مصاحبهی ذیل در شمارهی ۴۳ هفتهنامهی ایراندخت (۱۹ دی ۸۸) منتشر شده است. از آنجاییکه در اینترنت و روی سایتهای خبری متن این مصاحبه را پیدا نکردم، قسمتهای مهم آنرا در اینجا قرار میدم.
جنبش سبز دیگر نمیتواند به پیش رود
با توجه به اتفاقاتی که در ماههای گذشته روی داد تا حدودی مشخص بود که تداوم این روند نتیجهای جز تشدید بحران به وجود آمده نخواهد داشت و طرفین وارد ماجرایی میشوند که برنده ای ندارد و در نهایت تنها زمین سوختهای نصیب آنها خواهد شد. بنابراین این امری طبیعی است که در هر دو طرف افادی به این نتیجه برسند که ادامهی این ماجرا به نفع امنیت ملی و حفظ تمامیت ارضی نیست. هرچند که این نگرانی بعد از حوادثی که در روز عاشورا روی داد نمود بیشتری پیدا کرد، البته بعد از ماجرای ۱۳ آبان نیز این حوادث مشهود و قابل پیش بینی بود. به هر حال بعد از تمام این ماجراها اتفاقی که روی داده یعنی اینکه آقای موسوی با نگارش بیانیهای خواستار حل بحران شده و پیشنهادهایی را در این زمینه ارائه کرده است بنابراین اگر پاسخ مثبتی به حرکتی که از سوی ایشان صورت گرفته داده نشود طرف مقابل راسا مسئولیت نتیجه بیتوجهیاش را میبیند به همین دلیل است که افراد با تجربهتر جناح مقابل هم این وضع را فرصت مناسبی دیدهاند تا از انفعال سیاسی خارج شوند.
[...]این بیانیه برآیند یک حس است و این طور نیست که یک فرد همین طوری به یک نتیجه برسد. به صورت طبیعی هرکسی که در این جامعه زندگی میکند با توجه به شرایط سعی میکند که گامی را در جهت رفع تنش و بحران بردارد که نمود آن در تصمیم موسوی منعکس میشود.
[...]کسی فکر نمیکرد که این قدر جریان منتقد رادیکال شود و فراتر از وضعیت موجودش درخواست کند و به نظر من یکی از اشتباهاتی که وجود داشت این بود که برخی از افراد خواستند خودشان را روی این جریان سوار کنند، البته من مخالف این نیستم و هر کسی میتواند هر شعاری که دوست دارد سر دهد ولی اینرا اخلاقی نمیدانم که عدهای بگویند آقای موسوی و کروبی رهبر این جریان است ولی مسائلی را مطرح کنند که خلاف ایدههای آنهاست[...]شاید [آقای موسوی] در جریان فوت آقای منتظری و حوادث ظهر عاشورا این ضرورت را حس کردند که چنین بیانیهای بدهند.
[...]واقعیت این است که در جامعهی ایران همه افراد و گروهها از این امکان برخوردار نیستند که احزاب، سازمان و تشکیلات خود را داشته باشند بنابراین میکوشند که در چارچوبی که امکان آن وجود دارد قرار گیرند و سعی میکنند همرنگ آنها شوند تا مطالبات خود را مطرح کنند و فکر میکنم که در این جریانات بیشتر از حد عرفی این کار انجام شد و البته اقدامات و رفتارهای تندی که از طرف مقابل انجام شد در تشدید این جریان اثرگذار بود مانند زندانی کردن و منفعل کردن برخی از افراد که باعث شد این جریان با براندازی مرز روشنی پیدا نکند.
[...]در آن طرف [جناح اصولگرا] هرکسی که صبح زودتر از خواب بیدار شود و بیشتر شعار دهد میداندار است ولی در این طرف به زعم آنچه که گفته میشود وقتی که مهندس موسوی حرفی میزند بقیه همراهی میکنند.
[...]مشکل جناح مقابل این است که حاضر نیستند که به این مشکل اذعان کنند و گامی به جلو بردارند ولی در این حال طیف افراطی آنان فکر میکند که می تواند با زور مشکل را حل کند و بنابراین راه میافتد و در جلوی صف قرار میگیرد.
[...]من از پشت پرده خبری ندارم و پی پشت پردهی کسی نیستم و اهمیتی هم ندارد بلکه آنچه اهمیت دارد فعل آشکاری است که می بینیم ولی در کل آن جناح خطری که از جانب اصلاحطلبان برای خودشان میبینند بیشتر از خطری میدانند که از جناح خود میبینند و باید زمان بگذرد که متوجه خطری که از جانب نیروهای افراطی خودشان بروز میکند بشوند و آنگاه قاطعانهتر برخورد کنند.
[...]دور این ایده را خط بکشید که آنان و اصلاح طلبان در شرایط کنونی بیایند و بر سر میز مذاکره با یکدیگر بنشینند و بحث ما هم این نیست که مسائل مملکت بطور کامل حل شود و این امکان پذیر هم نیست بلکه بحث این است که از این بحران خارج شویم و مشکلات به قبل از خود برگردد.
[محسن رضایی] باید نامه را با ادبیات دقیقتری می نوشت اینکه گفته شود آقای موسوی عقب نشینی کرده کار درستی نبود.
[...]خارج شدن [از بحران] یعنی اینکه پس از این اتفاقاتی که رخ داده و به هر دلیلی که بوده
تلاش عظیم چهرههای میانهروی اصولگرا و اصلاحطلبان برای مصالحه از در و دیوار سایتهای آنها میبارد.[1] تندروها با ترور کروبی، شخم زدن کارنامهی فدائیان اسلام، یادآوری نوشیدن جام زهر و شاید بمب گذاری اخیر در تهران این سیگنال را به خامنهای میفرستند که سازش را نخواهند پذیرفت.[2] خامنهای با سخنرانی اخیرش ضمن رد حرکتهای خودسرانه، تکرار کرد مثل همیشه حرف آخر را او خواهد زد. بنظر میرسد بحرانهای پیش رو بخصوص بحران اقتصادی که نظام را به لرزه در خواهد آورد، طرفین را به این نتیجه رسانده که همچون جنگ، ادامهی وضعیت کنونی برای نظام امکان پذیر نیست. در این بین حضور طرفداران سازش در صدا و سیما تغییرات تاکتیکی خامنه ای را نشان میدهد.
در چنین شرایطی دو نگاه به واقعیت جاری دیده میشود. یک نگاه برخاسته از متن حادثه که بدنبال راهحل در چارچوب نظام میگردد و نگاه دیگر که بدون توجه به روند فعلی همچنان در خواب و خیالات خود سیر میکند. از این دو دسته میتوان عباس عبدی و دکتر نوریزاده را مثال آورد.
عبدی یکی از تحلیلگران مورد علاقه من است. او وقایع را آنگونه میبیند که هست نه آنگونه که باید باشد. تحلیلهای عبدی به رنگ پررنگی از واقعیت و منطق آراسته شدهاند. او نه مثل حاکمان بحران را نادیده میگیرد و نه همچون هوچیگران از حضور میلیونی مردم در شهر یک میلیونی قم صحبت میکند. اگر چه با برداشت ایشان مبنی بر اصلاحپذیر بودن رژیم جمهوری اسلامی کاملاً مخالفم (سابقهی نظام و برخورد حذفیاش با هرکسی که به سمت عقلانیت گامی هرچند اندک برداشته، تردیدی بر اصلاحناپذیر بودن نظام باقی نمیگذارد.) اما روش تحلیل و استدلالش را بسیار میپسندم. استدلالهای او بجز در رابطه با قضیهی گروگانگیری ساختاری منطقی دارد و شخصاً به تحلیلهایی برنخوردهام که در آن از رسالهی دموکراتیک امام یا دین و سنت پیامبر دموکراسی استخراج کرده باشند. عبدی دیندار است اما حکومت را امری عرفی میداند و اعتقاد دارد هرگونه پیشوند و پسوند برای جمهوری و دموکراسی ماهیت آنها را تغییر میدهد. با همین منطق برداشت متفاوتی از جمهوری اسلامی دارد:
عبدی:اين تركيب[«جمهوري اسلامي»]، وصفي است و نه قيدي. همان طور كه جمهوري موريتاني هم ميتواند اسلامي باشد. منظور از وصفي اين است كه نوع حكومت جمهوري است، اما وقتي اين جمهوري در ميان مردمي با گرايشها و صبغههاي ديني و اسلامي تشكيل شود، عليالاصول به صفت اسلامي (همان درکی که مردم و جامعه از اسلام دارند و چنین اسلامی بسیار متکثر است و بیش از این هم می شود) هم متصف ميشود. اما اگر قرار باشد كه چيزي به نام اسلام، اسلامي كه به صفت شرعي براي مسلمانان لازمالاتباع باشد، آن را(جمهوری) مقيد كند، در اين صورت كلمه جمهوري محمل و بيهوده است، چون چنين اسلامي نيازي به تعيين نوع حكومت از جانب مردم ندارد و همه مسلمانان و حداقل شيعيان از آن تبعيت خواهند كرد،ولی از آنجا كه هيچ عنصري كه مرجع مسلم دين شناخته شود و سخن او به منزله دين باشد (مثل پيامبر) وجود ندارد، لذا راهي براي قيد زدن بر جمهوريت وجود ندارد. از سوي ديگر قيد زدن بر جمهوريت (هر قیدی)، به ناچار آن را از جمهوريت تهي ميكند.
[...]تشكيل حكومت، امري قراردادي ميان انسانهاست و هر كس هر عقيدهاي داشته باشد، بايد بيش و پيش از آن چنين حق مقدمي را محترم بشمارد و عقيده او نميتواند حق انتخاب آزاد نوع حکومت را از دیگران ضايع كند، كه اگر چنين باشد، ستمگر و جابر است و به ديگران هم حق ميدهد كه او را از چنين حقي محروم كنند و اين يعني فساد. و به نظر من قانون اساسي كه به تأييد مردم رسيده و اصالت و اعتبار آن هم به واسطه اين تأييد است، نميتواند، چيزي غير از اين استدلال را تأييد كند.[3]
عبدی گربهی مرتضی علی نیست و علیرغم پذیرش چارچوب تنگ موجود، حاضر نیست به هر شرایطی تن دهد. نقدهای تند و تیزش در قبل از انتخابات به خاتمی مبنی بر تکرار بیحاصل آن دوران و برنامه نداشتن برای ایستادگی در برابر جناح تندروی نظام، بیانگر پایبندی ایشان به یکسری از اصول حداقلی است. چیزی که در اکثر سیاستمداران بدون پرنسیب امروزی دیده نمیشود. ایشان برای حمایتش از کروبی اینگونه استدلال کرد که خاتمی گرچه ۷۰ درصد خواستههای مرا بیان میکند اما تنها قادر به اجرا کردن ۱۰ درصد آن است. کروبی ۳۰ درصد خواستههای مرا بیان میکند اما ۲۰ درصدش را اجرا میکند(نقل به مضمون)
قانون اساسی چارچوب و ابزار عبدی است. او در همین مصاحبه میگوید که به حل شدن مشکل صد در صد امیدوار نیست اما راهحل دیگری را سراغ ندارد. بنابراین در این محیط تنگ و با این ابزار محدود است که تلاش امثال ایشان برای عرفی و مردمسالار کردن نظام معنا پیدا میکند. برای کسانی که نه اصل نظام و انقلاب را قبول دارند و نه رژیم را اصلاح پذیر میدانند، چنان تلاشی بیهوده و همراه با اتلاف وقت و سرمایههای اجتماعی جلوه میکند.
در نوع دیگری از تحلیل، به توهم رنگ پشت ِ پرده میزنند تا چهرهی واقعیت بخود گیرد. واقعیت را قلب میکنند تا عملشان را توجیه کنند.[4] هدف این عده گرچه رژیمی سکولار و دموکراتیک است اما وسیلهی مورد استفاده این پرسش را به ذهن متبادر می کند که با خود را به کوچهی علیچپ زدن ما چگونه به هدف خواهیم رسید؟ با دروغگویی قرار است چه چیزی تغییر کند؟
کاسب بدنبال مشتری است و مشتری در سیاست مخاطب است. روشنفکر و سیاستمدار ِ کاسب حقیقت را به بالاترین قیمت می فروشند. برپایهی همین سیستم عرضه و تقاضاست که منتقدین موسوی و جنبش سبز از سوی رسانهها بایکوت میشوند. تلفن پشت تلفن به VOA میزنند که چرا از چهرههای مخالف دعوت میکنید. البته مخالف نه معنای طرفدار نظام که آنها برای حفظ تزئین دکوراسیون بیطرفی لازماند، مخالف به معنای کسی که اصلاحطلبان و نظام را توامان رد مینماید. چنین فضایی تنها یک خوراک فکری خاص را تحمل میکند.
دروغگو دروغ میگوید تا از واقعیت فرار کرده باشد. سازگارا و نوریزاده حرف از «وعدهی رفراندوم موسوی» میزنند تا موجسوار بودن خود را پنهان کرده باشند. صحبت از اتحاد مابین اپوزیسیون و رهبران اصلاحطلب میکند ولی خود سازگارا بهتر از هر کسی میداند که اصلاح طلبان خارج از کشور هم او را به بازی نمی گیرند، موسوی که جای خود را دارد. تغییر مورد نظر این عده نه در مملکت که در جایگاه شخصیشان رخ می دهد. با دروغ اتحاد موسوی با اپوزیسیون است که آقایان همچنان در صحنه حضور دارند. نقد موسوی حتی اگر به صلاح مملکت باشد، یقیناً با منافع یک همراه سبز در تضاد خواهد بود چراکه شناخت درست هدف نهایی ِ موسوی، اتحاد با او را بیمعنی خواهد ساخت.
علم به ضعف ِ سازماندهی و نداشتن رسانه، بجای آنکه اپوزیسیون را وادار به تغییر روند اوضاع کند، آنها را به تحریف واقعیت کشانده. تنها با وارونه نمایی بیانیههای موسوی است که میتوان هم مخالف نظام و در پی رفراندوم بود و هم پشتیبان و مدافع موسوی. نگاه فرصت طلبانه به اوضاع جمعیتی را در خیابان میبیند که شاید در یک روند تکاملی شعارهایشان از «یاحسین میرحسین» به «یا حسین عمو محسن» تغییر کند.
تندروها کنار زده میشوند و فرصتطلبان به کنج خلوت بازمیگردند. ترتیب دهندگان مسابقات موج سواری برای رونق برنامه به هنرمندانی نیاز دارند تا هیجان مسابقه را بالا ببرند. با نگاهی خوش بینانه میتوان تلاش موجسواران فوق را عملی عضلانی و در خور تحسین دانست ولی واقعیت این است که هنرنمایی آنان تنها تا زمان رسیدن موج به ساحل ادامه خواهد داشت.
در همین زمینه:
عقب نشینی موسوی و آیندهی جنبش سبز
مواضع تغییر یافتهی سازگارا و درسهای تاریخی فراموش شدهی ما
پ.ن:
ساعاتی پس از انتشار این مطلب، مصاحبه آقای عبدی با مجلهی ایراندخت در وبسایت شخصی ایشان منتشر شد. دوستان برای مطالعهی متن کامل آن میتوانند به این آدرس مراجعه نمایند.
لازم به ذکر است که تیتر مصاحبه عیناً از مجلهی ایراندخت گرفته شده است.
در نوع دیگری از تحلیل، به توهم رنگ پشت ِ پرده میزنند تا چهرهی واقعیت بخود گیرد. واقعیت را قلب میکنند تا عملشان را توجیه کنند.[4] هدف این عده گرچه رژیمی سکولار و دموکراتیک است اما وسیلهی مورد استفاده این پرسش را به ذهن متبادر می کند که با خود را به کوچهی علیچپ زدن ما چگونه به هدف خواهیم رسید؟ با دروغگویی قرار است چه چیزی تغییر کند؟
کاسب بدنبال مشتری است و مشتری در سیاست مخاطب است. روشنفکر و سیاستمدار ِ کاسب حقیقت را به بالاترین قیمت می فروشند. برپایهی همین سیستم عرضه و تقاضاست که منتقدین موسوی و جنبش سبز از سوی رسانهها بایکوت میشوند. تلفن پشت تلفن به VOA میزنند که چرا از چهرههای مخالف دعوت میکنید. البته مخالف نه معنای طرفدار نظام که آنها برای حفظ تزئین دکوراسیون بیطرفی لازماند، مخالف به معنای کسی که اصلاحطلبان و نظام را توامان رد مینماید. چنین فضایی تنها یک خوراک فکری خاص را تحمل میکند.
دروغگو دروغ میگوید تا از واقعیت فرار کرده باشد. سازگارا و نوریزاده حرف از «وعدهی رفراندوم موسوی» میزنند تا موجسوار بودن خود را پنهان کرده باشند. صحبت از اتحاد مابین اپوزیسیون و رهبران اصلاحطلب میکند ولی خود سازگارا بهتر از هر کسی میداند که اصلاح طلبان خارج از کشور هم او را به بازی نمی گیرند، موسوی که جای خود را دارد. تغییر مورد نظر این عده نه در مملکت که در جایگاه شخصیشان رخ می دهد. با دروغ اتحاد موسوی با اپوزیسیون است که آقایان همچنان در صحنه حضور دارند. نقد موسوی حتی اگر به صلاح مملکت باشد، یقیناً با منافع یک همراه سبز در تضاد خواهد بود چراکه شناخت درست هدف نهایی ِ موسوی، اتحاد با او را بیمعنی خواهد ساخت.
علم به ضعف ِ سازماندهی و نداشتن رسانه، بجای آنکه اپوزیسیون را وادار به تغییر روند اوضاع کند، آنها را به تحریف واقعیت کشانده. تنها با وارونه نمایی بیانیههای موسوی است که میتوان هم مخالف نظام و در پی رفراندوم بود و هم پشتیبان و مدافع موسوی. نگاه فرصت طلبانه به اوضاع جمعیتی را در خیابان میبیند که شاید در یک روند تکاملی شعارهایشان از «یاحسین میرحسین» به «یا حسین عمو محسن» تغییر کند.
تندروها کنار زده میشوند و فرصتطلبان به کنج خلوت بازمیگردند. ترتیب دهندگان مسابقات موج سواری برای رونق برنامه به هنرمندانی نیاز دارند تا هیجان مسابقه را بالا ببرند. با نگاهی خوش بینانه میتوان تلاش موجسواران فوق را عملی عضلانی و در خور تحسین دانست ولی واقعیت این است که هنرنمایی آنان تنها تا زمان رسیدن موج به ساحل ادامه خواهد داشت.
در همین زمینه:
عقب نشینی موسوی و آیندهی جنبش سبز
مواضع تغییر یافتهی سازگارا و درسهای تاریخی فراموش شدهی ما
پ.ن:
ساعاتی پس از انتشار این مطلب، مصاحبه آقای عبدی با مجلهی ایراندخت در وبسایت شخصی ایشان منتشر شد. دوستان برای مطالعهی متن کامل آن میتوانند به این آدرس مراجعه نمایند.
لازم به ذکر است که تیتر مصاحبه عیناً از مجلهی ایراندخت گرفته شده است.
[1]
بیدار کردن دیو خفته افراطیگری از سوی هر طرف که باشد ـ اعم از مخالفین و موافقین ـ قابل قبول نيست. براستی آنان که جزء خواص محسوب میشوند و به «اطلاعات پشتپرده» هم دسترسی دارند، آیا نمیدانند که چه مقامی صلاح نمیدانند که برخی افراد خاص دستگیر شوند؟ پس چرا مدام در شیپور دستگیری این افراد میدمند؟
http://alef.ir/1388/content/view/61979
[2]
حزبالله میجنگد، میمیرد، سازش نمیپذیرد
http://www.irdc.ir/fa/content/8622/11185/default.aspx
[3]
پاسخ به یک نظر ( نسبت دين با دموكراسي)
http://www.ayande.ir/1385/11/post_153-printable.html
[4]
علیرضا نوری زاده - تفسیر خبر 1 مهر 1388[32:15]
بعضیها امروز به من میگفتند آقا دیدی موسوی اینجا نگران رژیم جمهوری اسلامی است. بازهم من میگویم از آقای موسوی یا کروبی نباید انتظار داشت که الآن بیایند اعلام بکنند که ما میخواهیم رژیم جمهوری اسلامی را براندازیم. در چارچوب این قانون در انتخابات شرکت کردند اما این به معنای آن نیست که در اندیشهی تطور و تحول نباشند. هم اکنون قانون اساسی پیش نویساش دارد آماده میشود برای به شور گذاشته شدن.[ایشان در برنامههای قبلی خود بارها ذکر کردند که موسوی و کروبی اصلاً اعتقادی به ولایت فقیه ندارند]
http://www.sazegara.net/audio/voa/20090923/msazegara_voa_20090923_mp3.zip
همان - ۲۳ دی ماه 1388 [46:00]
تمام آن کسانی که صحبت از راهحل عقلای قوم میکنند این راهحلها مبنی بر این است که این آقای خامنهای بیاید امتیاز بدهد و کنار برود و اساس تکان نخورد و کسانی چون آقای رفسنجانی، ناطق نوری و دیگران که امروز مورد بیمهری هستند به سرجای خود برگردند. ملت در این میان جایی ندارد.
آقای کروبی وقتی صحبت از جمهوری اسلامی 97 درصدی میکند، میگوید آن جمهوری اساس و پایهاش بر مبنای دموکراسی بود. خوب وقتی اثری از دموکراسی نیست دیگر صحبت از جمهوری چیز بیفایدهایست چون آن نقص داشته که امروز به دیکتاتوری رسیده است.
مشکل ما نظام دینی است...کسانی که حرف از آشتی میزنند هدفشان همان بساط سابق است. یعنی جمهوری اسلامی با یک ولیفقیه خوب مثلاً خاتمی. مردم میگویند بس است. ۳۰ سال است که همهی آخوندها را آزمایش کردهایم. پسر پیغمبر هم بیاید جایش در مسجد است تا مردم را ارشاد کند.
بنظر من هیچ راهحل آشتی جویانهای وجود ندارد بجز راهحلی که بگوید ولایت فقیه باید تمام شود... و دولت از دین جدا شود.
[جناب نوری زاده هرچند هرگونه راهحل آشتی جویانهای را رد میکنند اما نور دموکراسی را از لابلای سطور بیانیههای موسوی-کروبی مشاهده مینمایند]
...گیر من همیشه آنجاست که در نامههای کروبی و موسوی صحبت از جمهوری اسلامی میشود. آقای کروبی صحبت از جمهوری اسلامی میکند ولی بلافاصله میگوید آن جمهوری که ۹۷درصد حامی داشت... مهندس موسوی هوشمندیاش[یا کلاهبرداری خودفریبان؟!] در این بود که وقتی در بنده اول صحبت از احترام به قانون اساسی میکرد و تلویحاً حکومت احمدینژاد را میپذیرفت، در بند دوم آنرا نفی میکرد. بنابراین بیانیه را باید در چارچوب کلی بررسی کرد و نباید روی قسمتهایی از آن انگشت گذاشت....
آقای کروبی در چارچوبی که باورش هست و اعتقاد دارد، میگوید من به دموکراسی اعتقاد دارم منتهی اسلام عزیز هم آنجا هست. از ایشان نباید توقع داشته باشیم که بگوید زندهباد سکولاریسم. ولی آقای کروبی من میدانم کسی هست که اگر رفراندوم شود و مردم به سکولاریسم رای دهند او کسی نیست که با آن نظام معارضه کند.
بیدار کردن دیو خفته افراطیگری از سوی هر طرف که باشد ـ اعم از مخالفین و موافقین ـ قابل قبول نيست. براستی آنان که جزء خواص محسوب میشوند و به «اطلاعات پشتپرده» هم دسترسی دارند، آیا نمیدانند که چه مقامی صلاح نمیدانند که برخی افراد خاص دستگیر شوند؟ پس چرا مدام در شیپور دستگیری این افراد میدمند؟
http://alef.ir/1388/content/view/61979
[2]
حزبالله میجنگد، میمیرد، سازش نمیپذیرد
http://www.irdc.ir/fa/content/8622/11185/default.aspx
[3]
پاسخ به یک نظر ( نسبت دين با دموكراسي)
http://www.ayande.ir/1385/11/post_153-printable.html
[4]
علیرضا نوری زاده - تفسیر خبر 1 مهر 1388[32:15]
بعضیها امروز به من میگفتند آقا دیدی موسوی اینجا نگران رژیم جمهوری اسلامی است. بازهم من میگویم از آقای موسوی یا کروبی نباید انتظار داشت که الآن بیایند اعلام بکنند که ما میخواهیم رژیم جمهوری اسلامی را براندازیم. در چارچوب این قانون در انتخابات شرکت کردند اما این به معنای آن نیست که در اندیشهی تطور و تحول نباشند. هم اکنون قانون اساسی پیش نویساش دارد آماده میشود برای به شور گذاشته شدن.[ایشان در برنامههای قبلی خود بارها ذکر کردند که موسوی و کروبی اصلاً اعتقادی به ولایت فقیه ندارند]
http://www.sazegara.net/audio/voa/20090923/msazegara_voa_20090923_mp3.zip
همان - ۲۳ دی ماه 1388 [46:00]
تمام آن کسانی که صحبت از راهحل عقلای قوم میکنند این راهحلها مبنی بر این است که این آقای خامنهای بیاید امتیاز بدهد و کنار برود و اساس تکان نخورد و کسانی چون آقای رفسنجانی، ناطق نوری و دیگران که امروز مورد بیمهری هستند به سرجای خود برگردند. ملت در این میان جایی ندارد.
آقای کروبی وقتی صحبت از جمهوری اسلامی 97 درصدی میکند، میگوید آن جمهوری اساس و پایهاش بر مبنای دموکراسی بود. خوب وقتی اثری از دموکراسی نیست دیگر صحبت از جمهوری چیز بیفایدهایست چون آن نقص داشته که امروز به دیکتاتوری رسیده است.
مشکل ما نظام دینی است...کسانی که حرف از آشتی میزنند هدفشان همان بساط سابق است. یعنی جمهوری اسلامی با یک ولیفقیه خوب مثلاً خاتمی. مردم میگویند بس است. ۳۰ سال است که همهی آخوندها را آزمایش کردهایم. پسر پیغمبر هم بیاید جایش در مسجد است تا مردم را ارشاد کند.
بنظر من هیچ راهحل آشتی جویانهای وجود ندارد بجز راهحلی که بگوید ولایت فقیه باید تمام شود... و دولت از دین جدا شود.
[جناب نوری زاده هرچند هرگونه راهحل آشتی جویانهای را رد میکنند اما نور دموکراسی را از لابلای سطور بیانیههای موسوی-کروبی مشاهده مینمایند]
...گیر من همیشه آنجاست که در نامههای کروبی و موسوی صحبت از جمهوری اسلامی میشود. آقای کروبی صحبت از جمهوری اسلامی میکند ولی بلافاصله میگوید آن جمهوری که ۹۷درصد حامی داشت... مهندس موسوی هوشمندیاش[یا کلاهبرداری خودفریبان؟!] در این بود که وقتی در بنده اول صحبت از احترام به قانون اساسی میکرد و تلویحاً حکومت احمدینژاد را میپذیرفت، در بند دوم آنرا نفی میکرد. بنابراین بیانیه را باید در چارچوب کلی بررسی کرد و نباید روی قسمتهایی از آن انگشت گذاشت....
آقای کروبی در چارچوبی که باورش هست و اعتقاد دارد، میگوید من به دموکراسی اعتقاد دارم منتهی اسلام عزیز هم آنجا هست. از ایشان نباید توقع داشته باشیم که بگوید زندهباد سکولاریسم. ولی آقای کروبی من میدانم کسی هست که اگر رفراندوم شود و مردم به سکولاریسم رای دهند او کسی نیست که با آن نظام معارضه کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر