای بهجنبش واداشتن یک تودهی ناراضی، تنها هدایت نارضایتیها و شرح و تفصیل عقلانی تغییرات مورد نظر کافی نیست، بلکه باید شعلهی امید (حتا توخالی) برافروخته و دامن زدهشود. "اهمیتی ندارد که این امید به یک قلمرو بهشتی در آسمانها، بهشت زمینی، تاراج ثروتهای ناگفته، دستاوردی فوقالعاده یا سلطه بر جهان معطوف باشد"
ناکامی را این طور تعریف میکنیم :
حالت فرد که در راه ارضای نیاز های منطقی خود با مانع روبرو میشود یا در راه دستیابی به امید هایش فریب میخورد . بهترین وعاقلانه ترین واکنش در مقابل ناکامی این است که ایا مانع را از بین ببرد یا از کنار آن گذشت . اما گاهی فرد ، نمیتواند مانع را از میان بردارد ونه میتواند از کنار آن عبور کند . دراین گونه موارد راه حل دوم این است که هدف را عوض کند...
وقتی انسان نمیتواند تعارض های خود را بطور مستقیم رفع کند ، در واقع کلی وجود او در معرض خطر قرار میگیرد . برای رفع این خطر، انسان بطور نا آگاه به میکانیزم های دفاعی متوسل میشود تا به کمک آنها بتواند موجودیت خود را حفظ کند ، توسل با مکانیزم های دفاعی تقریباً برای همۀ انسانها پیش میاید و هرکس در زند گی روزمرۀ خود به نحوی شکستها ، نگرانی ها واضطراب های خود را به یاری همین میکانیزم ها ناچیز جلوه میدهد
انواع رفتار دفاعی Kind of defensive behavior
مؤلفان کتاب صحت روانی در تدریس رفتار دفاعی را به سهس دسته تقسیم کرده اند .
دسته اول : انکار واقعیت ( مکانیزمهای دفاعی که جنبه انکار دارند )
دسته دوم : فرار از واقعیت ( اعمال که مستلزم فرار از موقعیتهای نامطبوعست )
دسته سوم : انتخاب جانشین ( فعالیتهای که بمنظور تغییر هدف انجام میگیرد )
انکار واقعیت
1- انکار ساده Simple Denial
وقتی فرد در مقابل مانع خارجی یا برخورد بآنچه سبب تضاد درونی دروی میشود بیمناک است در بعضی از موارد حالت انکار را بخود میگیرد وحالت انکار خود را با گفتن نه نه ، صحیح نیست ، امکان ندارد ومانند اینها ظاهر میسازد تمایل به انکار گاهی سبب عدم توجه فرد به آنچه میبیند یا میشنود میشود لذا این نوع انکار تا اندازه سودمند است . واگر بطور مداوم در رفتار فرد ظاهر گردد واو را از برخورد بهر گونه مانعی باز دارد اراینصورت میتوان گفت فرد تاحدی دچار اختلالات روانی وناسازگاری عاطفی شده است .
3- توجیه ( Rationalization )
توجیه یادلیل تراشی شایعترین مکانیزم دفاعی در زنده گی عادی است . توجیه یعنی موجه نشان دادن رفتاری که به منظور ارضاء تمایلات عقب راند شده ویا از اثر جهل ، نادانی ، وتعصب از فرد سرمیزند در اجتماعاتی که میزانهای دینی ، منطقی واخلاقی زیاد نفوذ دارد افراد اعمال که برای تقلیل اضطراب ناشی از تمایلات ارضاء نشده خود انجام میدهند اینگونه میزانها تطبیق میدهند ودلیلی را که ظاهراً موازین عقلی یا اخلاقی ودینی موافق باشد ارائه میدارند .
نظریه مارپیچ سکوت (Spiarl of silence Theory )
Elisabeth Noelle – Neumann
سه پیش فرض اصلی این نظریه عبارتند از:
۱) جامعه افراد منحرف از هنجارهای اجتماعی مرسوم را به انزوا تهدید می کنند، ترس از انزوا امری فراگیر و جاری است.
۲) این وحشت از انزوا باعث می شود که افراد همیشه برآوردی از وضعیت افکار و عقاید داشته باشند.
۳) رفتارهای عمومی ، از طریق تأکید افکارعمومی تأثیر می پذیرد.
با توجه به قدرت بسیار زیاد رسانه ها، تأثیر آنها بر افکار عمومی ماندگار است. رسانه های جمعی در هماهنگی با نظر اکثریت حاکم در جهت خاموش کردن نظرات اقلیت در زمینه ی مسایل فرهنگی عمل می کنند. هراس از انزوا کسانی را که دارای تفکر در اقلیت هستند، وادار می کند که طبق باورهای سایرین (اکثریت) عمل کنند. افرادی که از انزوای اجتماعی می ترسند در معرض فشار هستند که آن چه را دیدگاه اکثریت فرض می شود، تأیید نمایند، و به این شکل حتی از شناختن همفکران خویش نیز باز می مانند. البته گاهی اوقات اقلیت خاموش با عملگرایی صدای خود را بلند می کند.
در خصوص یک موضوع مناقشهانگیز، اغلب مردم درباره واکنش افکار عمومی حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند دریابند که آیا در اکثریت قرار دارند یا در اقلیت. پس از آن میکوشند تا دریابند که تغییر افکارعمومی در جهت موافقت با آنها قرار دارد یا نه، چنانچه آنان احساس کنند که در جهت مخالف قرار دارند سعی میکنند که درباره موضوع سکوت اختیار کنند. همچنین اگر تصور کنند که تغییر افکارعمومی در جهت فاصله گرفتن از آنهاست به اختیار کردن سکوت گرایش مییابند. هر چقدر آنها بیشتر احساس کنند که دیدگاه متفاوتی عرضه نشده است آنها هم بیشتر ساکت میمانند. (ص 397)
از نظر نوئل نومان رسانهها به سه طریق زیر بر مارپیچ سکوت تأثیر میگذارند:
1. این باور را در افراد جامعه ایجاد میکنند که عقاید مسلط چه نوع عقایدی هستند.
2. به افراد جامعه القاء میکنند که چه عقایدی در حال شکلگیری و گسترشاند.
3. به افراد جامعه القاء میکنند که ابراز برخی عقاید موجب منزوی شدن آنها میشود در حالیکه ابراز برخی عقاید دیگر با استقبال سایر افراد جامعه روبهرو میشود.
خلاصه آنکه، از نظر نئومان، رسانهها نقش بیبدیلی در ترویج برخی عقاید و نگرشها، و جلوگیری از اشاعه و گسترش برخی دیگر نظرات و باورها دارند. از همین روی، امروزه از نظریه نئومان تحت عنوان «نظریه اثرات قدرتمند» نیز یاد میشود.
در همین زمینه:
Abraham Lincoln and Horace Greeley
سخنرانی لینکون در مخالفت با قانون در 16 اکتبر 1854 در شهرستان پئوریای ایلینویز:
این قانون به صراحت اعلام بی طرفی و بی تفاوتی کرده، اما باید فکر کنم که انگیزه واقعی در پس گسترش برده داری چیست، لیکن نمیتوانم چون از آن متنفرم. از آن به دلیل بی عدالتی هولناکی که در خود برده داریست بیزارم. از آن متنفرم زیرا ما را از الگوی جمهوری خواهان و تأثیر عادلانه آن بر جهان محروم میکند، زیرا دشمنان نهادهای آزاد را قادر می سازد تا ما را به عنوان منافق به استهزا بگیرند، زیرا سبب میشود دوستداران واقعی آزادی در صداقت ما تردید کنند و به ویژه به این دلیل که بسیاری از نیک مردانی را که میان ما هستند مجبور میکند تا با اصول بنیادین آزادی مدنی به مبارزه برخیزند، "اعلامیه استقلال" را مورد انتقاد قرار دهند و اصرار بورزند که هیچ اصلی جز منفعت مرزی درست و بحق نیست
اعلامیهی استقلال: هنگاميکه در جريان رویدادهای انسانی، برای مردمی این ضرورت پیش می آید که ارتباطات سياسی که آنان را بيکديگر مرتبط می سازد از هم بگسلند، و در ميان قدرتهای روی زمين، جايگاهی جدا و برابر را که "قانون طبيعت" و "خدای طبيعت" آنرا مجاز می دانند بدست آورند، احترام شایسته به عقايد بشری ايجاب می کند تا دلايلی را که آنان را وادار به این جدايی می کند اعلام دارند.
ما اين حقايق را که همه افراد بشر يکسان آفريده شده اند، که "خالق" آنان "حقوق" لاينفک ویژه ای به آنها بخشيده است، که حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی از جمله اين حقوق است.
کاظم علمداری: شما نمی توانید بدون مطالعه آثار پژوهشی و انبوه کتاب هایی که در شناخت این فلسفه در جهان منتشر شده، آن[پراگماتیسم] را تقلیل گرایانه، برابر با مصلحت گرایی، و زیر پا نهادن اصول و توجیه گر نظم موجود؛ قلمداد کنید.
پراگماتیسم عمدتا فلسفه ای در حوزه روش است، نه آئین و ایدئولوژی. شما می توانید روش کارتان را برای رسیدن به هدف تغییر دهید، ولی اصول و هدف خود را حفظ کنید. برای نمونه، پراگماتیسم به صراحت می گوید اگر تئوری شما نمی تواند مشکلی را حل کند، پس نادرست است.
باهنر:اپوزيسيون داخل نظام بايد حزب و رسانه داشته باشد
رضايي و فروپاشي اصولگرا و اصلاح طلب
نوری زاده: بعضی ها تاریخ را نمی دانند و دنبال رهبر در آسمان می گردند ، مگر مصدق در دستگاه وزارت قاجار نبود ؟ در زمان رضا خان هم مگر ساکت و خانه نشین نبود ؟ اما چطور مصدق شد و توانست جنبش ملی شدن نفت را به انجام برساند .
تفکر گروهی (Group think )
تفکر با ذهن بسته (closed-mindedness ) تمایل گروه به نادیده گرفتن تفاوت ها در مردم و تذکرات آنان نسبت به تفکر گروهی ضعیف. دو آفت مشخص در این دسته بندی وجود دارد:
۱) کلیشه های مبتنی بر پیش فرض دشمن انگاشتن حریفان گروه
۲) حالتی که در آن اعضای گروه هشدارها نسبت به تصمیم های خود را نادیده می گیرند.
- فشار برای یکسان شدن (Pressure Toward Uniformity ) زمانی رخ می دهد که اعضای گروه صرفا برای همراهی کردن ، همرای می کنند. چهار آفت مشخص آن عبارتند از:
۱) خود سانسوری که اعضای گروه ایرادهای خود نسبت به موضوع و بحث های مخالف را تقلیل می دهند.
۲) این باور که سکوت افراد به معنی موافقت آنان است.
۳) وجود افرادی که گروه را از اطلاعات مخالف محافظت می کنند. ۴) تأثیرگذاری مستقیم بر اعضایی از گروه که افکار مغایر با اکثریت را عرضه می کنند.
مستند روزهای سبز از حنا مخملباف
جنبش سبز و مطالبات اجتماعی/ عباس عبدی: پيروزي جنبش نيز از يك سو نيازمند موازنه قواي سياسي است كه حتي اگر محقق هم شود، مشكلات ريشهاي و عميق آن پس از پيروزي نمايان خواهد شد.در اين بستر نه يك رويا كه روياهاي متعددي ديده ميشود، و تا وقتي كه همه خواب هستند، هر كس با روياي خودش خوش است. البته جامعه ايران را از اين نتايج گريزي نيست، هرچه انسداد سياسي بيشتر باشد عوارض چنين رويدادهايي هم بيشتر خواهد بود.
امام، نسل ما در شکست سلطنت ظلم، گوش بــه فرمان تو بود
هيچ پناه و ياوری نمی بينم که با او سخن بگويم بجز امام ... بجز رهبری که با او آغاز کرديم و اينک برايمان سخت است که در حضور او نباشيم.
رهبــر بـزگوار مــن.!
روزهای سياهی بود که دل هامان از رسيدن فروغی هر چند کم نور، مأيوس شده بود و ديگر اميد نداشتيم که صبح صادقی را بنگريم و يا بر طلوعی دوباره چشم بياندازيم.
بازرگان: جمهوری اسلامی در واقع همان جمهوری دموکراتیک است
سنجابی:محتوای جمهوری اسلامی دموکراتیک است.
اقوام مختلف از بدو طلوع فرهنگ پیوسته در معرض تاثیر توهمات قرار داشته و برای آفرینندگان این توهمات، بیشترین معابد، بیشترین شمایل ها و بیشترین محراب ها را ایجاد کرده اند ...
فلسفه علیرغم همه پیشرفت های خود، نتوانست به توده ها ایده آلی دهد که بتواند آنها را مسحور خود کند. ولی چون توهمات برای توده ها صرفنظر کردنی نیستند ، بسوی سخنورانی که بتوانند آن توهمات را در اختیارشان قرار بدهند جذب می شوند، همانطور که حشرات بسوی نور کشیده می شوند. بزرگترین سائق در تاریخ انکشاف اقوام ، نه حقایق بلکه همیشه اشتباهات بوده اند...
هرکس راه فریب دادن توده ها را بلد باشد، به آسانی سرور ایشان می گردد و هرکس برایشان در صدد روشنگری بر آید ، قربانی ایشان می شود...
(روانشناسی توده ها -کتاب اول بخش چهارم -کتاب دوم بخش دوم-گوستاو لوبون)
بشیریه: منتظری با رهبری جنبش سبز می تواند نقش مهمی در بسیج مردم ایفا کند
بیانیه شماره 13 موسوی:
این برکت، میوه دوراندیشیهای امام بود. او بارها به ما میگفت بنیانهای درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیرهاش اینگونه عمل میکرد؛ تمامی ستونهای جمهوری اسلامی را بر پایههایی از اعتماد مردم برافراشت
...کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعالترین بخشهای ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی میکردم و چون میگفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم جمع شدهاند بار خود را به مراتب سنگینتر میدیدم.
...ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم.
دعوت رفسنجانی برای راهپیمایی روز قدس:
سی سال است که آزاداندیشان و عدالتخواهان درست کردار در سراسر جهان به ابتکار اعجازآمیز امام راحل جمعه آخر ماه مبارک رمضان در محکومیت اشغالگری قدس شریف که نمادی از مظلومیت و اسارت در دست یک دولت سراسر نامشروع، جعلی و غاصب می باشد به خیابانها میآیند و برائت خویش را از جنایات و تمامیت خواهیهای بینالمللی یک اقلیت محدود، فریاد میزنند.
نامه مهدی کروبی خطاب به ملت ايران
خرسندم اگر فرصتی ديگر به وجود آيد تا من دامن جمهوری اسلامی را از اين فجايع و بسياری حوادث ديگر که بعد از رحلت امام پيش آمد و بر اين مملکت گذشت پاک کنم.
محمد قائد: وقتی میگويند ”شيوۀ خاص ايرانيها“، منظورشان تحقير ايرونیبازی و پيچاندن موضوع است يا ستايش رندبازی ِ ملتی كه حرف دلش را صريح نمیزند؟
[27]
http://www.kaleme.org/1388/08/11/klm-1937
[28]
http://www.kaleme.com/1388/08/18/klm-2587
بی نهایت از خوندن متن لذت بردم داریه گرامی! ممنون عزیز امیدوارم تو یه فرصت مناسب تو فریند فید یا بالاترین گپی در موردش بزنیم
پاسخحذفآرش
بله ما رهبران را میشناسیم و از کارنامه شان باخیریم...اما آیا مردممان را نمیشناسیم و از کارنامه شان باخبر نیستیم؟
پاسخحذفاینهایی که ادعا مبکنیم بوی بهار میشنوند کیا هستند؟ بوی بهار یعنی چه؟ این جماعت دنبال سکولاریزم و دموکراسی هستند و از راهی که تا حالا آمده اند پشیمانند؟
پاسخحذفمیخواهم جرات کنم و بگویم رهبران این جنبش از پیاده نظام اش قابل اعتماد تر و فهمیده ترند...امتداد راه طی شده در فضای ملموس و تجربه شده بیشتر نوید بهار می دهد تا
نقطه از سرخط با رهبرانی ناشناخته و پیاده نظامی احساساتی و گیج و لجباز
شخصا همین موسوی و کروبی متوسط و میان حال و میانه گیر را بزرگترین نعمت ها میدانم برای این جنبش...یکبار چپ ها از هاشمی عبور ردند یکبار راست ها...هر دوبار کارها خرابتر شد...یعنی میگویم باید کژدار و مریض ساخت تا زمینه ها ی فرهنگی و فکری و نفرات سنجیده و پخته پیدا کنیم/پرورش دهیم...شاید که آینده از آن ما
پاسخحذفعالی بود. شاد و موفق باشید
پاسخحذف