«ای بیشرف، ای بیغیرت ببین صاحب شرع ... برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را، و تو خود از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم.ص۳۸۷» شیخ فضلالله نوری درک صحیحی از اسلام داشت و بواسطهی این درک درست، با روشنفکرانی که مشروطه را از روی مصلحت به «امر به معروف و نهی از منکر» تقلیل میدادند و ریشههای مشروطهی غربی را در دین اسلام جستجو میکردند، مخالفت مینمود و میگفت: «ای گاو مجسم، مشروطه مشروعه نمیشود.» نوری، تناقض نمایندگانِ مخالفِ تبعیض بین مسلمان و غیر مسلمان را اینگونه به رُخشان میکشید که: «ای ملحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات و اگر مخالف اسلام است پس منافی است با آن اصل که میگویید آنچه مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمیکند.»
اصلیترین نقد ماشاالله آجودانی به انقلاب مشروطه، تقلیل مفاهیم یا بقول او «بر اندیشههای مدرن چاشنی اسلامی زدن» از سوی روشنفکران است. روشنفکرانی که به زعم آجودانی نه درک کاملاً درستی از این مفاهیم داشتند و نه امکانی برای ابراز نظراتشان. مستشارالدوله بعنوان یکی از کسانی که اسلام و روحانیون را دور زد، در رسالهی «یک کلمه» تلاش نمود تا قانون اساسی فرانسه را با شریعت اسلام سازگار جلوه دهد. میرزا فتحعلیآخوندزاده که از دید آجودانی جزء معدود کسانی (به همراه نوری) بود که مشروطه را میفهمید، نقدی بر کتاب مستشارالدوله نوشته که هنوز تازه است. آخوندزاده دقیقاً از همان زاویهی نگاه نوری با جمع بستن اسلام و مشروطه مخالفت می کرد البته با موضعی ۱۸۰ درجه متفاوت:
به خیال شما چنان می رسد که گویا به امداد احکام شریعت، کونستتسیون فرانسه را در مشرق زمین مجری می توان داشت. حاشا و کلاٌ بلکه محال و ممتنع است. بنی امیه و بنی عباس به شریعت قریب العهد بودند، بنای ظلم را و بنای دیسپوتی را در اسلام اول اینان گذاشتند. پس احکام شرعیه چرا اینان را از ظلم و دیسپوتی باز نداشت، و از آن تاریخ تا امروز ظلم فیمابین ملت اسلام با وجود احکام شرعیه برقرار است.آیات قرآن سپر بلای مستشار الدوله در برابر متشرعان و درباریان نشد. میگویند کتاب یک کلمه را آنقدر بر سر او کوبیدند که چشمانش آب آورد. میرزا مَلکُم خان روشنفکر دیگر آن دوران، تا بدان حد از اصول خویش عدول کرد که از «لزوم اخذ بدون تصرف شیوهی حکمرانی غربی» به «اجرای بیچون و چرای قوانین شریعت اسلامی» رسید و حکومت را حق مراجع دانست. امثال ملکم برای تضعیف استبدادِ سلطنت به روحانیت پناه بردند اما استفادهی ابزاری از دین نه تنها روحانیون را آلت دست روشنفکران نکرد بلکه موقعیتی به روحانیون بخشید که بعدها برای آنان مشکل ساز شد.
...اگر شریعت چشمه ی عدالت است باید اصل هفدهم را از اصول کونستتسیون مجری بدارد. من روزه نمی گیرم و نماز نمیگذارم، جزای من با خداست. شریعت چرا به من حد می زند و در حق من تعذیب و تعزیر را، حتی قتل را، روا می داند؟
"بدین ترتیب وقتی مشروطه در اساس، امری اسلامی دانسته شد و همهی اصول و قوانین آن تماماً ماخوذ از قوانین اسلامی تلقی گردید، ناگزیر سخن در چند و چون و کم و کیف این پدیدهی اسلامی شده یا اسلامی بوده، فقط در صلاحیت مجتهدین و علمای شرع است که شریعت اسلامی را مثل کف دستشان، خوب میشناسند. یعنی به روشنفکر عرفگرا، دیگر این فضولی نمیرسد که دربارهی «مشروطهی ایرانی» یا اسلامی اظهار نظر کند. و درست همین جا بود که روشنفکران عرفگرا و نمایندگان آنها دریافتند که چه کلاه گشادی به سرشان رفت. و چه دستهگلی به آب دادند. پس شروع به نق نق کردن و به اصطلاح امروزیتر و خودمانیتر «دبه» درآوردن کردند."ص۳۷۰
ایران، گورستان دستهجمعی تجارب انباشته شده
در حوادث پس از انتخابات حسین بشیریه در مصاحبهای با نشریهی لوگوس خواستار رهبری آیت الله منتظری شد. آجودانی همان شب به BBC فارسی آمد و گفت "روشنفکری ایرانی نباید درسهای تاریخی خویش را فراموش کند." استفتا از مقامات مذهبی بخصوص منتظری و صانعی دوباره رواج یافت و برخی (از وبلاگنویس گرفته تا سیاستمدار) عقل را تعطیل کرده و نظرات آیتالله را دربارهی تقلب در انتخابات، تجاوز به زندانی، شکنجه، زلزله و عمه و... میپرسیدند. کسروی در «تاریخ مشروطهی ایران» به فرجام اینگونه استفتاها اشاره میکند که در نهایت بهانه به دست محمدعلی شاه داد تا با بابی خواندن مشروطهخواهان و ضد اسلام دانستن مشروطه، مجلس را به توپ ببندد.
در انقلاب ۵۷ نه تجربهی انقلاب مشروطه به کار مردم آمد و نه تجربهی سالها زندگی تحت قدرت اجتماعی و بعضاً سیاسی روحانیون. مهدی خلجی در مقالهای خواندنی خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی را مرور میکند و با مرور خویش گوشهای از مصائب ملت ایران با روحانیون را نشان میدهد. آجودانی در «مشروطه ایرانی» با نقد دخالت روحانیون در مشروطه، مطلبی را از مجدالاسلام کرمانی نقل کرده و مینویسد:
یک نتیجهی زشت این پیش آمدها پرسشهای پیاپی بود که کسانی از علمای نجف میکردند. خودفروشانی لذت میبردند از این که پابستگی به دین و شریعت هرچه بیشتر نمایند، و به نامه یا به تلگراف «شرعی» یا «خلاف شرع» بودن مشروطه را بپرسند، و چون پاسخی رسید آن را در اینجا و آنجا بخوانند و به دیگری برتری فروشند، و خواهیم دید که دامنهی این پرسش ها تا به کجا انجامید. ص۳۷۸-نشر نگاهپاسخها و فتاوای آقایان در جامعه عکسالعملی برنیانگیخت و حاصلی نداشت. اجل نیز به آیتالله مهلت نداد و یا شاید ملت ایران این بخت بلند را داشت که با حذف طبیعی آلترناتیو عمامه به سرها، از ضرب تئوری «ولایتفقیه مهربان - دیکتاتور خوب» تا حدود بسیار زیادی گرفته شود. منتظری از قدرت رانده شد و همچون بسیاری از رانده شدگان این مملکت عاقبت به خیر گردید. بقول محمد قائد:
مهدى بازرگان وقتى حين سخنرانىاش در يزد، پس از پايان كار دولت موقت، شعار دادند ”درود بر منتظرى/ اميد امّت و امام“، گفت انشاءاللَّه امام آنقدر عمر كند كه نوبت به ايشان نرسد.در شهریور ماه ۵۷ دکتر کریم سنجابی اللهاکبر مردم را طنین خواست آزادی میدید. در خرداد ۸۸ کدیور آنرا دلیلی بر اعتقاد و اعتماد اکثریت مردم به اسلام و کلیت نظام میدانست. سنجابی همانند «اللهاکبر گویان لامذهب» اعتقاد قلبی به حکومت دینی نداشتند اما از دید خمینی و صد البته از لحاظ وزن شکی گروهها، تمام اینها نشان این بود که مردم اسلام میخواهند. در نتیجه خمینی نیازی به رفراندوم نمیدید ولی برای احتیاط و به پیشنهاد ابراهیم یزدی به رفراندوم تن داد. دکتر لاهیجی وکیل مدافع عدهای از دانشجویان بازداشت شده توسط رژیم شاه، دفاعیاتش را با آیهای از قرآن آغاز کرد اما «حمد و سورهی» وصلت ملت و روحانیت را خمینی خواند. طلاق ملت و روحانیت دیگر ممکن نبود. غول از چراغ بیرون آمده بود.
دعاى مهندس ِ فشل مستجاب شد و چه خوب كه طرفداران منتظرى هم از موهبتى مشابه برخوردار شوند. در ادامۀ جنگ فرسايشى ميان ايران و اسلام كه شدتى بىسابقه مىيابد، براى اصلاحطلبان، بهعنوان حزباللَّهِ اهلىشده، شايد ماندن در اپوزيسيونْ موقعيت بهترى باشد تا بهرياسترسيدن.
در انقلاب ۵۷ نه تجربهی انقلاب مشروطه به کار مردم آمد و نه تجربهی سالها زندگی تحت قدرت اجتماعی و بعضاً سیاسی روحانیون. مهدی خلجی در مقالهای خواندنی خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی را مرور میکند و با مرور خویش گوشهای از مصائب ملت ایران با روحانیون را نشان میدهد. آجودانی در «مشروطه ایرانی» با نقد دخالت روحانیون در مشروطه، مطلبی را از مجدالاسلام کرمانی نقل کرده و مینویسد:
مجدالاسلام کرمانی که زمانی رییس طلابِ حوزهی اصفهان بود و از مشروطه خواهان به نام این دوره، از عوامل و جهات مختلفی که باعث انحطاط مجلس ملی شده است، از «عضویت اهل علم» یعنی روحانیون در مجلس یاد میکند و مینویسد:
ورود آنها به مجلس «دو عیب بزرگ داشت، یکی آنکه مشروطیت را که به کلی خارج از امور دیانت بود، داخل در امور دیانت کردند و مثل سایر مسائل شرعیه، رای و عقیدهی علما را در آن مدخلیت دادند...»
سخن او هوشمندانهترین نقدی است که بر جریان شرعی کردن و دینی کردن «مشروطیت» ارائه شده است[...] او در انتقاد از این جریان و مهمتر از آن در انتقاد از مداخلات روحانیون در امر شرعی کردن مشروطه، تا جایی پیش رفت که در صفحات پایانی تحلیلی که از انحطاط مجلس اول داده است، صریحاً نوشت:
«یکی از اسباب انحطاط مجلس، ورود آخوندها بود در او، و اگر یک مرتبهی دیگر مجلس و مشروطیت در این مملکت پیدا شد، حتماً باید مراقب باشند جنس عمامه به سر را در مجلس راه ندهند، اگرچه به عنوان وکالت هم باشد والسلام»ص۱۶۳وص۱۶۴
سکولاریسم و آزادی خواهی
تجربهی حکومت دینی بسیاری از مردم را متوجه مفهوم سکولاریسم کرده است. فارغ از بازیهای کلامی مطرح شده، یک چیز کاملاً مشخص است، تحمل ۳۰ سال حکومت اسلامی با پوست و استخوان، آزادیخواهان را به این نتیجه رسانده است که باید هرگونه حق وتوی روحانیون را لغو و مانع از دخالت شریعت در روند قانونگزاری عرفی شوند.
دکتر سروش مدافع نظریهی "دموکراسی دینی، کپی دموکراسی غیر دینی"در مصاحبهای با نوشابهی امیری در پاسخ به این پرسش که آیا افزودن اما و اگر اسلامی به دموکراسی آن را مبهم نمیکند، میگویند:
قانونگرایی و شعارگریزی
قانون خواهی بعنوان مهمترین خواست مشروطه خواهان شیوهی حکمرانی در ایران را تا حدود زیادی دگرگون کرد. مشروطه خواهان گرچه به آرمانهای خویش دست نیافتند اما رابطهی دولت و ملت را قانونمند کردهاند. زمانی که حق و حقوق مشخص باشد، مبارزه برای حقوق از دست رفته معنا پیدا میکند. "در ۱۲۱۵ ماگناکارتا، قانون اساسی اولیهی انگلستان، مقرر داشته بود که قانون فراتر از حکومت شاهان است. پادشاهی را که قوانین کشور را زیر پا میگذاشت میشد به زور به پیروی از قانون واداشت." پادشاهان انگلستان در مواردی خود را قانون و سلطنت را حقی الهی میدانستند و بواسطهی آن پارلمان را تعطیل میکردند. اما تجاوز آنان به حقوق دیگران بیپاسخ نمیماند. تخطی برخی از پادشاهان بریتانیا از قانون اساسی یا ناکارامدی سیستم، منجر به چندین رفرم گردید تا در نهایت انگلستان به سیستم امروزی رسید. در مواردی کار به خشونت و سرکوب کشیده شد و در موارد دیگر پادشاهِ وقت به اندازهی کافی شعور داشت تا لزوم تغییر را احساس کرده و کشور را درگیر جنگ داخلی نکند.
آنچه که مشخص است، هر حرکت اصلاح گرایانه حداقل دو ویژگی اساسی دارد. ۱)حاکمیت اصلاحپذیر بوده و تا مرز فروپاشی سیستم پیش نمیرود ۲)در فرآیند اصلاحات قانونی اصلاح شده و تغییری رخ میدهد. رفرم به اصلاح پشم صورت و خندین به ریش مردم خلاصه نمیشود.
آزادیخواه بودن مساوی شعار آزادی دادن نیست و گرنه به شهادت مصاحبههای پاریس باید خمینی را یکی از مدافعان پر پروپاقرص دموکراسی قلمداد کرد. شعار دفاع از آزادی بیان دادن و همزمان خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی شدن بیانگر تناقضی است که ریشه در درک آقایان از آزادی بیان دارد. در فقدان یک زبان و درک مشترک از دموکراسی بایستی به قانون متوسل شد. نه از موسوی که از هر سیاستمدار دیگری باید خواست که اگر اصلاحطلبید، چه چیزی را میخواهید تغییر دهید؟ اگر براندازید، قصد دارید رژیم فعلی را با چه محتوایی جایگزین کنید؟ در شعارها و تعابیر شاعرانه غرق شدن بیانگر عدم بلوغ ملتی است که نه تنها از گذشتهی خویش درسی نگرفته، روابط مابین دولت و ملت در دنیای مدرن را درک نکرده بلکه حتی حاضر به تفکری منطقی دربارهی این مسئلهی پیش پا افتاده هم نیست که اگر قانون اساسی ایرادی ندارد و شما نیز بعنوان مجریان سابق آن تقصیری متوجهتان نیست، پس اشکال از کجاست؟
قانون اساسی دموکراتیک شرط لازم یک حکومت دموکراتیک است. شعار دادن و ذکر مصیبت خواندن کار روضهخوان است نه سیاستمداری که داعیهی تغییر دارد. صاحبان عزای مجازی و آنهایی که مجالس روضهخوانی پیرامون اعدامهای اخیر در گوشه و کنار اینترنت برپا کرده بودند بعد از بیانیهی موسوی اقدام به چاپ پیام تبریک در صفحهی تسلیت روزنامه کردند. عملکرد موسوی همچون دور قبلی اعدامها تحسین شد اما این پرسش مطرح نگردید که این اعتراضات نصفه و نیمه چه دردی را از دردهای ملت دوا می کند؟ چارهی دادرسی ناعادلانه تسبیه زدن و خواندن نماز آیات است یا رسیدن به یک قوهی قضاییهی مستقل؟
گذشتهای که فراموش میشود، آیندهای که به یغما میرود
از میان نقدهای نوشته شده بر کتاب، جالبتوجه ترین نقدی که دیدهام، نقد مالیخولیایی حزب توده بوده است. ن.کیانی از آجودانی بخاطر زنده کردن دوبارهی جنگ مشروطه و مشروعه خرده میگیرد و آنرا دسیسهی امپریالیسم مینامد که قصد دارد احمدینژاد را بعنوان قهرمان امروز تجدد مطرح کند. جان کلام متن، این جمله سراسر مهمل و وارونه است که: «نقش تاریخی خمینی در آن بود که بدلیل موقعیت مذهبی خود توانست مشروطه را با مشروعه، "سنت را با تجدد" آشتی دهد.»
کتاب «مشروطه ایرانی» ماشاالله آجودانی اثر ارزشمندی است که درسها و حرفهای زیادی برای گفتن دارد. آنچه که در نگاه اول توجه خواننده را جلب میکند تیراژ بالای آن است. با این وجود بنظر من، حداقل بر سیاستمداران و روزنامه نگاران ایرانی تاثیر چندانی نگذاشته است. نوع اصلاحطلب ِ روشنفکران و سیاستمداران، در تقلیل مفاهیم تا بدانجا پیش رفتهاند که دموکراسی را در اندیشههای امام جستجو میکنند و بی شک ملکم خان را روسفید کرده اند. حتی خود آجودانی در هشدار نامهای که در دقیقهی ۹۰ و پس از فروکش کردن جنبش سبز منتشر کرد، ضمن حمایت از بیانیهی ۱۷ موسوی خواستار خروج از چارچوب ولایت فقیه شد. بیانیهای که مورد استقبال طیفی از اصولگریان قرار گرفته بود و عبدی بعدها در مصاحبهای افسوس خورد که چرا موسوی این بیانیه را زودتر منتشر نکرد. بازی BBC در زیرنویس عکس موسوی کنایهای است تلخ اما نه به تلخی طنز همنشینی امضا کنندگان بیانیه.
مهندسان به هنگام طراحی محصول یا سازه معلومات خویش را دور نمیریزند. اصول ثابت شده و بارها امتحان پس داده به کمک آنها میآید تا خطاهای پیشینیان را تکرار نکرده و با ضریب اطمینان بالاتری دست به تجربه بزنند. بنظر میرسد ملت ایران در بزنگاههای تاریخی و شرایط حساس تمام داشتهها و دانستههایش را فراموش کرده یا به عبارت بهتر به دور میریزد. تجربه مفید است بشرطی که فرصت جبران اشتباه وجود داشته باشد.
تجربهی حکومت دینی بسیاری از مردم را متوجه مفهوم سکولاریسم کرده است. فارغ از بازیهای کلامی مطرح شده، یک چیز کاملاً مشخص است، تحمل ۳۰ سال حکومت اسلامی با پوست و استخوان، آزادیخواهان را به این نتیجه رسانده است که باید هرگونه حق وتوی روحانیون را لغو و مانع از دخالت شریعت در روند قانونگزاری عرفی شوند.
دکتر سروش مدافع نظریهی "دموکراسی دینی، کپی دموکراسی غیر دینی"در مصاحبهای با نوشابهی امیری در پاسخ به این پرسش که آیا افزودن اما و اگر اسلامی به دموکراسی آن را مبهم نمیکند، میگویند:
نه هیچ ابهامی نیست. اتفاقا در دموکراسی های موجود این ابهامات هست و از قضا من با توجه به این ابهامات، می خواهم طرحی که برای جامعه خودمان می دهیم، دستکم خالی از این ابهامات باشد. شما ملاحظه کنید حجاب در مدارس دولتی فرانسه مورد سئوال واقع شده؛ مناره مساجد در سوئیس محل سئوال واقع شده؛ از آن طرف در کشوری مثل امریکا، داروخانه داری که معتقد به سقط جنین نیست از فروش داروهای مربوط به سقط جنین خودداری می کند در حالیکه قانون به او می گویدحق نداری خودداری کنی، ..... می بینید مسئله دموکراسی چندان هم ساده نیست، ظرافت ها دارد.فیلسوفان و دکتران ایرانی شاید با کشف یا ساخت معانی جدید سکولاریسمی بسازند سازگار با حکومت دینی، اما آنچه که بدیهی است در «عالم واقعیت» سوئیس سکولار با رفراندوم منارهها را در این کشور ممنوع میکند و کاری ندارد که از دید فلان فیلسوف یا روشنفکر ایرانی این امر خلاف سکولاریسم هست یا خیر. ترکیه و فرانسه سالهاست که در برخورد با نشانهای مذهبی، نظر روشنفکران دینی ایرانی را جویا نشدهاند و خوشبختانه به مشکلی هم برنخوردهاند. خردهی دکتر سروش به دولتهای غربی در شرایطی که ایشان انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی را در کارنامه دارند، خارج از موضوع است. دکتر سروش و دیگر همفکرانشان گرچه مدعیاند که برخلاف غربیها پیچش مو را میبینند و طرحی نو در سر دارند، اما یکبار کنار گذاشتن تجربهی دیگران و قانون نویسی مبتکرانه کافیست تا ایرانیان برای ابداعات اینچنینی ارزشی قائل نگردند.
قانونگرایی و شعارگریزی
قانون خواهی بعنوان مهمترین خواست مشروطه خواهان شیوهی حکمرانی در ایران را تا حدود زیادی دگرگون کرد. مشروطه خواهان گرچه به آرمانهای خویش دست نیافتند اما رابطهی دولت و ملت را قانونمند کردهاند. زمانی که حق و حقوق مشخص باشد، مبارزه برای حقوق از دست رفته معنا پیدا میکند. "در ۱۲۱۵ ماگناکارتا، قانون اساسی اولیهی انگلستان، مقرر داشته بود که قانون فراتر از حکومت شاهان است. پادشاهی را که قوانین کشور را زیر پا میگذاشت میشد به زور به پیروی از قانون واداشت." پادشاهان انگلستان در مواردی خود را قانون و سلطنت را حقی الهی میدانستند و بواسطهی آن پارلمان را تعطیل میکردند. اما تجاوز آنان به حقوق دیگران بیپاسخ نمیماند. تخطی برخی از پادشاهان بریتانیا از قانون اساسی یا ناکارامدی سیستم، منجر به چندین رفرم گردید تا در نهایت انگلستان به سیستم امروزی رسید. در مواردی کار به خشونت و سرکوب کشیده شد و در موارد دیگر پادشاهِ وقت به اندازهی کافی شعور داشت تا لزوم تغییر را احساس کرده و کشور را درگیر جنگ داخلی نکند.
آنچه که مشخص است، هر حرکت اصلاح گرایانه حداقل دو ویژگی اساسی دارد. ۱)حاکمیت اصلاحپذیر بوده و تا مرز فروپاشی سیستم پیش نمیرود ۲)در فرآیند اصلاحات قانونی اصلاح شده و تغییری رخ میدهد. رفرم به اصلاح پشم صورت و خندین به ریش مردم خلاصه نمیشود.
آزادیخواه بودن مساوی شعار آزادی دادن نیست و گرنه به شهادت مصاحبههای پاریس باید خمینی را یکی از مدافعان پر پروپاقرص دموکراسی قلمداد کرد. شعار دفاع از آزادی بیان دادن و همزمان خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی شدن بیانگر تناقضی است که ریشه در درک آقایان از آزادی بیان دارد. در فقدان یک زبان و درک مشترک از دموکراسی بایستی به قانون متوسل شد. نه از موسوی که از هر سیاستمدار دیگری باید خواست که اگر اصلاحطلبید، چه چیزی را میخواهید تغییر دهید؟ اگر براندازید، قصد دارید رژیم فعلی را با چه محتوایی جایگزین کنید؟ در شعارها و تعابیر شاعرانه غرق شدن بیانگر عدم بلوغ ملتی است که نه تنها از گذشتهی خویش درسی نگرفته، روابط مابین دولت و ملت در دنیای مدرن را درک نکرده بلکه حتی حاضر به تفکری منطقی دربارهی این مسئلهی پیش پا افتاده هم نیست که اگر قانون اساسی ایرادی ندارد و شما نیز بعنوان مجریان سابق آن تقصیری متوجهتان نیست، پس اشکال از کجاست؟
قانون اساسی دموکراتیک شرط لازم یک حکومت دموکراتیک است. شعار دادن و ذکر مصیبت خواندن کار روضهخوان است نه سیاستمداری که داعیهی تغییر دارد. صاحبان عزای مجازی و آنهایی که مجالس روضهخوانی پیرامون اعدامهای اخیر در گوشه و کنار اینترنت برپا کرده بودند بعد از بیانیهی موسوی اقدام به چاپ پیام تبریک در صفحهی تسلیت روزنامه کردند. عملکرد موسوی همچون دور قبلی اعدامها تحسین شد اما این پرسش مطرح نگردید که این اعتراضات نصفه و نیمه چه دردی را از دردهای ملت دوا می کند؟ چارهی دادرسی ناعادلانه تسبیه زدن و خواندن نماز آیات است یا رسیدن به یک قوهی قضاییهی مستقل؟
گذشتهای که فراموش میشود، آیندهای که به یغما میرود
از میان نقدهای نوشته شده بر کتاب، جالبتوجه ترین نقدی که دیدهام، نقد مالیخولیایی حزب توده بوده است. ن.کیانی از آجودانی بخاطر زنده کردن دوبارهی جنگ مشروطه و مشروعه خرده میگیرد و آنرا دسیسهی امپریالیسم مینامد که قصد دارد احمدینژاد را بعنوان قهرمان امروز تجدد مطرح کند. جان کلام متن، این جمله سراسر مهمل و وارونه است که: «نقش تاریخی خمینی در آن بود که بدلیل موقعیت مذهبی خود توانست مشروطه را با مشروعه، "سنت را با تجدد" آشتی دهد.»
کتاب «مشروطه ایرانی» ماشاالله آجودانی اثر ارزشمندی است که درسها و حرفهای زیادی برای گفتن دارد. آنچه که در نگاه اول توجه خواننده را جلب میکند تیراژ بالای آن است. با این وجود بنظر من، حداقل بر سیاستمداران و روزنامه نگاران ایرانی تاثیر چندانی نگذاشته است. نوع اصلاحطلب ِ روشنفکران و سیاستمداران، در تقلیل مفاهیم تا بدانجا پیش رفتهاند که دموکراسی را در اندیشههای امام جستجو میکنند و بی شک ملکم خان را روسفید کرده اند. حتی خود آجودانی در هشدار نامهای که در دقیقهی ۹۰ و پس از فروکش کردن جنبش سبز منتشر کرد، ضمن حمایت از بیانیهی ۱۷ موسوی خواستار خروج از چارچوب ولایت فقیه شد. بیانیهای که مورد استقبال طیفی از اصولگریان قرار گرفته بود و عبدی بعدها در مصاحبهای افسوس خورد که چرا موسوی این بیانیه را زودتر منتشر نکرد. بازی BBC در زیرنویس عکس موسوی کنایهای است تلخ اما نه به تلخی طنز همنشینی امضا کنندگان بیانیه.
مهندسان به هنگام طراحی محصول یا سازه معلومات خویش را دور نمیریزند. اصول ثابت شده و بارها امتحان پس داده به کمک آنها میآید تا خطاهای پیشینیان را تکرار نکرده و با ضریب اطمینان بالاتری دست به تجربه بزنند. بنظر میرسد ملت ایران در بزنگاههای تاریخی و شرایط حساس تمام داشتهها و دانستههایش را فراموش کرده یا به عبارت بهتر به دور میریزد. تجربه مفید است بشرطی که فرصت جبران اشتباه وجود داشته باشد.
وقتی کار تقلیل دادن مفاهیم بدانجا میکشید که «حقوق ملی» به حقوق شرعی و «ملت» به معتقدان شریعت تعبیر میشد، معلوم بود که بر سر آزادی چه میآمد. چنان که «ثقة الاسلام تبریزی» برای قانع کردن روحانیون مخالف مشروطه، آزادی را در نظام مشروطه به «امر به معروف و نهی از منکر...» تعریف میکرد و مینوشت که بزرگ و کوچک و وضیع و شریف باید به قانون شریعت طاهره عمل کرده... و «امر به معروف و نهی از منکر را که آزادی زبان و قلم عبارت از اوست»، از دست ندهند. اما آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، بر اساس همان برداشتی که از مفهوم ملت در نظام دموکراسی و مشروطیت داشتند، در سخن آزادی تا بدانجا پیش میرفتند که سالها قبل از اعلان مشروطیت دربارهی آزادی زنان، چنین می نوشتند:
«عالم انسانیت به سر حد کمال نخواهد رسید مگر این که زنان نیز در جمیع امور و حقوق با مردان مشترک و برابر باشند»
فراموش نکنیم که این نوع نوشتههای روشنفکرانی چون آخوندزاده، آقاخان کرمانی و... هیچگاه در جامعهی ایران آن زمان به طور علنی امکان نشر و چاپ نیافت. گرچه دستنویس پارهای از این آثار در محافل روشنفکری ایران با ترس و لرز خوانده میشد، اما بیشتر نوشتهها، حتی سالها بعد از مشروطیت هم، در ایران احازهی انتشار نیافت. داستان آن دراز دامن است و از بحث ما خارج. «مشروطیتی» که عملاً امکان نشر و بیان مییافت، مشروطیتی بود اسلامی شده و ایرانی که از آن در مقابل مشروطیت و دموکراسی غربی، به «مشروطیت ایران» و یا به تعبیر ثقة الاسلام تبریزی به «مشروطهی ایرانی» یاد میکردند. ظاهراً «هم شکل» و همسنگ آن چه که در سالهای اخیر تحت عنوان بسیار مبهم و غیردقیق «دموکراسی ایرانی» این جا و آن جا نوشته یا شنیده میشود.
ثقة الاسلام تبریزی در اعتراض به مخالفان مشروطه میگوید: اگر منظور شما این است که دولت باید «مقید و مشروط باشد که کدام احکام شرعیه را اجرا نماید... و قانونی بر خلاف اصول مذهب و خلاف مذاق مملکت وضع ننماید و به عبارت صریحه مشروطه ایرانی مقلد مشروطه دول خارجه نباشد، در این صورت نزاعی نخواهد ماند و در قانون اساسی رعایت این نکات شده است و مشروطه ایرانی نمیخواهد که بدعتی در دین گذاشته شود.»
ثقة الاسلام، آن سخنان را در رسالهی کوچکی (جزوهای) به نام «لالان» در ۱۳۲۶ قمری، یعنی نزدیک به 89 سال پیش در تبریز نوشت و بر زبان آورد. سخنان او را مقایسه کنید با سخنان دو تن از سرشناسان نهضت ملی ایران، در جزوهای که در دی ماه ۱۳۵۹ شمسی در اروپا منتشر شد، بدین عبارت:
«نهضت ملی ایران ... [و] همهی نیروهای ملی ... همه با هم برای ایجاد یک حکومت ملی، نه دیکتاتوری "ناسیونالیستی"، نه یک نظام "لیبرالی"، بلکه یک دموکراسی ایرانی که دین و مذهب ملت ما نیز از اجزا لاینفک آن خواهد بود، مبارزه میکنند، چنان که در انقلاب مشروطه، در کشمش نامساوی بر ضد رضاخان، در جنبش انقلابی ملی کردن نفت و در انقلاب اخیر ایران نیز چنین کردند.»
اگر شیر بییال و دم و اشکم «مشروطهی ایرانی» در نوشتههای مشروطه خواهان آن عصر با همهی ابهامها، تناقضها، بدفهمیها و تقلیل دادنها، لاقل به زبان شرعی تعریف شده است، اما در زبان معاصر «دموکراسی ایرانی» همچنان معلوم نیست که چیست! به راستی دموکراسی ایرانی چگونه دموکراسی است و چگونه میتواند دین و مذهب، جز لاینفک دموکراسی باشد؟
قصدم از نقل این نمونهها، رد یا قبول سخنی نیست. قصدم طرح این نکتهی مهم است که با همهی تفاوتِ برداشتها، مشکل برخورد ما با مشروطیت، مدنیت غربی و دموکراسی، ریشه در چه دارد و چگونه در طول تاریخ معاصر ما استمرار یافته است. مشکلی چنان آشنا که یک مُبَلغ مسیحی را بر آن میداشت که 9 سال بعد از اعلان مشروطیت، چنین بنویسد: در ایران تا پیش از انقلاب مشروطه، شاه بر جان و مال رعایای خود حاکم مطلق بود، اکنون این اقتدار اندکی محدود و تعدیل شده است. قانون در ایران، قانونی است مبتنی بر قرآن. حال آن که دولت جدید بر اساس ایدههای غربی شکل گرفته است و این دو با هم در تناقض و ناسازگارند. مشکل بتوان از برخورد این دو اجتناب کرد.
با این همه انقلاب مشروطهی ایران، با همه کاستی های آن، دستاوردهای خود را داشت. اگرچه از آن به «انقلاب شهید» و «انقلاب ناقص» یاد کردهاند، چرا که کاملاً به آرمانهای خود دست نیافت، اما در جریان آن و سالها پس از آن و به تدریج، مفهوم جدید «ملت» پدیدار شد و جا افتاد. مفهوم جدید، از قید وابستگی به شریعت و دین آزاد گردید و ملت به عنوان «واضع قانون» گاه در مقام عمل و بیشتر در مقام نظر، به جستجوی حقوق اجتماعی خود پرداخت، اما به گوهر اتحاد با دولت دست نیافت. و شگفتا که همچنان بر اساس همان ساختارِ «اختلاف»، اختلافی که بین ملت (شریعت) و دولت (سلطنت و حکومت)، در دین و در تلقی شیعه وجود داشت، اختلاف بین ملت، یعنی مجموع مردم ایران و دولت، از میان برنخاسته است و طلسم این اختلاف دیرپا و مزاحم شکسته نشده است. «انقلاب ناقصِ» مشروطه نتوانست به یکی از مهمترین آرزوهای مشروطه خواهان، یعنی آرزوی اتحاد ملت و دولت جامهی عمل بپوشاند و نقطهی پایانی بر این اختلاف دیرینه نهد، اختلافی که از درون و برون فرهنگ دینی ما سر بر میکشید و در فضای استبداد زدهی جامعهی ما میبالید تا به عنوان یکی از اساسیترین موانع، سد راه رشد و گسترش جامعهی مدنی گردد.
آخوندزاده در ۱۸۷۱ میلادی در نامهای که پیشتر به مطالب آن اشاره کردم به میرزا یوسفخان مستشارالدوله مینویسد:
«ملت ما کل ارباب خدمت را و کل ارباب مناصب سلطنت را اهل ظلمه میشمارند. مادامی که این اعتقاد در نیت ملت باقی است، مغایرت فیمابین ملت و سلطنت جاوید است... این مغایرت باعث فساد عظیمه است که به تعداد نمیگنجد و رفعش از واجبات است. سبب این مغایرت فیمابین ملت و سلطنت علماست. آیا به چه سبب علما در امزجه و طبایع مردم آنقدر تصرف دارند که مردم بلابحث و ایراد، به حرف ایشان گوش میدهند و از سلطنت باطناً تنفر میورزند؟ به سبب آنکه علما مرجع ناسند و آیا به چه سبب مرجعع ناس شدهاند؟ به سبب آن که امر مرافعه [قضاوت] که اعظم شروط سلطنت است در دست ایشان است و حوایج مردم از علما رفع میشود و سلطنت امر عارضی است. در حقیقت عمال سلطنت نسبت به علما به منزلهی چاکرانند که باید احکام ایشان را مجری دارند. نهایت منافع ملت و آبادی مملکت و وطن مقتضی آن است که در میان ملت و سلطنت اتحاد و الفت پیدا شود و سلطنت استقلال باطنی و ظاهری حاصل کند و خودش تنها مرجع ملت گردد و علما در امور اداره شریک خود نسازد. به همین تدبیر که اشاره شد بنابر اعتقاد ما به مرور ایام مغایرت از میان ملت و سلطنت رفع تواند شد... در این که رفع مغایرت از میان ملت و سلطنت از واجبات است، اصلاً حرفی نیست.»
او سی و پنج سال قبل از اعلان مشروطیت، چنان آرزویی را دل و در سر میپروراند و فرخی یزدی، البته با نگرشی متفاوت، چندین سال پس از اعلان مشروطیت، همچنان میسرود:
دولت هر مملکت در اختیار ملت است
آخر ای ملت، به کف کی اختیار آید ترا؟
«ملت ما کل ارباب خدمت را و کل ارباب مناصب سلطنت را اهل ظلمه میشمارند. مادامی که این اعتقاد در نیت ملت باقی است، مغایرت فیمابین ملت و سلطنت جاوید است... این مغایرت باعث فساد عظیمه است که به تعداد نمیگنجد و رفعش از واجبات است. سبب این مغایرت فیمابین ملت و سلطنت علماست. آیا به چه سبب علما در امزجه و طبایع مردم آنقدر تصرف دارند که مردم بلابحث و ایراد، به حرف ایشان گوش میدهند و از سلطنت باطناً تنفر میورزند؟ به سبب آنکه علما مرجع ناسند و آیا به چه سبب مرجعع ناس شدهاند؟ به سبب آن که امر مرافعه [قضاوت] که اعظم شروط سلطنت است در دست ایشان است و حوایج مردم از علما رفع میشود و سلطنت امر عارضی است. در حقیقت عمال سلطنت نسبت به علما به منزلهی چاکرانند که باید احکام ایشان را مجری دارند. نهایت منافع ملت و آبادی مملکت و وطن مقتضی آن است که در میان ملت و سلطنت اتحاد و الفت پیدا شود و سلطنت استقلال باطنی و ظاهری حاصل کند و خودش تنها مرجع ملت گردد و علما در امور اداره شریک خود نسازد. به همین تدبیر که اشاره شد بنابر اعتقاد ما به مرور ایام مغایرت از میان ملت و سلطنت رفع تواند شد... در این که رفع مغایرت از میان ملت و سلطنت از واجبات است، اصلاً حرفی نیست.»
او سی و پنج سال قبل از اعلان مشروطیت، چنان آرزویی را دل و در سر میپروراند و فرخی یزدی، البته با نگرشی متفاوت، چندین سال پس از اعلان مشروطیت، همچنان میسرود:
دولت هر مملکت در اختیار ملت است
آخر ای ملت، به کف کی اختیار آید ترا؟
نقش استبداد و مهمتر از آن نقش دین، مذهب و تلقی شیعه از حکومت را در ایجاد چنین اختلافی باید به جدّ و با نگاهی تازه به کاوش و جستجو گرفت. به نظر میرسد که بازخوانی تاریخ این دوره از این دیدگاه، و بررسی منابع و مآخذ مربوط به آن، امری مهم و ضروری است.
مشروطه ایرانی - ماشاالله آجودانی - نشر اختران - چاپ نهم(بهار ۸۷) - ص ۲۰۴-۲۰۷
۱)عکس ابتدای مطلب را از وبلاگ زیر برداشته ام که تحلیل بسیار جالبی دربارهی آن ارائه داده است.
http://protester-notes.blogspot.com/2009/05/blog-post.html
اسناد آشکاری وجود دارد که ثابت میکند تغيير افکار ملکم در هنگام نشر روزنامه قانون، متناسب با انگيزههای شخصیاش نيز بوده است. او هنگامی از مداخله روحانيون در امور دولت و ملت سخن میگويد و مسئله دولت شرعی را به ميان میکشد که از همهی امتيازات و مقامات اداری خود ـ پس از ماجرای قرارداد لاتاری ـ برکنار شده است. او به قدرت خود و به قدرت روزنامه در شکلدهی افکار عمومی و حتی پيشرفت امور شخصی آن اندازه واقف بود که چندی پس از عزل از سفارت در نامهای به زعمای دولت چنين نوشت:
«در اين عصر ما، از برای پيشرفت امور دولت و شخصی، اسلحه بزرگ دنيا روزنامهنويسی است و اگر در ايران سه نفر باشند که بتوانند نزديک اين اسلحه بروند، يکی از آن سه نفر بنده هستم»
و در نامهی ديگری به امينالسلطان میگويد: «جناب اشرف وزير اعظم مطلب اين است که بايد همهی اين پيسیها را که يک دفعه بر سر من آورديد، يک دفعه تلافی بفرمائيد. مناصب و مقامهای دولتی مرا بايد بهتر از سابق رونق بدهيد... از اين ادعای خود ابداً دست نخواهم کشيد و شما را به هزار قسم اذيت، تعاقب خواهم کرد. شما ملکم خسته و بیعرضه را ديدهايد، اما هنوز ملکم ديوانه را نمیشناسيد... از تاثير نفس اين پير شکسته دل نبايد غافل شد.»
حاصل اين ديوانگیها را در صفحات روزنامه قانون بخوانيد.
http://news.gooya.com/politics/archives/2008/05/072082.php
۳)متن کامل برخی از نقلقولهای ارجاع داده شده در متن:
دکتر لاهیجی سخن خود را با آیهای از قرآن آغاز کرد. "شعار دیگر مردم خواستاری بازگشت آیت الله عظمی خمینی و آزادی آیت الله طالقانی و آیتالله منتظری بوده. من شخصاً اینها را مظاهر تقوا و مظاهر استقرار این مملکت میدانم. در طول ۱۴ قرن اینها را نمونههای مسلمانهای واقعی میدانم. اینها کسانی هستند که ثابت کردند دین افیون جامعه نیست."
اطلاعات نهم شهریور ۵۷
دکتر کریم سنجابی "ما نیز به سهم خود در این تظاهرات شرکت کردیم. وقتی نماز میخواندم خود را قطرهای از این دریا میدیدم. حس میکردم منی وجود ندارد. شعار الله اکبر از دهانها و دلها بیرون میآمد تا طنینی باشد از خواستهای بحق مردم - مردمی که آزادی میخواهند. مردمی که شیشه نمیشکنند و خرابکار نیستند.
اطلاعات ۱۴ شهریور ۵۷
دکتر امینی: خوشبختانه به سبب ایمان قلبی من به آئین بر حق اسلام هرگز ارتباطم با رهبران عالیقدر اسلام و تشیع گسسته نشده است. به این دلیل خواستهای مراجع عالیقدر را کاملاً درک میکنم. آنچه آنها میخواهند مطابق با نص صریح کتاب آسمانی ما و قانون اساسی است.
اطلاعات ۱۶ شهریور ۵۷
«در اين عصر ما، از برای پيشرفت امور دولت و شخصی، اسلحه بزرگ دنيا روزنامهنويسی است و اگر در ايران سه نفر باشند که بتوانند نزديک اين اسلحه بروند، يکی از آن سه نفر بنده هستم»
و در نامهی ديگری به امينالسلطان میگويد: «جناب اشرف وزير اعظم مطلب اين است که بايد همهی اين پيسیها را که يک دفعه بر سر من آورديد، يک دفعه تلافی بفرمائيد. مناصب و مقامهای دولتی مرا بايد بهتر از سابق رونق بدهيد... از اين ادعای خود ابداً دست نخواهم کشيد و شما را به هزار قسم اذيت، تعاقب خواهم کرد. شما ملکم خسته و بیعرضه را ديدهايد، اما هنوز ملکم ديوانه را نمیشناسيد... از تاثير نفس اين پير شکسته دل نبايد غافل شد.»
حاصل اين ديوانگیها را در صفحات روزنامه قانون بخوانيد.
http://news.gooya.com/politics/archives/2008/05/072082.php
۳)متن کامل برخی از نقلقولهای ارجاع داده شده در متن:
دکتر لاهیجی سخن خود را با آیهای از قرآن آغاز کرد. "شعار دیگر مردم خواستاری بازگشت آیت الله عظمی خمینی و آزادی آیت الله طالقانی و آیتالله منتظری بوده. من شخصاً اینها را مظاهر تقوا و مظاهر استقرار این مملکت میدانم. در طول ۱۴ قرن اینها را نمونههای مسلمانهای واقعی میدانم. اینها کسانی هستند که ثابت کردند دین افیون جامعه نیست."
اطلاعات نهم شهریور ۵۷
دکتر کریم سنجابی "ما نیز به سهم خود در این تظاهرات شرکت کردیم. وقتی نماز میخواندم خود را قطرهای از این دریا میدیدم. حس میکردم منی وجود ندارد. شعار الله اکبر از دهانها و دلها بیرون میآمد تا طنینی باشد از خواستهای بحق مردم - مردمی که آزادی میخواهند. مردمی که شیشه نمیشکنند و خرابکار نیستند.
اطلاعات ۱۴ شهریور ۵۷
دکتر امینی: خوشبختانه به سبب ایمان قلبی من به آئین بر حق اسلام هرگز ارتباطم با رهبران عالیقدر اسلام و تشیع گسسته نشده است. به این دلیل خواستهای مراجع عالیقدر را کاملاً درک میکنم. آنچه آنها میخواهند مطابق با نص صریح کتاب آسمانی ما و قانون اساسی است.
اطلاعات ۱۶ شهریور ۵۷
سلام
پاسخحذففكر كنم نتيجه ي منطقي اين نوشته ي شما مي شود : دموكراسي براي ما هنوز زود است .چند رفرم يا انقلاب!! ديگر لازم است تا از دموكراسي ايراني به دموكراسي برسيم .
نتیجهی منطقی مطلب اینه که با مخلوط کردن اسلام و مفاهیم مدرن به دموکراسی نخواهیم رسید.
پاسخحذفاینکه چقدر طول میکشه تا به دموکراسی برسیم بستگی به شرایط اقتصادی، اجتماعی، بین المللی و... داره ولی مهم اینه که هرکس وظیفهی خودش رو درست انجام بده و مثل یک انسان دموکرات و قانونمند رفتار بکنه.
خوشحالم از اينکه پس از مدتي دوباره مي نويسيد.
پاسخحذفراستي مي خواستم بگم بجز اون 42 نفري که در شمارنده ي بالا ديده مي شن گروهي هم هستند که خواننده ي اين وبلاگ هستند بدون اينکه در شماز خوانندگان ثبت شده باشند.
صورت مسئله یا جواب مسئله ؟
پاسخحذفمسئله این است !
--------------------
این که مدام در صورت مسئله قرار بگیریم و آن را بزرگتر و بغرنج تر کنیم ، کار مهمی انجام نداده ایم .
سارا زرتشت
"صورت مسئله یا جواب مسئله ؟"
پاسخحذفاستفادهی ابزاری از قدرت روحانیون و رنگ اسلامی زدن به مفاهیم مدرن ما را به دموکراسی نمیرساند. حالا این صورت مسئله است، جواب آن است یا هر دو، بنظرم از خود متن کاملاً نمایان است و نیازی به توضیح اضافه نیست.
ـــــــــــــــــ
موضوع مطلب سادهتر یا پیجیده کردن صورت مسئله نیست. هدف عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته و رسیدن به دیدی واقع بینانه است. واقعیتی که با «یک یاحسین تا دموکراسی» فرسنگها فاصله دارد.
اگر جایگاه وبلاگ و این رسانهی خودمانی را بهتر بشناسیم دچار سوتفاهم نخواهیم شد. قرار نیست در اینجا راهحلی ارائه شود، مخاطب هم معطل راهحل این رسانهی درپیت یا فلان رسانه با بودجهی چند میلیاردی نیست تا کار حکومت را یکسره کند. تصمیمات هر شخص بسته به منافع و توان ذهنیاش است که میتواند درست یا نادرست باشد.
در وبلاگ قرار نیست چیزی کن فیکون شود. در وبلاگ عقایدمان را مکتوب میکنیم تا در معرض نقد خوانندگان احتمالی قرار دهیم. اگر این مطالب اثر مثبتی هم گذاشت که دیگر چه بهتر. استادی داشتم که میگفت اگر هر کس خود و یک اپسیلون اطرافش را اصلاح کند، وضع مملکت ما دگرگون خواهد شد. اصلاح ایران در توان من نیست ولی خودم را که میتوانم اصلاح کنم، نمیتوانم؟(بقول دوستی اگر مثل آدم نمیتونیم زندگی کنیم لااقل سعی کنیم مثل آدم فکر کنیم)
شاید منظورم را خوب نگفته ام. ببینید :
پاسخحذفوقتی خود جزئی از صورت مسئله می شویم ، نمی توانیم در فرایند حل آن قرار گیریم .
ببخشید یک مثال :
احمد 2 پرتقال دارد ، یکی را می خورد . پیدا کنید پرتقال فروش را !
برخورد اول : چرا پرتقال را می خورد ؟
برخورد دوم : مگر در این فصل پرتقال وجود دارد ؟
برخورد سوم : چه مرفه بی دردی ، پرتقال در این فصل گران است . مرگ بر فئودال
برخورد سوم : این احمدی که من می شناسم ، تا پارسال در مذمت پرتقال سخنرانی می کرد حالا ...
برخورد چهارم : چرا برخورد سوم دو بار نوشته شده است ؟
برخورد پنجم : شاید اشتباه تایپی بوده .
برخورد چهارم : نه عمدی در کار بوده
برخورد ششم : کوتاه بیاید به صورت مسئله بر گردید
برخورد هفتم : آهای ...
--------------------
ببخشید اگر مثال طولانی شد . اما این افراد در برخورد با این مسئله ، خود جزئی از صورت مسئله شده اند . این که گران بودن پرتقال و فلان بهمان بودن احمد سبب عبرت گرفتن می شود ، جواب خوبی نیست . حداقل در مواجهه با مسئله جواب خوبی نیست .
یا همان مثال مشهور :
« درختان نمی گذارند که جنگل را ببینم ! »
با احترام
سارا زرتشت
ای کاش نظرتان را با صراحت بسیار بیشتری میگفتید تا هم در وقت صرفهجویی شود و هم یکراست به اصل مطلب بپردازیم.
پاسخحذفــــــــــــــــــ
پرسش:دخالت روحانیت در امر حکومت و شرعی شدن قوانین مشکل امروز ما نیست و باید به مشکل اساسی(تقلب در انتخابات و نحوهی سرنگون کردن احمدینژاد) پرداخت. مطلب شما ربطی به اوضاع و احوال امروز ما ندارد یا حداقل دردی را دوا نمیکند.
پاسخ:بنده باشما کاملاً مخالفم چون هم با حکومت دینی مشکل دارم، هم تقلب در انتخابات(از تایید صلاحیت گرفته تا رایگیری) امر تازهای در ج.ا. نیست و تا ساختار به همین شکل باشد، آش همین آش و کاسه همین کاسه خواهد بود.
دین ارمغانی برای دموکراسی نخواهد آورد. طالبان حکومت دینی نیز به همچنین.
پرسش:راه حل چیست یا چه باید کرد که هم خدا راضی باشد و هم بندهی خدا؟
پاسخ:فرآیند گذار به دموکراسی یک مسابقهی لاتاری نیست و ما به چیزی فراتر از آنچه که طلب میکنیم نخواهیم رسید. شعبده بازیای در کار نیست و کروبی فردای پیروزی غیرمحتمل از عمامهاش خرگوشی درنخواهد آورد. سابقه، وعدهها و شعارهای اجرای بدون تنازل و بازگشت به آرمان های امام راحل را باید جدی گرفت. (بنی صدر چند وقت پیش گفت وعدهی اجرای بدون تنازل قانون اساسی تن من را میلرزاند. خدا نکند که آن روز بیاید که قانون اساسی بدون تنازل اجرا شود.)
پاسخ احتمالی مخاطب: من برای مشکلی فعلی راهحل دارم، میرویم خیابان بالاخره یک طوری میشود یا حداقل در فرآیند حل مسئله با آزمایش و خطا به پاسخ خواهم رسید. شما چی؟ شما که فقط نق میزنید؟
پاسخ بنده:
گروه ۱)راهحل چیزی است که مشکلی را حل میکند. راهحل شما شاید مشکل احمدینژاد را حل کند اما ایشان مشکل من نیستند. اصلاً بخاطر همین هم انتخابات را تحریم کردم.
گروه ۲)انسانهای بی هدف یا کسانی که درکی از مشکل فعلی و سرمنشا واضح آن ندارند یا بدلایل گوناگون نمیخواهند داشته باشند، با کوبیدن خود به در و دیوار تنها خود را خسته میکنند و انرژییشان را از دست میدهند.
عدهی بیشماری در انقلاب ۵۷ با این انگیزه وارد شدند که "حالا فلانی بره هرکی بیاد بهتره" یا "صرف مبارزه برای مبارزه ارزشمند است"
نتیجه آنکه در برخورد سهمگینشان با واقعیت خمینی انرژییشان را از دست دادند و سرجای خودشان نشستند.
پرسش:حالا همهی این حرفها درست. شما میگی چیکار کنیم؟
پاسخ: با علم به اینکه راهسبز موسوی راه حل نبوده و چیزی فراتر از خیال و شعار نیست، حرفهای بالا را دوباره تکرار نمیکنم.
هرکس باید وظیفهی خود را انجام دهد و آنها که طالب قدرت سیاسیاند وظیفهی سنگینتری دارند و نیاز به درایت، قدرت مالی و توان مدیریتی بالایی دارند.
پوزش بابت پاسخ طولانی و گرفتن وقت جنابعالی
قربان شما داریه
ـــــــــــــ
پ.ن:بنده هرگز از صراحت ناراحت نمیشوم و البته حرف صریح را نیز با صراحت متقابل پاسخ خواهم داد. اما پاسخ تند احتمالی معنای ناراحت شدن یا کینهی شخصی به دل گرفتن نیست. احترام گذاشتن خوب است ولی افراط در آن آدم را به تعارف میکشاند.
گفته اید :
پاسخحذفراهحل چیزی است که مشکلی را حل میکند. راهحل شما شاید مشکل احمدینژاد را حل کند اما ایشان مشکل من نیستند. اصلاً بخاطر همین هم انتخابات را تحریم کردم.
--------------------------
آیا مشکل ( من و تو ) یکی است ؟
جواب اول : بلی . اما راه خامنه ای و حکومت از احمدی نژاد می گذرد پس راه سبز امید
جواب دوم : خیر ، اما فعلا یک اتحاد استراتژیک . اتحاد استراتژیک بر سر حداقل ها . حداقل می شود احمدی نژاد
جواب سوم : شما اشتباه می کنید که فکر می کنید احمدی نژاد و حکومت دو چیزند . مشکل ساختار است و احمدی نژاد محصول ساختار است
-------------------
فکر کنم بر سر جواب سوم توافق داریم . با این فرض :
سوال : چه باید کرد ؟
جواب شما : هرکس باید وظیفهی خود را انجام دهد و آنها که طالب قدرت سیاسیاند وظیفهی سنگینتری دارند و نیاز به درایت، قدرت مالی و توان مدیریتی بالایی دارند.
جواب من : با شما مخالفم . «هر کس وظیفه ی خود را انجام دهد» ، یک توصیه ی کلی و ( اخلاقی-عرفانی) است . یک پاسخ خنثی است . اصلا جواب نیست . «امروز یا شنبه است یا شنبه نیست ؟» این جمله درست است اما هیچ کمکی به کسی نمی کند . چون همیشه درست است .توتولوژی است . جواب همه ی مشکلات است . شما به این سوال جواب نداده اید . شما هنوز در صورت مسئله اید . عملاً هم 30 سال است همین را تکرار می کنید ( صراحت )
چه باید کرد : راه سبز امید ! این راه در یک سال تمام جهان را متوجه ی ایران کرده است . همبستگی ساز است . کشته داده است و صاحب هویت چند گانه است . در همین راه ، همراه شویم . یک ساختار فرصت سیاسی است . یک فرصت برای بسیج منابع است . یک جنبش مدرن است . یاریش کنیم تا از آن ما شود . جنبش سبز ، بستر فعالیت اجتماعی باشد تا به مقاصد سیاسی خود برسیم . موسوی و کروبی را هم همراه کنیم یا شاید همراهمان کردند . یک تعامل است . شاید آنها راست بگویند و حکومت دینی ! آنها خوب باشد شاید هم ما راست گفتیم و شاید هم کسانی دیگر . این فرصت را بپروریم و بزرگش کنیم .
سوال : چگونه ؟
کنشگری اجتماعی . مثل شجریان . مثل کیا رستمی . مثل عبادی .مثل موسوی . مثل خاتمی نه!
ما که اسم و رسمی نداریم :
جواب : هر کدام کافی است یک قدم از جای خود جلو برویم ( حرف شما ، اما در بستر راه سبز امید ! یا همان حرف ابوسعید ابوالخیر در مسجد ... )
راه سز امید یعنی : امید وارانه جلو برویم و به هم امید بدهیم . امید نیاز حرکت است . نیاز
ارادتمند
سارا زرتشت
"«هر کس وظیفه ی خود را انجام دهد» ، یک توصیه ی کلی و ( اخلاقی-عرفانی) است . یک پاسخ خنثی است . اصلا جواب نیست ."
پاسخحذفیعنی چی خنثی است؟ بالاخره هرکس بسته به جایگاهش وظیفهای دارد و توانی. یکی کارگر ساده است،یکی خبرنگار است، یکی سرمایهدار، یکی سیاستمدار و...
خودتان هم در پایان شعار دادهاید. امیدی که در واقعیت ریشه نداشته باشد اسمش توهم است. بگذریم که ناامیدی روی دیگر سکهی امیدواری است. آنها که به خیابان آمدند اگر به آیندهی این حکومت امیدوار بودند که در خانه مینشستند. با واقعیت جمهوری اسلامی روبرو شدند، اگر خامنهای فرصت دهد عدهی بیشتری از واقعیت اصلاحطلبان حکومتی هم باخبر خواهند شد.
"شاید آنها راست بگویند و حکومت دینی ! آنها خوب باشد"
خوب این یعنی ما نه کوچکترین اهمیتی به تجربیات دیگران و خودمان میدهیم و نه علاقهای به تفکر منطقی دربارهی مفهوم متناقض دموکراسی دینی داریم. این یعنی اینکه ما هنوز نفهمیدهایم که محدود کردن دموکراسی به دین یا منافع گروهی خاص، استبداد میزاید.
"کنشگری اجتماعی . مثل شجریان . مثل کیا رستمی . مثل عبادی .مثل موسوی . مثل خاتمی نه!"
شجریان که نسبتی با حکومت دینی و مذهب ندارد، کیارستمی که یکی از محافظهکار ترین هنرمندان ایران است و البته ایرادی هم ندارد و لزومی هم نمیبینم که هنرمندان وارد عرصهی سیاست شوند.
از خانم عبادی هم در مقام برندهی جایزهی صلح نوبل چیزی ندیدم.این هم از عجایب این مملکت است که حرفی را که باید عبادی بزند از زبان یک هنرمند شنیده میشود.
قبل از انتخابات از ایشان پرسیده بودند از شما انتظار میرفت و میرود بخاطر اعتباری که بعد از گرفتن جایزه کسب کردید، فعالیت و شجاعت بیشتری داشته باشید، ایشان پاسخ دادند که من قهرمان نیستم!
بعد از انتخابات هم که حتی حاضر نشدند در دادگاه خودشان حضور یابند، دفاع از متهمان پیشکش. البته انسانها در انتخاب نوع زندگی آزادند ولی من بعید میدانم که به ایشان به خاطر چند مصاحبه در باب سازگاری اسلام و دموکراسی جایزه ی نوبل داده باشند.
ــــــــــــــ
اما موسوی! بعنوان شریک دزد و یار قافله. برمیگردم به پرسش اولتان:
"شما به این سوال جواب نداده اید . شما هنوز در صورت مسئله اید . عملاً هم 30 سال است همین را تکرار می کنید ( صراحت )"
شما چه جوابی دادهاید؟
اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت به آرمانهای امام راهحل؟
نه عزیز من شمای نوعی جوابی برای درد ایران ندارید. شما صورت مسئله را تحریف میکنید تا وضع فعلی را توجیه نمایید. مشکل ایران نداشتن قوهی قضاییه مستقل، ساختار دموکراتیک و قوانین عادلانه است نه برداشت غیررحمانی از اسلام و قانون اساسی.
اگر جنابعالی اسم «راه سبز امید» را راهحل میگذارید، اتفاقاً اپوزیسیون جواب بسیار دقیقتر و درستتری برای مشکل ایران دارد. حکومت سکولار دموکراتیک. مشروطه یا جمهوری و آنرا هم به انتخاب مردم گذاشته. رسیدن به آنهم از طریق تظاهرات خیابانی،اعتصابات،فشار بینالمللی و... امکانپذیر است.
اما راهکار عملی آنان چیست؟
چیزی فراتر از مجالس دور همی و شربت و شیرینی خوردن آقایان سران نیست. با این تفاوت که آقایان اوایل بواسطهی ستادهایی که در داخل داشتند، امکان مانور برایشان فراهم بود. اکنون که آن بساط جمع شده و کادرهای سازمانی را هم دستگیر کردهاند و حنای آقایان هم رنگش را باخته، هزینه و فایده جنبش شفافتر شده، کاسه و کوزه را جمع کردهاند.
۲۲ بهمن را که دیدیم، خرداد پرحادثه در وسط جامجهانی را نیز خواهیم دید.
اعتراضی هم اگر در سال جاری رخ دهد حاصل طبیعی بحران اقتصادی خواهد بود و ربطی هم به راه سبزرنگ نخواهد داشت. شکم گرسنه مناسبتی با سید خندان یا میر دلاور ندارد.
"همبستگی ساز است . یک تعامل است ."
به حل شدن یکی در دیگری اتحاد و تعامل نمیگویند. اپوزیسیون ج.ا. تنها بر سر رفراندوم یا تغییرات ساختاری شفاف می تواند با آقایان اتحاد داشته باشد.
شرط لازم چنین اتحادی نقد گذشتهی خونباری است که منجر به تصفیهی اپوزیسون شده است نه تقدیس و وارونه نمایی دوران جنایت.
"صاحب هویت چند گانه است"
نه خیر. جنبش سبز صاحب کشتهها و تلفات چندگانه است. آدرس مکان دیالوگ این هویتهای چندگانه را به بنده هم بدهید تا عرض سلامی کنم. آقایان نه تنها اپوزیسیون را به رسمیت نمیشناسند و جنبش را دارای ماهیتی اسلامی میدانند، بلکه رسماً به آنها توهین نیز کردهاند و میکنند.(مشتی خوارج و فرصتطلب)
اینکه یک عده همچون امامشان از جان مردم استفادهی ابزاری میکنند تا به قدرت برسند و پس از بالا رفتن نردبان را پایین بیاندازند که نامش تکثر نیست. شارلاتانیسم و پفیوزیسم سیاسی است.
ـــــــــــــــــــــــ
پاسخحذفاز عمامهی کروبی خرگوشی بیرون نخواهد آمد. دموکراسی و قانون خواهی که شعبده بازی و قایم باشک بازی با حکومت و خامنهای نیست. اگر حرف اصلاح را هم نتوانیم بزنیم نتیجهی عمل کردن به آن پیشاپیش معلوم نیست. آقایان وقتی حرف از اجرای بدون تنازل و راحل میزنند که با من و شما شوخی ندارند، دارند؟(پوزش بابت تکرار)
اپوزیسیون یکبار با حیثیتش بر سر خمینی قمار کرد، تکرار مجدد آن حماقت خواهد بود البته اگر سرمایهای باقی مانده باشد.
آنان که در طلب قدرتاند باید رسانه و سازمان و کادر حرفهای داشته باشند. اینها هزینه دارد.
مردم عادی گلادیاتور نیستند ولی میتوانند شان انسانی خودشان را حفظ کنند و تن به هر ذلت اخلاقی ندهند. این چیزی فراتر از یک توصیهی اخلاقی است. دموکراسی بر بستر لجنزار نمیتواند رشد کند. از لجنزار و دروغ و ریا و توهم، علف هرز در میآید.
پوزش بسیار بابت پاسخ بسیار طولانی
بله! انگار تا وقتی فرهنگ توده همین باشد که هست ، در همواره بر یکپاشنه می چرخد و ما فقط تاریخ خود را دور می زنیم.
پاسخحذف...اما یکچیز دیگر هم هست معمولا دراوج اختناق مردم دست به عمل می زنند و درچنین شرایطی فضا چنان تنگ است که جز به رهاییبه چیزی نمی اندیشند و پس از ظاهرا رهایی هم چیزی که تغییر نکرده خرد و فرهنگ جمعی ست تا باز قلدری دیگر ازنبود فرهنگ بر کرسی نشیند. مرور مشروطه جالب بود.
سپاس