از پیشروان مشروطه نبایستی چشم داشت که مردم را از همهی گرفتاریها بپیرایند. این کار از دست آنان برنیامدی و اگر به چنین کاری برنخاسته جای افسوس نیست. جای افسوس آنست که با آن تکانی که به نام آزادی خواهی به مردم داده بودند، باری، در این زمینه به آنان آموزگاری ننمودند. معنی درست مشروطه و مجلس و قانون را به آنان نفهمانیدند، و یک راهی برای کوشش برای ایشان بازنکردند، و یک آرمانی به ایشان ندادند.
در این نه ماه آغاز جنبش، زمینهی آمادهای برای اینکار در میان میبود. در این چند ماه اگر راهنمایانی بدین سان در تهران که پایتخت کشور و بودنگاه دارالشوری می بود، پیدا شدندی و با گفتن و نوشتن آموزاکهای دربایست را به مردم آموختندی، آیندهی جنبش جز آن گردیدی که گردید و ما نیز خواهیم نوشت.
آن شور و سهش که در مردم پدید آمده بود اگر با آگاهیهای سودمندی دربارهی زندگانی تودهای و کشور داری و این زمینهها توام گردیدی به زودی خاموشی نیافتی و با یک فریبکاریهایی از ملایان و دیگران، کینه با مشروطه و آزادی جای آنها را نگرفتی.
نبودن چنین راهنمایانی نه تنها کشور را از پیشرفت بیبهره گردانید، خود زیانهایی نیز پدید آورد و در بسیار جاها به جنبش جامعهی هیاهو و آشوب پوشانید...
آن دسته از پیشروان که مشروطه را به معنی اروپاییش میخواستند گاهی گفتار از «میهن دوستی» و جانفشانی راندند، و زمانی نام کارخانه و ماشین به میان آوردند، و هنگامی که سخن از آبادی کشور و کشیدن راه آهن و مانند اینها گفتند.
در نتیجهی اینها مردم دودل گردیدند و کم کم جدایی میانهی دو رشته اندیشه پدید آمد، و چون ملایان سود خود را در همراهی با مشروطه نمیدیدند و خود میبایست جدا گردند یک دستهی بزرگی با ایشان رفتند، و این دسته که پایدار ماندند باز راهی برای پیشرفت و کوشش در جلو خود نیافتند و باز سرگردان ماندند. این دسته نواندیشان نیز مردم را راه بردن نتوانستند.
اینان به مردم میگفتند:«باید میهن خود را دوست بداریم، باید در راه آن جانفشانی کنیم، باید با یکدیگر همدست شویم، باید دانش آموزیم...» اینها را میگفتند و مردم را به تکان میآوردند، بی آنکه معنی درست میهن دوستی و جانفشانی و همدستی را یاد دهند، بی آنکه راه اینها را باز نمایند....
انبوهی از آزادیخواهان بایایی برای خود، جز بدگویی از محمد علی میرزا و گله و ناله از خودکامگی نمیشناختند، و هرکس هرچه بدگویی بیشتر میکرد و از پرده دری هم باز نمیایستاد این را نشان بیشی آزادیخواهی خود می پنداشت... آن همه نام «میهن» برده میشد از هزار تن یکی معنای درست آنرا نمیدانست و انبوه ایشان میهن را سرزمین و کوه و بیابان شمارده و به نام میهن دوستی شعرها در ستایش آب و هوای آن میسرودند و دلبستگیهای گزافهآمیز شاعرانه نشان میدادند.
کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران. انتشارات نگاه، تهران، 1382، ص 276-275.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر