روی نگار در نظرم جلوه میکند - از دور بوسه بر رخ مهتاب میزنم |
بر سر نیزه میشود تکیه کرد، اما بر روی آن نمیتوان نشست. ژرژ کلمانسو
در «صندلی بازی» ایستادگی و مناعت طبع بازنده را نمیستایند. آیا آنان که امروز ایستاده به نظر میرسند، امکان یا جایی برای نشستن دارند؟
یک شوخی متداول در کارتونها، ترسیم چهرهی بهتزدهی کاراکتری است که پس از طی چند قدم در هوا، به ناگاه متوجه خالی شدن زیر پایش شده و سقوط میکند. در نسخهی جدیدتر این شوخی میتوان خطبههایی در باب از جان گذشتگی و ایثار گنجاند که سقوط کننده رو به دوربین بر زبان میآورد. شرط لازم ِ خندیدن به این شوخی تازه این است که کارگردان زبل سکانسهای حضور قهرمان بر روی زمین سفت را سانسور نکند و با انتخاب گزینشی صحنهی سقوط، مخاطب را با آهونالهها و شعارهای قهرمان ِ کاریکاتورگونه تنها نگذارد.
خطابههای پرشور در باب آزادی قلم و انتخابات با گروه خونی دیکتاتورهای برکنار شده همخوانی ندارد. متقلبینی که خود با «رانت رد صلاحیت» وارد رقابت شدهاند از تکخوری رفقا و نامردی همکاران سابق گلهمندند. گرچه این شِکوه و گلایهها را در زَروَرَق انتخابات آزاد و آزادی بیان پیچیدهاند، اما واقعیت دموکراسی و حقوق بشر بسیار بزرگتر از آن است که در چارچوب قوانین بازیهای درون گروهی جای بگیرد. انتخابات آزاد و انتخابات درون گروهی دو موضوع بکل متفاوت هستند. برای معترضین به اصل بازی، نتیجهی بازی نمیتواند اهمیت چندانی داشته باشد.
شیفتگان خدمت به هم میپیچند
از میان هشدارهای گوناگونی که اصلاحطلبان دربارهی به قدرت رسیدن مجدد احمدینژاد میدادند، جالبترین آنها سخن کلانتری وزیر اسبق خاتمی و حامی موسوی بود که پیش از انتخابات گفت: "اگر احمدینژاد پیروز شود باید چادر به سر از ایران فرار کنیم." استراتژی اصلاحطلبان برای پیروزی در انتخابات که بجای پرداختن به برنامهها، بیشتر بر حمله به احمدینژاد استوار شده بود، شکافها را افزایش داد. حملهی تمام عیار به دولت و نادیده گرفتن مسئولیت ساختار و راس هرم نظام، آنهم از سوی کسانی که نقشی فراتر از تدارکات چی برای رئیس دولت قائل نبودند، هرگز منصفانه و مبتنی بر واقعیت نبود.
یک شوخی متداول در کارتونها، ترسیم چهرهی بهتزدهی کاراکتری است که پس از طی چند قدم در هوا، به ناگاه متوجه خالی شدن زیر پایش شده و سقوط میکند. در نسخهی جدیدتر این شوخی میتوان خطبههایی در باب از جان گذشتگی و ایثار گنجاند که سقوط کننده رو به دوربین بر زبان میآورد. شرط لازم ِ خندیدن به این شوخی تازه این است که کارگردان زبل سکانسهای حضور قهرمان بر روی زمین سفت را سانسور نکند و با انتخاب گزینشی صحنهی سقوط، مخاطب را با آهونالهها و شعارهای قهرمان ِ کاریکاتورگونه تنها نگذارد.
خطابههای پرشور در باب آزادی قلم و انتخابات با گروه خونی دیکتاتورهای برکنار شده همخوانی ندارد. متقلبینی که خود با «رانت رد صلاحیت» وارد رقابت شدهاند از تکخوری رفقا و نامردی همکاران سابق گلهمندند. گرچه این شِکوه و گلایهها را در زَروَرَق انتخابات آزاد و آزادی بیان پیچیدهاند، اما واقعیت دموکراسی و حقوق بشر بسیار بزرگتر از آن است که در چارچوب قوانین بازیهای درون گروهی جای بگیرد. انتخابات آزاد و انتخابات درون گروهی دو موضوع بکل متفاوت هستند. برای معترضین به اصل بازی، نتیجهی بازی نمیتواند اهمیت چندانی داشته باشد.
شیفتگان خدمت به هم میپیچند
از میان هشدارهای گوناگونی که اصلاحطلبان دربارهی به قدرت رسیدن مجدد احمدینژاد میدادند، جالبترین آنها سخن کلانتری وزیر اسبق خاتمی و حامی موسوی بود که پیش از انتخابات گفت: "اگر احمدینژاد پیروز شود باید چادر به سر از ایران فرار کنیم." استراتژی اصلاحطلبان برای پیروزی در انتخابات که بجای پرداختن به برنامهها، بیشتر بر حمله به احمدینژاد استوار شده بود، شکافها را افزایش داد. حملهی تمام عیار به دولت و نادیده گرفتن مسئولیت ساختار و راس هرم نظام، آنهم از سوی کسانی که نقشی فراتر از تدارکات چی برای رئیس دولت قائل نبودند، هرگز منصفانه و مبتنی بر واقعیت نبود.
اوج این برخوردها در مناظرهی مابین موسوی و احمدینژاد رخ داد. بقول عباس عبدی "جريان اختلاف در سطوح بالا از اتاقهاي در بسته به عرصه افكار عمومي كشيده شد". اما جریان اختلاف در سطوح پایین اندکی زودتر آغاز شده بود. ستادهای موسوی به کف خیابان آمده بودند و قدرت نمایی میکردند. خامنهای در سالگرد ۱۵ خرداد به اصلاحطلبان در رابطه با نمایشهای خیابانی اخطار داد که "مبادا این مسئله به مجادله و درگیری و اغتشاش بیانجامد که اگر کسی اصرار به این مسئله داشته باشد حتماً یا خائن است یا بسیار غافل." نشریهی صبح صادق ۱۸ام خرداد احمدینژاد را پیشاپیش برندهی انتخابات معرفی کرد و از قول دفتر سیاسی سپاه نوشت: "سپاه پاسداران هر حرکتی برای انقلاب مخملی را در نطفه خفه خواهد کرد." رفسنجانی ۱۹ام خرداد، ناامید از برخورد خامنهای با احمدینژاد و یا شاید نگران از نتیجهی انتخابات بنوعی خامنهای را تهدید کرد و نوشت:
بر فرض اينكه اينجانب صبورانه به مشي گذشته ادامه دهم، بيشك بخشي از مردم و احزاب و جريانها اين وضع را بيش از اين بر نميتابند و آتشفشانهايي كه از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند، در جامعه شكل خواهد گرفت كه نمونههاي آن را در اجتماعات انتخاباتي در ميدانها، خيابانها و دانشگاهها مشاهده ميكنيم.
آخرین رجز را طرفداران احمدینژاد با حضور پرشمار خود در مصلی خواندند. سایتهای نزدیک به رفسنجانی فراخوان منتسب به بسیج را منتشر کردند که با تکذیب تند این نهاد مواجه شد. سبزها درحالی هواداران اتوبوسی احمدینژاد را مسخره میکردند که خودشان نیز با اتوبوسهای شرکت واحد به میتینگ موسوی در ورزشگاه آزادی میرفتند. یکی جلوی دانشگاه آدم جمع میکرد، دیگری جلوی مسجد و پایگاه بسیج. کیفیت هواداران بدون شک تفاوت داشت اما در اصل مسئله و حضور پرشور اتوبوسی تفاوتی نمیکرد. یکی هزینه را از بیتالمال فعلی پرداخت میکرد، دیگری از بیتالمال سابق.
قیمت نفت سقف آسمان را میشکافت و درآمد ۴ سالهی دولت به ۳۰۰ میلیارد دلار رسیده بود. در نتیجه ارزش خدمت به مردم و هزینهی شرکت در انتخابات به شدت افزایش مییافت.(برای مثال شمخانی هزینهی انتخابات در یک استان را حدود ۱ میلیارد تومان تخمین میزد.)
قیمت نفت سقف آسمان را میشکافت و درآمد ۴ سالهی دولت به ۳۰۰ میلیارد دلار رسیده بود. در نتیجه ارزش خدمت به مردم و هزینهی شرکت در انتخابات به شدت افزایش مییافت.(برای مثال شمخانی هزینهی انتخابات در یک استان را حدود ۱ میلیارد تومان تخمین میزد.)
روضهی پرآب چشم دخالت سپاه در سیاست و اقتصاد همواره با این جمله از سوی اصلاحطلبان پایان میپذیرفت که چرا به وصیت امام راحل عمل نشد؟ احمدی نژاد در مناظره با رضایی یادآور شد که اتفاقاً دقیقاً درحال عمل به آرمانهای آن عزیز سفر کرده است. در گفتگویش آنقدر به رضایی پیچید که سردار مجبور به اعتراف شد که: "در سه سال اول انقلاب كه دولت مستقر نشده بود عملاً اداره دولت در اختیار ما بود و دوران جنگ هم تا یك مدتی، این گونه بود." و در پایان نیز از احمدی نژاد خواست تا هنرنماییاش را تمام کند.
احمدینژاد گرچه از روی ناچاری مجبور به فرار رو به جلو بود اما ۳ هنرنمایی بیاد ماندنی از خود به یادگار گذاشت. حملهی رقبای احمدینژاد به سیاستهای داخلی و خارجیاش و اعتراض موسوی به خدشهدار کردن خاطرات خوش دههی شصت، چیزی فراتر از شاموراتی بازی و عوامفریبی نبود. اما حملات معجزهی هزار سوم از جنس دیگری بود و جای دیگری را نشانه گرفته بودند. احمدینژاد مستقیم و غیرمستقیم انقلاب اسلامی را نقد کرد و بقول موسوی:" نتیجه آن زیر سؤال بردن بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی سلام الله علیه بود." . محمود خود را محصول سیستمی میدانست که آقایان مدیرش بودند. محصول همان انتخاباتی بود که اصلاحطلبان پیشتر از آن بیرون آمده و برگزارش کرده بودند.
مسائل بسیار مهم مطرح شده در مناظرههای احمدی نژاد میتوانست بستری برای نقد سیاستهای خارجی و داخلی نظام جمهوری اسلامی باشد (مسئلهی فلسطین، اسلامشهر، فساد اقتصادی، بنیاد شهید و...) میتوانست فرصتی برای پذیرش اشتباه باشد و نه حمله به احمدینژاد که چرا دوران امام را زیر سوال میبری، اما رقبای مدعی اصلاح، نه علاقهای به نقد گذشتهی خود داشتند و نه جرئت آنرا. آنها آمده بودند تا قدرت و ثروت را دوباره در دست بگیرند. فرصت نقد ج.ا. در صدا و سیما از دست رفت و شخم تاریخ انقلاب در شلوغیهای پس از انتخابات دفن شد. مسائل مطرح شده در مناظرهها اهمیتی چندانی برای مدافعان مشارکت نداشت. لااقل در دنیای مجازی که اینگونه بود.
خود خمینی در مقام رهبری که باید بیطرف باشد بارها در انتخابات و مسائل سیاسی به نفع یک گروه خاص وارد عرصه میشد. خمینی با اظهارنظرهایی از قبیل فلان روزنامه را نمیخوانم، آنها که مخالف اعدام اند فلانند، فلانی که در رفراندوم شرکت نکرده لیکن حق نامزد شدن ندارد و... بطور غیر مستقیم اما کاملاً شفاف، به نفع خودیها موضع میگرفت و دخالت مینمود. رفسنجانی که هر از گاهی دخیل انتخابات آزاد و دموکراسی به آستانش بسته میشود، تنها یک نمونه از خطاهایش وارد کردن وزارت اطلاعات در فعالیتهای اقتصادی بود. عملی که بشدت مورد انتقاد اصلاحطلبانی چون عبدی نیز قرار گرفت:
در هیچ جای دنیا، اجازه نمیدهند وزارت اطلاعات وارد فعالیتهای اقتصادی شود چون هم بنیاد اقتصاد را بر هم میریزد هم بنیان اطلاعاتی كشور را. نتیجه آن شد كه امروز شاهد هستیم. ایشان راهی را باز گذاشتند كه همه وارد آن شوند و با افتخار میگفتند كه هیچ كدام بودجه نمیخواهند. نتیجه باعث فساد مالی - اداری شدید شد و بنیانهای مملكت سست شد. وزارت اطلاعات باید از يك قران تا 100 میلیارد تومان پولی را كه خرج میكند یا میگیرد به مردم پاسخگو باشد.(پیام آزادی، 30/9/78)
برخورد نزدیک از نوع حذفی
خامنهای درخواست ملاقات اصلاحطلبان در فردای انتخابات را نپذیرفت. پس از این بیتوجهی اولین اعتراضات خیابانی حوالی ظهر شنبه ۲۳ام و بصورت پراکنده در اطراف ستاد موسوی در میدان فاطمی بوقوع پیوست که جرقهی اعتراضات بعدی را زد. پس از تبریک خامنهای به احمدینژاد در بعدازظهر همان روز، این شایعه پخش شد که موسوی نماز خوانده و در حال حرکت به سمت وزارت کشور است. او در اولین بیانیهاش از مردم خواست که همچنان در صحنه حضور داشته باشند. فردای اعتراضات روز شنبه، خامنهای موسوی را به ملاقات پذیرفت و اظهار کرد که "شما از جنس آنها نیستید و مُطالباتتان را از طرق قانونی پیگیری کنید."
سرکوب خشن اعتراضات شنبه و یکشنبه، توهین احمدینژاد، شوک وارده به جامعه و زمزمههای مبنی بر مجوز داشتن تظاهرات، پوشش رسانهای مناسب و... نمایش عظیم ۲۵ خرداد را رقم زد. واقعه به قدری غیرمنتظره بود که زمزمههایی مبنی بر عزل احمدینژاد از سوی مجلس اصولگرا شنیده میشد.
از تحرکات در ردههای بالای نظام در هفتهی اول روایتی در دسترس نیست ولی بدون شک دو طرف در هفتهی اول سردرگم بودند. از یک طرف عقب نشینی و پذیرش تقلب ۱۰ میلیونی برای نظام بسیار پر هزینه بود و از طرف دیگر تداوم تظاهرات اقتدار رژیم را زیر سوال میبرد. عباس عبدی تعبیر جالبی از تظاهرات ۲۵ خرداد دارد او دو روز بعد در وبلاگش در مطلبی تحت عنوان «جامعه غیرقابل پیشبینی» نوشت:
دود ناشی از این عدم تعیّن و پیشبینیناپذیری رفتارهای سیاسی در ایران، به چشم همه میرود، و نه فقط به چشم دولت. گرچه رفتارهای پس از 22 خرداد برای همه غیرمترقبه بود،[...]حکومتی ها برای خلاص کردن خود از پذیرش مسئوولیت میکوشند که دستهای پیدا و پنهان داخلی و خارجی را برجسته نمایند، برخی از تحلیلگران منتقد نیز که هیچگاه خواب این اتفاقات را نمیدیدند، میکوشند که ایدهها و آرمانهای مشخص گروهی خود را بر این رویدادها بار و یا تحمیل کنند و ذهنیات خود را بر واقعیت بپوشانند. اگر جامعه ایران تا این حد پیشبینیناپذیر است، طبعاً در تحلیل رفتارهای آنان باید جانب احتیاط را گرفت و نمیتوان آینده را بر تحلیل هایی استوار کرد که تجربیات گذشته، نادرستی آنها را نشان داده است.
حاکمیت پس از ۲۵ خرداد سیاست چماق و هویج را ادامه داد. در روز سهشنبه از یک طرف افرادی چون ابطحی و حجاریان را بازداشت کرد و از طرف دیگر خامنهای نمایندگان کاندیداها را فراخواند و با آنها به گفتگو نشست. رهبر ج.ا. تلویحاً نتایج انتخابات را دوباره تایید کرد و از کاندیداها نیز خواست که از طرق قانونی اعتراضاتشان را پی بگیرند. لحن خامنهای در آن ملاقات نسبتاً ملایم بود.
اما سیاست رهبران جنبش، تناسبی با شرایط موجود نداشت. آنها از یک طرف تلاش میکردند تا مطالبات در سطح ابطال انتخابات باقی بماند - در نتیجه جنبش عمق نمییافت و گسترده نمیشد- و از طرف دیگر بدنبال هدف سنگین انتخابات مجدد بودند.
کروبی جمعه ۲۸ خرداد، در نامهای به شورای نگهبان و با اشاره به فشارهای خیابانی، تهدید کرد که "مبادا روزی ملت علیه شورای نگهبان به خیابان ها بریزند" و مجدداً خواستار ابطال انتخابات شد. اما در این میان از شدت تظاهرات کاسته شده بود. تب تند ۲۵ خرداد زود به عقب نشست و تظاهرات روزهای بعد(تا ۲۹ام) علیرغم سرکوب نشدن، ابعاد عظیمی نداشتند و به تهران محدود ماندند.
پس از تایید نهایی شورای نگهبان، موسوی با صدور بیانیهای به آن واکنش نشان داد. بیانیهای که حاکی از بیبرنامهگی و ادامهی باری به هر جهت اعتراضات بود. جملاتی نظیر "این خط سبز [...] همچنان در طول سال ها ادامه خواهد یافت تا به مقصد نهایی خود برسد" یا "در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچ کس نباید صدمه ببیند [...] که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند" همراه با شعارها و نصایح اخلاقی (که هیچ دیکتاتوری را در طول تاریخ دگرگون نکرده است)، بیانگر این بود که قامت رهبری یک جنبش اجتماعی یا سیاسی برای موسوی بسیار بزرگ است.
موسوی نه تحرک فیزیکی داشت و نه تحرک فکری. تکرار مداوم آرمانهای نخنما و توخالی انقلاب اسلامی و امام، سکونش در تهران و عدم حضورش در میان مردم، عدم رایزنی و یارگیری با مقامات ذینفوذ نظام، عدم دیالوگ با طیفهای فکری گوناگون اپوزیسیون و چهرههای بینالمللی، جنبش را کرخت و مضمحل کرد. تنها کروبی بود که گهگاهی با اعتراضش به تجاوز در زندان و حضورش در نمایشگاه مطبوعات و ۲۲ بهمن، تحرکی به جنبش میبخشید و به حیات رسانهای-اجتماعی آن میافزود. استراتژی انقباضی و محدود کنندهی رهبران که برای عدم خروج از چارچوب قانون اساسی و جلوگیری از رشد خواستههای ساختارشکنانه اتخاذ شده بودند، نه تنها با خواست سنگین ابطال انتخابات تناسبی نداشت بلکه عاقبت گریبان خود موسوی را نیز گرفت و سیر نزولی مداوم جنبش از ۲۵ خرداد تا ۲۲ بهمن، حلقهی محافظ اطراف موسوی را تنگتر و تنگتر کرد.
حاکمیت با برخورد سبعانهاش در روز عاشورا برای دومین بار معادلهی هزینه و فایدهی جنبش را برهم زد. واکنش متقابل معترضین و شعارهای مطرح شده فراتر ظرفیت موسوی بود. گرچه پیشتر شعارهایی چون جمهوری ایرانی، مرگ بر خامنهای و اصل ولایت فقیه، در تظاهرات شنیده شده بودند اما از حجم و شدت قابل ملاحظهای برخوردار نبودند. حاکمیت کارت بازی موسوی را سوزاند یا به عبارت دیگر امکان نمایندگی معترضین را از او گرفت (در اینجا تناقضی بنظر میرسد که در مطلب بعدی دربارهاش توضیح خواهم داد). همچنین این واقعیت را نیز به جامعه نمایاند که هزینهی کنار زدن سپاه تا چه حد میتواند سنگین باشد.
واکنش فوری و قابل توجه نظام به روز عاشورا، بیانیهی متقابل موسوی را در پی داشت. بیانیهای که بنوعی خواستهای رفسنجانی در نمازجمعه را تکرار میکردند اما یک تفاوت بزرگ نیز با بیانیههای قبلیاش داشت. موسوی از خواست ابطال انتخابات کوتاه آمد و تنها خواستار مسئولیت پذیری دولت شد. تلاشهای طیف میانهروی اصولگرایان با محوریت مطهری برای سازش ثمربخش نبود. خامنهای نیازی به امتیاز دادن نمی دید و شاید اعتقاد داشت که موسوی از دفترچهی ۲۵ام خرداد چک بیمحل کشیده است.
ادامه دارد...
با درصد بالایی می توانم حدس بزنم نویسنده متن ساکن خارج از کشور است. این شخص از تحلیل وقایع عاجز است و هنوز نمی داند چرا در شهرستان ها علی رغم سرکوب! در هفته اول انتخابات تجمعی برگزار نشده. این فرد پرت ابله هنوز نمی داندبیانیه موسوی پس از عاشورا با چه تهدیدها و شرایطی داده شده و از خارج از کشور می گوید چرا خمینی را زیر پا نمی گذارد و به شهرستان نمی رود. چرا سقف مطالبات پایین است و چه چه. این آدم فکر می کند هنوز انسان ها انقدر خام هستند که فقط شیفته خدمت اند. بابا تورخدا شما به کسب و کارتون بپسبین. مادر بزرگ ما راست میگه واقعا کسانی که مدتی از کشور دورهستند «مغز نخودچی» اند. شاید بد و بیراه گفتن درست نباشه در دموکراسی و کوفت و زهرمار، اما بعضی وقتا آدم واقعا میخواد برینه به هیکل شماها و تحلیل ها و آرمانهاتون که هنوز از درک کوچکترین مسائل غافلید
پاسخحذف۱)ادب مرد به از دولت اوست.(زرشــک) فکر میکنم ریدن میان کلام و دهان خود را به آن آلودن، در قرون وسطی هم عملی پسندیده نبوده.
پاسخحذف۲)فشار خون بالا موجب زایل شدن مغز میشود. مخالف بودن دال بر خارج از کشور بودن نیست. اتفاقاً بخش بزرگی از اصلاحطلبان عملگرا در اروپا و آمریکای آرمانی مشغول مبارزهاند.
بنده خدا راشکر فعلاً در ایرانم.
۳)متن نمیپرسد که "چرا موسوی فلان کار را نکرد؟"(از موضع یک سبز دلسوخته) متن و قسمت دوم آن به این پرسش پاسخ داده و خواهند داد که "چرا موسوی این سیاست را در پیش گرفته؟"
متن در پایان نتیجه خواهد گرفت که موسوی نه قهرمان است، نه گاندی و ماندلا است و نه رهبر با درایتی است. موسوی همان نخست وزیر محبوب امام است.
اینکه امکان تندروی بیشتری بوده یا خیر در اصل مسئله که موسوی ناچار به اتخاذ چنین سیاستی شده و ابتکاری از خود نشان نداده، تغییری ایجاد نمیکند.
در پایان خرداد این دکان و بساط مردمفریبی تا حدود زیادی از رسانهها هم جمع خواهد شد.
۴)عاقل را اشارتی بس است. در متن هم سعی شده به کد دادن وقایع بسنده شود تا جلوی اطالهی کلام گرفته گردد.
۵)از آرمانهای ما یکی مبارزه با سانسور و استبداد است. در ریدن احتیاط کنید چرا که به قهوهای شدن و ضرر خودتان تمام خواهد شد.
سلام / بعضی را جدی نگیرید
پاسخحذفتا یادم نرفته : روی نگار در نظرم جلوه می نمود / وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
-----------------------------------
1. متن می گوید : موسوی کُند است . دیر جنبید و با دنده ی سنگین .
من هم گاهی به دوراندیشی و فراست موسوی و مشاورانش شک می کنم اما وقتی کناره گیری خاتمی و ورود موسوی را به یاد می آورم ، نظرم بر می گردد . به نظرم شما هم باید این مرور را زودتر شروع می کردید ، مثلا از زمان انصراف خاتمی یا حتی زودتر
2. موسوی چرا این گونه عمل کرد . چون موسوی است . چون اکبر گنجی نیست . موسوی به امام و جبهه و جنگ دلبسته بود اما اکنون وابسته است . ترکِ گفتمان امام و خط امام ، مجال حضور را از موسوی می گیرد . موسوی نه می خواهد به مردم دروغ بگوید و نه می خواهد با نظام عهد شکنی کند . این تعهد اخلاقی ، مجال عمل سیاسی را از او گرفته است .
3. چشم اسفندیار دولت اقتصاد است . چشم اسفندیار موسوی میدان ِ عمل . رسانه های فراگیر می توانند به موسوی کمک کنند اما همان تعهد اخلاقی (من می گویم وابستگی عملی و نه ذهنی ! ) اجازه ی استفاده به او را نمی دهد . اما من فکر می کنم با حوادث 14 خرداد ، موسوی هم تندرو تر می شود و قطعا رسانه ای می شود . البته اگر دیر نشده باشد و بگذارند باشد تا رسانه ای شود !
4. جالب است که شما به جنبش سبز امیدوار نیستید امام من به شدت امیدوارم . امیدوارم چون آن را تنها راه می دانم . راهی برای امید . یک جورایی هم دور !
سارا زرتشت
راستی ، دماغ بزرگ تنها نشانه ی بلاهت نیست ! نشانه ی نبوغ هم هست :)
پاسخحذفمثل همیشه فوق العاده
پاسخحذفسلام سارا خانم
پاسخحذف۱)از خاتمی شروع نکردم چون قبلاً بهش پرداخته و مطلبی هم از عبدی آورده بودم(دربارهی تحمل ۴سال کروبی و عدم تحمل ۸ سال خاتمی) و مطلب خیلی تکراری میشد. مخالفت با حضور خاتمی هم بیانگر بحرانی بودن مناسبات مابین دو جناح بود.
۲)از دو بیانیهی موسوی و مطهری کمک میگیرم. موسوی از مطهری کندتره، بیانیهی مطهری بشدت تندتر از موسوی است، هر دو متحجرند (نگاه کنید به نظر موسوی دربارهی دموکراسی، مذاکره با اسرائیل و آمریکا و نظرات مطهری در باب حجاب) و هر دو مخالف احمدینژاد هستند و هیچکدام هم حاضر نیستند سر به تن مخالفین نظام باشه.
از آنجاییکه از نمد مخالفت مطهری و موسوی با دولت کلاهی برای دموکراسی ساخته نمیشه، بنده ارزشی برای این مخالتها قائل نیستم.
۳)در مورد توهین به سیدحسن، نمیدونم نظرات جامعه چیه و امروز واکنش خاصی ندیدم (سالهاست که مردم دیگه در تاکسی بحث سیاسی نمیکنن) اما بنظرم لبخند کمرنگی رو روی لبهای خیلیها نشوند.
۴)من امیدوارم با کنار گذاشته شدن طبیعی تفکر معیوب اصلاحطلبان ایرانی، راه برای مطرح شدن و پرداختن به مسائل جدیتر باز بشه. شما خبری از طبرزدی دارید؟
پ.ن: حضرت حافظ شعر رو در زمان ماضی استمراری سرودند، من به خاطر ارادتی که به میرحسین دارم در حال استمراری بازنویسیش کردم:دی
پ.ن۲:من چون دماغ خودم هم بزرگه خیلی رو چهرهی دیگران حساس نیستم البته زیبایی رو میپسندم و زیبارویان رو دوست دارم. دماغ بزرگ رو هم نمیدونم چقدرش به نژاد برمیگرده ولی اگر بقول شما نشانهی نبوغ باشه، به خودم خیلی امیدوارم شدم:دی
سلام بر داریه دوست داشتنی / به نظرم قدرت چنین متنی (و البته اغلب متنهای تو) لحن یکدست، واکاوی عمیق و عریان بودنشه. تو همیشه منو یاد شیرجه روهایی میندازی که از ارتفاع بالا عمق آبو میشکافن! بحثم اصلا سر عمق داشتن یا نداشتن متنهات نیست بحث سر تو سطح و لای و لجنهای اون رو نموندنه.نوعی از نگاه دید که علاوه بر نوترال بودن دغدغههای امثال منم (که البته در حال به باد رفتن هستن) هم نمایندگی میکنه. بی صبرانه منتظر قسمت دوم متن هستم
پاسخحذفاز لطف و نگاه خطاپوش شما سپاسگزارم. قسمت دوم مطلب تقریباً آمادهاست ولی ازآنجاییکه سرم شلوغه، احتمالاً میافته به آخر هفتهی بعد.
پاسخحذفشما مقاله رو از دید یک انسان آگاه بررسی کردید. این واقعیت جامعه نیست. حدس می زنم از کسانی بودید که انتخابات را تحریم کرده اند.
پاسخحذفواقعیت این است برای بسیاری (حتی در قشر تحصیل کرده) دهه شصت رویایی بود. حتی از جنایات آن زمان اطلاع نداشتند. آن به قول شما دنده سنگین موسوی برای خیلی ها مناسب و برای خیلی ها زیاد بود. من به عینه می دیدم که این حرکت چه تاثیری در اقشار دیگر مردم داشته و تا چه حد دیدگاهشان را عوض کرده. مردمی که به شدت تحت تاثیر تبلیغات رژیم بودند و هر نوع اعتراضی را مغرضانه و در راستای مزدوری بیگانه به حساب می آوردند، امروز منتقدان و معترضان دو آتشه شده اند.
من هم امید چندانی به موفقیت زودهنگام جنبش سبز ندارم. اما به نظرم با انقلابی که در اذهان عمومی به پا کرد، ریشه دار و آرام و اصلاح شده در مسیر تاریخ پیش خواهد رفت.
دوست عزیز بنده باید خدمت شما عرض کنم تحریف تاریخ آنقدرها هم که فکر میکنید ساده نیست.
پاسخحذفالبته دههی ۶۰ برای آخوندهایی که در دههی ۵۰ روضهی ۵ تومانی میخواندند و به نان شب محتاج بودند، بدون شک دوران فوقالعادهای بوده اما برای مردمی که عذاب گرانی، فشار وحشتناک جنگ و موشک باران، جو سنگین مرگ و افسردگی، کمبود بدیهی ترین مایجتاج روزانه مثل کَره یا نفت و... را تحمل کردهاند، خاطرهی خوشی از آن دوران ندارند
دربارهی اعدامها اگر یادتان باشد یا از پدر و مادرتان بپرسید، رژیم از همان اوایل گروه گروه جوانان دانشجو را میآورد تلویزیون که بنده را قرار است یک ساعت دیگر اعدام کنند، در بسیاری از خانوادههای ایرانی حداقل یک زندانی سیاسی پیدا میکنید، رژیم در روزنامهها علناً مخالفین را تهدید به اعدام میکرد و...
امروز اگر آگاهیهای مردم(بخصوص نسل جوان) بابت وقایع دوران انقلاب افزایش یافته، دلیلش نه افشاگریهای آقایان اصلاحطلب که اطلاعرسانی های اپوزیسیون در خارج از کشور بوده و همچنین افزایش قدرت نفوذ رسانههای تازهای چون اینترنت و ماهواره. امثال خاتمی کدام افشاگری را درباب وقایع اول انقلاب کردهاند؟!
آنان که تحت تاثیر تبلیغات مضحک رژیم بودهاند، هم آنهایی هستند که خیال میکنند سرکوبی نشده و مردم خودشان خودشان را کشتهاند و هم عاشق ولایتاند. عکسها و فیلمها بخوبی جنس معترضان را نشان میدهد. اینکه چرا این قشر موسوی را برای بیان اعتراضش انتخاب کرده است خود موضوع دیگری است.