۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

گنجی، زیگزازیسیون یا همان گذار به دموکراسی

اعلام ورشکستگی کنیم؟! تو هیچ فکر کردی اینکار چه آسیبی به اعتبار ما میزنه؟
شاید بعد از زمان، قاضی صادق‌تری از بازار نتوان پیدا کرد. گزارش‌های رسمی و غیر رسمی حاکی از رشد بی‌سابقه‌ی بورس در زمستان ۸۸ و تکان خوردن نسبی بازار و قراردادهای دولتی و خصوصی پس از ۲۲ بهمن است.[1] در سالگرد انقلاب برخلاف تبلیغات صورت گرفته ورق به نفع سبزها برنگشت و حاکمیت در دو نمایش متوالی خیابانی پایه‌های خود را محکم‌تر نمود.

اولین پیامد نبود چشم‌اندازی روشن برای جنبش سبز، کنار کشیدن فرصت‌طلبان است. اکبر گنجی مخالف جدی انتخابات و اصلاح‌طلبان پس از اعتراضات ِ براستی شوک آور پس از انتخابات، در چرخشی قابل توجه (و صد البته متداول در عرصه‌ی سیاست ایرانی) مدافع و توجیه‌کننده اعمال و نظرات طیفی شد که آنها را پیش‌تر عنصری ناکارآمد برای گذار به دموکراسی خطاب کرده بود. [2] گنجی که بخاطر دیدگاه‌هایش پایگاه چندانی در میان اصلاح‌طلبان نداشت، پس از ۲۲ خرداد مقالاتش را در سایت اصلاح‌طلب روزآنلاین منتشر کرد. مقالاتی که بخاطر رسالت تاریخی گنجی و احساس مسئولیتش برای تعیین سبز اورژینال و تقلبی، تفسیر بیانات رهبران عزیز و نکوهش هرگونه حرکت خارج از چارچوب اصلاح‌طلبان نوشته می شدند.
پس از ۲۲ بهمن احساس مسئولیت و وجدان‌درد گنجی تا حد قابل توجهی فروکش کرد تا آنجاییکه در ۲۵ بهمن ماه در مقاله‌ای حیرت انگیز اختلافات خود با محسن کدیور را از روز ازل لیست کرده و او را «ولی فقیه جرس» نامید. بعید نیست که سرمقاله‌ی تند محمدقوچانی در ایرانداخت بر او ‌تاثیرگذار بوده باشد. گنجی که در چند مقاله به ۳ جنبنده‌ی جنبش(به تعبیر خرسندی) تاخته بود و آنان را بنوعی خارج از جنبش سبز میدانست، پاتک به مراتب شدید‌تری از محمد قوچانی دریافت کرد. از جنس پاتک موسوی به نبوی در پیش از انتخابات.(طنز فاطمه رجبی) انتشار بیانیه‌ی مشترک با کدیور  باوجود این همه اختلاف‌های بنیادین و دیدگاه‌های توهین آمیز نسبت به ایشان، وجه ریاکارانه و فرصت‌طلبانه‌ی اکبر گنجی را به نمایش گذارد.

گنجی چند تغییر موضع ۱۸۰درجه‌ای دارد که در زیر به تعدادی از آنها اشاره می‌کنم. آنچه مایه‌ی افسوس است، نظرات بسیار منطقی و منطبق بر واقعیت او در پیش از انتخابات است.

اکبر گنجی در یکی از مصاحبه‌های خود با صدای آمریکا مدعی شد که قرائت‌های گوناگونی از خمینی موجود است (در پاسخ به پرسشی در رابطه با دلیل تاکید بیش از حد موسوی و کروبی به خمینی). او ادعا کرد خمینی پاریس با خمینی قم زمین تا آسمان متفاوت است. خود او در مانیفست جمهوری‌خواهی‌اش در 1381 می‌گوید:
  برخی از اصلاح‌طلبان‌، مدعی ارائه‌ قرائتی جمهوریخواهانه‌ از آراء آيت‌الله خمينی‌ا‌ند.   گويی در دانش‌ هرمنيوتيك‌ هرج‌ و مرج‌ مطلق‌ حاكم‌ است‌ و لذا هر كس‌ مجاز به‌ هر قرائتی، حتی كاملاً متعارض‌ با متن‌، است‌ و يا گمان‌ میكنند دانش‌ هرمنيوتيك‌ مسيحا نفسی معجزه‌گر است‌ كه‌ میتواند از ته‌ چاه‌ اقتدارگرايی، دموكراسی و آزادی بيرون‌ كشيده‌ و تشنگان‌ را سيراب‌ كند. از آن‌ جالبتر اينكه‌ به‌ صراحت‌ میگويند ما نبايد بگذاريم‌ آيت‌الله خمينی در جبهه‌ مقابل‌ قرار بگيرد. مهم‌ نيست‌ كه‌ ايشان‌ به‌ دموكراسی و آزادی اعتقاد داشت‌ يا نه‌، ضرورتهای سياسی ايجاب‌ میكند كه‌ او در جبهه‌ دوم‌ خرداد باشد. لذا میگوييم‌ او جمهوریخواه‌، دموكرات‌ و آزاديخواه‌ بود. اين‌ رويكرد، استفاده‌ ابزاری برای مقاصد سياسی نام‌ دارد، نه‌ هيچ‌ چيز ديگر.[3]
گنجی در مقاله‌ی ساختار سلطانی جمهوری اسلامی می‌نویسد[4]:
پروژه‌ی دموکراتیزاسیون در برابر پروژه‌ی سلطانیزاسیون قرار دارد. با زدن سلطان و کنار نهادن وی، لزوماً دموکراسی محقق نخواهد شد. کنار نهادن نظام سلطانی شرط کافی نظام دموکراتیک نمی‌باشد، اما کنار نهادن نظام سلطانی شرط لازم فرایند دموکراتیزاسیون است...نظام سلطانی دموکراتیک، مفهومی پارادوکسیکال است. بدین ترتیب، تغییر ماهیت سلطانی نظام، بخشی از فرایند گذار به دموکراسی است.۲۲ بهمن ۱۳۸۷
مقایسه کنید با نظر آشفته و کاملاً بی‌ربط زیر[5] (به غیر از جمله‌ی کاملاً درست آخر). چگونه می‌توان بدون سرنگون کردن دیکتاتوری (گنجی رژیم را اصلاح‌پذیر نمی‌داند.) به دموکراسی رسید؟!
هدف مبارزان سرنگونی رژیم است، یا رسیدن به نظام دموکراتیک کثرت‌گرای ملتزم به حقوق بشر؟...اگر معتقدان به سرنگونی رژیم نشان دهند که از راه سرنگونی و انقلاب می‌توان به دموکراسی رسید، همه‌ی دموکراسی خواهان با آن‌ها در یک جبهه قرار خواهند گرفت. در صورت اثبات چنان مدعایی، همه‌ی معتقدان به این راه باید آستین‌ها را بالا زنند، به ایران بازگردند و رژیم را سرنگون سازند. ۵ شهریور ۱۳۸۸
گنجی در مانیفست جمهوری خواهی و بیان ناسازگاری مابین اسلام و جمهوری:
گويی‌ جمهوری‌ تمام‌ عيار هيچ‌ تعارضی‌ با دين‌ نداشت‌ و تنها دو مشكل‌ پيش‌ روی‌ بود: يكی‌ عدم‌ رضايت‌ عمومی‌ و ديگری‌ عدم‌ سازگاری‌ با سطح‌ توسعه‌ ايران‌. پرسش‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر اين‌ دو مشكل‌ و مسأله‌، رفع‌ و حل‌ شوند، يعنی‌ اكثريت‌ مردم‌خواهان‌ جمهوری‌ تمام‌ عيار باشند و پيش‌ شرطهای‌ اجتماعی‌ آن‌ آماده‌ و حاضر باشد، آيا فقها نظراً حاضر به‌ تأييد يك‌ نظام‌ جمهوری‌ تمام‌ عيار خواهند بود؟...گر نظام‌ جمهوری‌ با دين‌ اسلام‌ تعارض‌ نداشت‌...احتمالاً وضع‌ دموكراسی‌ در ايران‌ بهتر بود و ما مراحلی‌ از فرايند را طی‌ كرده‌ بوديم‌ و شايد نيازی‌ به‌ انقلاب‌ نمی‌افتاد.
گنجی در مقاله‌ی «نظام الهیاتی‌ای که موجه‌ساز سلطه است[6]» اشکال را نه از ذات اسلام که ناشی از  قرائت نادرست از این دین رحمانی می‌داند: رجوع کنید به مصاحبه‌ی خلجی با نیکفر
دفاع ایدئولوگ‌های درباری از اسلام چیزی جز دروغ و اهانت و بهتان نیست. اینها که جز زندان و شکنجه و اعدام، زبان دیگری نمی‌دانند، الهیات سلطانی‌ای مطابق با شیوه‌های زمامداری پادشاهان مطلقه برساخته‌اند. نباید فریب این مدعای کاذب را خورد که خداوند دستور داده است تا فقیهان بر مردم حکومت کنند.۲۰ اسفند ۱۳۸۸
گنجی علاقه‌ی عجیبی به بازی با کلمات و تئوری‌بافی دارد. او با اتکا به نظرات ماکس وبر رژیم ایران را نظامی سلطانی قلمداد می‌کند و تاکید می‌کند:
پرداختن به [سلطانی بودن رژیم] اهمیت ویژه‌ای در فرایند گذار به دموکراسی دارد. برای این‌که برمبنای نوع رژیم دیکتاتوری (دیکتاتوری‌های نظامی، دیکتاتوری‌های فاشیستی و توتالیتر، دیکتاتوری‌های سلطانی)، نوع گذار تفاوت خواهد داشت.
ایشان در مقاله‌ی «فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران» [7]با توجه به اسمی که بر روی فرزند نسلشان گذاشته‌اند، انتخابات پس از رهبری خامنه‌ای را بررسی می‌کنند. حال چرا از دوران خمینی آغاز نکرده‌اند، عاقلان دانند. در مقاله‌ای دیگر او دو اسم تازه برای انقلاب کشف می‌کند (کل گرایانه و اجتماعی). محتوا، جذابیت سخن و خود استدلال افراد اغلب برای گنجی اهمیت چندانی ندارد. او حکم را می‌گیرد تا بواسطه‌ی مقام حاکم، مخاطب را قانع و ساکت کند. آزادی خوب است چون جان لاک گفته. اصلاحات راه مناسبتری است چون پوپر فتوا داده. قرمه‌سبزی خوشمزه است چون نجف دریابندری تایید کرده. نوع دیگری از این بلاهت در مباحثه‌ای بی‌سر و ته و نامربوط به مشکلات جامعه مابین علی پایا و یحیی خاموش دیده می‌شود که سرانجام با لیست کردن چند دست کتاب از سمت پایا پایان می‌پذیرد. از جنس برنامه‌های کارشناسی شبکه‌ی ۴ صداوسیما که گویی روشنفکران اهل مریخ مشغول بحث درباره‌ی مشکلات سیاره‌یشان  هستند و به حمدالله در راس هرم کشوری بنام ایران در کره‌ی زمین هم ایرادی به چشم نمی‌آید.

جمهوری اسلامی نظامی است سرکوبگر است که حق و حقوقی برای مردمش قائل نیست. حال چه فرقی می‌کند اسم این نظامْ دیکتاتوری، فاشیستی، سلطانی، پیتزای قرمه‌سبزی یا... باشد؟ نوع گذار چه ربطی به اسم حکومت دارد؟ نوع سرکوب و نوع گذار در بسیاری از حکومت‌ها مشابه است. بسیاری از حکومت‌های نظامی در آمریکای لاتین بدون سرکوب و خشونت سرنگون شدند در مقابل بعضی از حکومت‌های سلطنتی بدون زور اسلحه تسلیم خواست مردم نشدند.  همان حکومت‌ها در  شرایط مناسب مخالفینشان را سرکوب کرده‌اند. 

مشکل ایران معناهای مثلاً متفاوت از سکولاریسم نیست. مشکل وجود نهادها و قوانینی است که فرآیند قانون گذاری را به دستورات شرع محدود می‌کند. بحث بر سر اینکه سکولاریسم در ترکیه از  نوع فلسفی است یا سیاسی یا فراتر از آن، ترکیه با چه رویی از آرمان‌های لغت مقدس سکولاریسم فراتر رفته و به لائیسته رسیده، شاید در کلاس‌های علوم‌ سیاسی جذاب باشد اما لغت‌سازی و بازی با کلمات گره‌ای از مشکلات مردم با حکومت مذهبی ایران وا نمی‌کند.(در همین زمینه) سوئیس لائیک نیست اما اذان و مناره را ممنوع می‌کند، ترکیه سکولار است اما برخوردی لائیک دارد.  لخ والسا کارگر ساده‌ای بود که نه از فرآیندهای گذار به دموکراسی آگاه بود و نه چیزی از فلسفه می‌دانست. او در عرصه‌ی عمل ملتش را در گذار به دموکراسی همراهی و رهبری کرد. کریم سنجابی نیز با دکترای حقوق از فرانسه به این نتیجه رسید که "محتوای جمهوری اسلامی دموکراتیک است" و همراه با ملتش به قعر چاه رفت.

محمد قائد در کتاب ظلم، جهل و برزخیان زمین می‌نویسد:
 ايراد به اهل قلم و نظر در ايران كه چرا براى دخالت در مباحث جارى ميان حافظان سنتگراى دين و نوانديشانِ دينى اشتياق نشان نمى‏دهند وارد نيست.  نتيجۀ چنين مباحثى در عمل و در عرصۀ موازنه خرده‏فرهنگ‏ها در سطح جامعه تعيين خواهد شد، نه طى مجادلاتى فلسفى.  احتمالاً بخشى از مسئله ناشى از اين سوءتفاهم است كه گويا فلاسفۀ غرب به فكر مردم شكل داده‏اند.  در واقعيت امر، جوامع غرب راهى را مى‏پيمودند كه به بركت تجارت و صنعت و البته اعزام قواى نظامى به پنح قارّه گشوده مى‏شد، و در آن زمان براى هيچ‏كس روشن نبود كه آن چه راهى است و به كجا خواهد رسيد.  در آن ميان، فلاسفه هم حرفهايى مى‏زدند.  خطاست كه گمان كنيم نظر كانت و امثال او تعيين مى‏كرد جامعۀ آلمان به كدام مسير برود.  تحولاتى اتفاق مى‏افتاد و آن گاه فيلسوفان دربارۀ ماهيت و چرايى ِ برخورد انسان به فكرهايى كه   از شرايط جديد زاييده مى‏شد نظر مى‏دادند و آن فكرها را مدوّن مى‏كردند.  بدون پايه‏هاى واقعىِ فكر، ورود انديشه فلسفىِ ناب هم كارگشا نيست، يا به آن اندازه مؤثر نيست، يا براى تأثيرگذارى نياز به زمانى بسيار بيش از آن دارد كه ابتدا تصور مى‏شود.
ورق‏زدنِ پرونده ماركس و سارتر دشوار نيست اما نوانديشانِ دينى مى‏توانسته‏اند وظيفه مبرم‏ترى براى خود قائل شوند: نقد اصولىِ آنچه پيرامونشان اتفاق مى‏افتد[...]
اگر متفكّرِ ديندار در اين منطقه خطرناك قادر نيست يا جرئت ندارد در اظهار نظر پيرامون آنچه واقعاً به او مربوط است پيشقدم شود، اهميت چندانى ندارد كه نظر «دكتر» و ساير نوانديشانِ دينى دربارۀ امپرياليسم و مدرنيته و هايدگر و پوپر چيست.  چراغى كه نتواند وظيفه اساسى‏اش را انجام دهد و خانه را روشن كند بعيد است كه بر راههاى پرپيچ‏وخم و صعب‏العبور پرتوافكن شود.  هايدگر در زبان انگليسى به سبب عضويتش در حزب نازى و دوستىِ مبهمش با هانا آرنت (رابطه‏اى رؤيايى براى يك پرُفسورِ فيلسوف) موضوعيت دارد، و هانا آرنت عمدتاً به اين سبب موضوعيت دارد كه سر از دانشگاه هاروارد درآورد، همسر رئيس آن دانشگاه شد و كتابهايش جايى براى خود يافت.  در حالى كه صليب شكستۀ نازيسم همچنان در سقف ايستگاه راه‏آهنِ تهران خودنمايى مى‏كند و تهران داراى محله‌اى به نام نازى ‌آباد است، محتويات ثقيلِ نثر فلسفىِ آلمانى كه در زبان فارسى نمى‏گنجد در اين    اقليم از آن هم بلاموضوع‏تر است.  اقبال لاهورى زمانى صحبت از «اسرارِ بيخودى» كرد. در چنين اوضاع و احوال گيج‏كننده‏اى، موضوعهايى مبرم آشكارا ناديده مى‏مانند، اما سودائيانِ عالمِ پندارْ موضوعهايى خودبافته را بيخودى به‏عنوان اسرارِ معرفت جا مى‏زنند.

گنجی هم اکنون مشغول بررسی ادبیات چهره‌ها و گروه‌های مختلف است. از اینکه سلسله مقالاتش چه زمانی به «بررسی ادبیات بچه‌های میدان شوش»  خواهد رسید بی‌خبرم اما می‌توان امیدوار بود که پس از دریافت جایزه‌ی فریدمن مواضع خود را مجدداً بررسی کند. بی‌شک تعهد اخلاقی به لیبرالیسم  بسیار مفیدتر و کارسازتر از تعهد به اسلام ناب اصلاح‌طلبانه خواهد بود.


[1]
تكرار ركورد تاريخي بورس و رشد 5 درصدی در 6 روز
http://www.aftabnews.ir/vdcg7y9y.ak93n4prra.html
[2]
وقتی از این جنبه به موضوع نگاه کنیم، می‌بینیم در حال حاضر اگر خاتمی رییس جمهور شود یا یکی دیگر از اصلاح طلبان، کمک چندانی در راستای گذار به دموکراسی نیست.
واقعیت این است که در این نظام سیاسی افراد مشخصی می‌توانند رییس جمهور شوند. کسانی که در جبهه اصلاح طلبان کاندیدای ریاست جمهوری هستند، نگران هستند که رد صلاحیت می‌شوند یا خیر، و اینکه در انتخابات تقلب می شود یا خیر.
هر کدام از اینها اگر بر فرض هم رییس جمهور شوند، تاثیری بر گذار به دموکراسی جامعه ایران نخواهد داشت.
http://www.radiofarda.com/content/f5_akbarganji_The_Latter_Day_Sultan/472951.html
[3]
مانیفست جمهوری خواهی گنجی
[4]
http://zamaaneh.com/idea/2008/02/_42.html
[5]
http://www.rahesabz.net/story/835
[6]
http://zamaaneh.com/idea/2010/03/post_665.html
[7]
http://www.rahesabz.net/story/835

۱۷ نظر:

  1. سلام
    ممنون. بحث های مفیدی را طرح می کنید که به خاطر همراه نبودن با موج، کمتر بهشون توجه و فکر میشه.
    سارا

    پاسخحذف
  2. بسيار عالي بود.....تضادها و چرخش ها...البته اين تضادها ريشه اي کهن تر دارد گو اينکه يک برش نيز عيان مي کند همه ناگفته ها را...

    پاسخحذف
  3. به نظر من شما شدیدا بی سواد اید!!!
    "
    جمهوری اسلامی نظامی است سرکوبگر است که حق و حقوقی برای مردمش قائل نیست. حال چه فرقی می‌کند اسم این نظامْ دیکتاتوری، فاشیستی، سلطانی، پیتزای قرمه‌سبزی یا... باشد؟ نوع گذار چه ربطی به اسم حکومت دارد؟ "
    شذیذا ربط داره برای شروع می تونید درس گفتار هی دکتر طباطبایی رو در http://zavalandishe.blogfa.com/
    بخونید.

    پاسخحذف
  4. "مقایسه کنید با نظر آشفته و کاملاً بی‌ربط زیر[5] (به غیر از جمله‌ی کاملاً درست آخر). چگونه می‌توان بدون سرنگون کردن دیکتاتوری (گنجی رژیم را اصلاح‌پذیر نمی‌داند.) به دموکراسی رسید؟!"

    در ادامه نظر پیشین سعی می کنم بعضی نکات رو روشن کنم براتون.
    خیلی خوبه که این سوال رو قبل از اینکه گنجی مطرح کنه شما از خودتون می پرسیدید. شاید حداقل کاری که گنجی کرده اینه که شما به این سوال فکر کنید!
    "چگونه می‌توان بدون سرنگون کردن دیکتاتوری (گنجی رژیم را اصلاح‌پذیر نمی‌داند.) به دموکراسی رسید؟!"؟؟
    جواب کوتاهی برای این سوال نیست یا به طور همارز این سوال اصلا احمقانه نیست و بعد از فرجام نا امید کننده انقلاب های قرن 20 به وجود اومده. اگر می خاهید تلاشی بیش از یک وبلاگ گردی برای پیدا کردن جواب سوال هاتون بکنید
    Liberation theology at the crossroads: democracy or revolution?
    By Paul E. Sigmund
    خوشبختانه این کتاب و می تونید رایگان دانلود کنید

    پاسخحذف
  5. می خاهید=میخواهید :D

    پاسخحذف
  6. جناب ناشناس گرامی
    ابتدا ممنون بابت وقتی که برای نظر دادن گذاشتید و مخالفتی که که ابراز کردید.
    "به نظر من شما شدیدا بی سواد اید!!!"
    نظر شما تا حد بسیار زیادی درسته اما نه به آن شدتی که مدنظر شماست. شخصاً کم سواد رو بیشتر ترجیح می‌دم.:دی در هر صورت از حقیقت گریزی نیست ولی طبعاً حق اظهار نظر را هم باید برای دیگران قائل شد. حتی مزخرفاتی مثل مطالب وبلاگ بنده.

    اما در مورد ربط گذار به دموکراسی حرف بنده کاملاً مشخصه.
    ۱)گذار به دموکراسی با اسم گذاشتن بر روی حکومت‌ها یا تئوری بافتن رخ نمی‌دهد. اگر چنین چیزی امکان پذیر بود با این همه فیلسوف و تحلیلگر که از سر و روی مملکت می‌بارد، ایران تا به امروز بایستی کن فیکن می‌شد.
    ۲)بنده اطلاعات عمیق و دقیقی از آقایان لخ‌والسا، گاندی، ماندلا و ... دیگران ندارم اما بسیار بسیار بعید می‌دانم که اینان از طریق حضور در کلاس‌های درس آقای طباطبایی(که برایشان احترام زیادی قائلم و تک و توک مطالبشان را خوانده‌ام) یا کتاب معرفی شده توسط جنابعالی به دموکراسی رسیده باشند.

    ۳)همانطور که در پرانتز نوشته‌ام، گنجی رژیم را اصلاح پذیر نمی‌داند.(بنده هم چنین اعتقادی ندارم ولی با اصلاحات ساختاری هم مخالف نیستم.) اما نمی‌شود که نه اصلاح‌طلب بود و نه برانداز و با معجزه به رژیم مبتنی بر حقوق بشر هم دست یافت.
    مردم اصلاحات را انتخاب نمی‌کنند، این رژیم و حاکمیت هستند که دست به اصلاحات می‌زنند تا جلوی انقلاب و فروپاشی رژیم را بگیرند. مگر اینکه بگویم: خب همینه که هست. رژیم اصلاح پذیر نیست، انقلاب هم خطرناکه، پس بشینیم دعا کنیم شاید موازنه‌ی قوا به نفع مردم به هم بخوره آخوندهای عزیز هم خودشون به این نتیجه برسن که بهتره دولت رو ول کنن و برن حوزه!!

    ۴)درباره‌ی کتاب معرفی شده سپاسگزارم. امیدوارم انگلیسی دشواری نداشته باشد(در حد intermediate هستم) تا در فرصت مناسب مطالعه کنم. اما در حال حاضر مشغول خواندن:
    economic Origins of Dictatorship and Democracy
    Daron Acemoglu. James A. Robinson
    تا اینجاکه خوانده‌ام جان مطلب این است که بدون تهدید انقلاب گذار به دموکراسی رخ نمی‌دهد.
    شخصاً بیش از استدلال‌های مطرح شده، ارجاع‌های تاریخی آن برایم جذاب است.
    سربلند و پیروز باشید.

    پ.ن:انتخاب یک نام مستعار برای سهولت خطاب قرار دادن ضرری ندارد! در هرحال در صورت داشتن وبلاگ یا وبسایت باعث خوشحالی بنده خواهد بود که چیزی هم از جنابعالی یاد بگیرم. از جناب گنجی که چیز زیادی گیر بنده نیامد.
    پ.ن۲:پوزش بابت پاسخ طولانی و گرفتن وقت جنابعالی

    پاسخحذف
  7. این رو فراموش کردم.

    ۵)فرض کنیم که ما اسم فاشیستی را روی رژیم گذاشتیم، آیا باید نتیجه بگیریم که بدون حمله‌ی نظامی و شکست از خارجی و در نهایت فروپاشی گذار به دموکراسی ممکن نیست؟
    آیا دموکراتیزاسیون در رژیم‌های سلطنتی، کمونیستی یا دیکتاتوری نظامی به نوع خاصی محدود میشه و از یک چارچوب خاص خارج نمیشه؟
    یا مثلاً در مصر «لباس‌های نظامی» حکومت نمی‌کنه و مبارک کت و شلوار می‌پوشه و اسمش هم رئیس جمهوره، صنعتی نیست، دولت نام سکولار داره اما سکولارها رو زندانی می‌کنه ولی به بنیادگراها اجازه‌ی فعالیت میده از طرفی غربگرا هم هست. الآن هم شخصیتی چون البرادعی داره خودش رو آماده‌ی رقابت می‌کنه. خیلی هم شفاف وارد شده و....

    خوب با این تفاسیر آقای گنجی یا جنابعالی از روی کتاب‌هایی که دور و برتون دارید چه نسخه‌ای برای بیمار ما تجویز می‌کنید تا ما بریم مصریان رو رستگار کنیم؟!

    پاسخحذف
  8. سلام ،
    راستش وبلاگ شما رو یکی‌ از دوستانم بهم معرفی‌ کرد و از من خواست به جائ ایشون نظر بدم. Gileva ( دوستم ) ازم خواست که براتون بنویسم عاشق مطالب شما هست.
    و ما از شما می‌خوایم زود به زود بنویسید. ایران به خاطر فیلترینگ دوستم نمیتونه برای شما نظر بگذاره.امیدوارم که تونسته باشم پیغام ایشون رو کامل به شما برسونم.

    پاسخحذف
  9. وبلاگ و مطالب فوق العاده ای دارید و به موضوعاتی می پردازید که واقعاً باید به آن پرداخت. اما به نظرم در حق گنجی بی انصافی کرده اید. گنجی یکی از پرکارترین روشنفکران معاصر است. این را از حجم مقالات و سخنرانی هایش می توان فهمید. این پرکاری به او فرصت داده است تا هم در حوزه مفهوم سازی و نظریه پردازی (نظیر تطبیق وضعیت ج.ا.ا با نظریه سلطانیطم) و هم در حوزه عملگرایانه یعنی موضوعات روز فعالانه مشارکت کند. بخلاف شما فکر می کنم که پرداختن به موضوعات نظری، انتزاعی و فلسفی از سوی روشنفکری چون گنجی اتفاقا از اوجب واجبات است. وی بر خلاف شرکت کنندگان در برنامه های فلسفی شبکه 4، موضوعات فلسفی را کاملاً با شرایط روز و برای شرایط روز بکار می گیرد. اگر از ویتگنشتاین و فلسفه زبان بحث را آغاز می کند به تحلیل زبان شریعتی، مطهری و سیدمحمد خاتمی می رسد.
    موضوع دیگر درست است که تئوری سازی های فلسفی در غرب به دنبال اتفاقات دنیای واقع صورت پذیرفته ولی دقیقا به دلیل آنکه جوامع انسانی و سیر تطور و تکمل آنها بسیار شبیه اند، برای اینکه راه آنها را نپیماییم و میانبر بزنیم باید به این تئوری های تدوین شده دست یازیم.
    موضوع سوم اینکه گنجی و سایر روشنفکران برای تاثیرگذاری بر عامه مردم نمی نویسند برای جامعه خواص می نویسند. جامعه خواص متاثرشده از این افکار (جامعه خواص یعنی خوانندگان و دنبال کنندگان آرای گنجی در سایت ها و مجلات) طرز فکرشان را اصلاح می کنند و آن ار اشاعه می دهند. همین خواص اند که در بزنگاههای تاریخی فکر ملت را می سازند. نگاه کنید به تیمی که در زمان انتخابات 88 به دور کروبی جمع شده بودند. اینها خواص اند و از جله کسانی که برای هم اینها هم فکر تولید می کنند اکبر گنجی است.
    نکته آخر اینکه به نظر من اکبر گنجی با مجموعه مقالات "قرآن محمدی" گام بزرگی در عرصه سکولاریسم در ایران برداشت که اثرات آن بعدتر مشخص می شود. کسانی تا پیش از اکبر گنجی با این دقت و وسواس همه آرا را جمع و نقد نکرده و الهیات روشنفکران دینی را به نقد نکشیده بوده است.

    سید ناصر

    پاسخحذف
  10. از لطف شما ممنونم.

    بی‌انصافی در مورد گنجی رو قبول ندارم. در خود مطلب هم نوشتم که گنجی زمانی نظریات درستی داشته. در واقع من بنوعی نظرات درست گنجی رو با نظرات اشتباهش مقایسه کردم. آنچه که مورد نقد قرار گرفته تغییر مواضع و دیدگاه‌های ایشان بوده که مهمترین دلیلش فرصت‌طلبی تاریخی روشنفکران ایرانی است.

    من فکر نمی‌کنم هیچ فرمول یا تئوری خاصی بشه پیدا کرد که با اجرای آن ملت‌ها به دموکراسی برسن. اگر شدنی بود، الآن هیچ دیکتاتوری روی زمین وجود نداشت. ماکس وبر درباره‌ی خصوصیات رهبران کاریزماتیک هم مطلب نوشته و اون رو فرموله کرده ولی نه خمینی و نه حضرت مسیح از نظریات ایشون با خبر نبودن. ملتهاشون هم به همچنین. سازگارا و تلاشش برای اجرای نظرات جین شارپ هم می‌تونه مثال مناسبی باشه.

    شخصاً به اکثر علوم سیاسی خوانده‌های این مملکت اعتقادی ندارم چون کارنامه‌ی خوبی ندارند. بجای اینکه با نقد و روشنگری چراغی برای آینده باشند، بیشتر توجیه کننده‌ی سیاستمداران و در حال تکرار اشتباهات گذشته‌اند. مثلاً نگاه کنید به مطلب وبلاگ زیر:
    http://nikomakhus.blogspot.com/2010/05/blog-post_15.html
    این یک طرز فکر بسیار متداول میان اصلاح‌طلبانه که آخر و عاقبتش از الآن پیداست.

    درباره‌ی تیم کروبی تنها به زیدآبادی و عبدی نظر مثبت داشتم و دارم. بقیه رو چندان نمی‌شناسم و از امثال کرباسچی و ابطحی هم خوشم نمیاد. دکتر نیلی هم با طرح ۷۰تومانیش نشان داد که دارای ماشین‌حساب جادویی ساخت جمکران هست.

    سلسله مقالات قرآن محمدی و نقد محتوای قرآن مطالب جالبی بود (هرچند الآن چیزی از آنها به یادم نمانده) اما در مورد تاثیرش بنظرم اغراق کردید. گنجی مطلب را برای کسانی نوشته که قرآن را با عقل امروز می‌سنجند. چنین افرادی نیاز به یک جرقه دارند و از نیکفر گرفته تا مشیری می‌توانند این جرقه را در ذهن فرد بزنند.

    آخر هم نفهمیدم گنجی با این همه نقدی که به قرآن دارد چه اصراری بر یقه‌ی آخوندی پوشیدن و ته ریش گذاشتن دارد؟ شاید ایشان هم مثل خانم داوودی مهاجر برای احترام به یک شخص اینکار را می‌کنند:دی

    از وقتی که گذاشتید سپاسگزارم

    پاسخحذف
  11. از جوابتان ممنونم. بازهم می خواهم بر این نظرم اصرار کنم که نپرداختن به تجارب دیگران برای پیشبرد مثلاٌ دمکراسی در ایران نه مطلوب و نه حتی ممکن است. از راههای اصلی پرداختن به تجارب هم، رواج و تفسیر آرا و عقاید فیلسوفان بویژه فیلسوفان سیاسی است. کاری که گنجی هم با سرسختی هرچه تمام تر به آن پرداخته است. در مورد اینکه فرمول همه گیری در رسیدن به دموکراسی موجود نیست شاید حق با شما باشد ولی بازهم این دلیل نمی شود که تجارب دیگران را کنار بگذاریم. در واقع من با طرز نگاه دکتر مردیها به دنیا و پیشرفت آن نگاه می کنم -ببنید مقاله دکتر مردیها- را:
    http://mardiha.gigfa.com/?p=310
    و بنابر این در اهمیت کاربست این تجارب تردید نمی کنم. این بحث حمید دباشی درباره ترجمه آثار غربی و چگونگی تاثیرش بر ما هم خواندن دارد:
    http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/may/05//-17ee321d10.html

    از مسیح که بگذریم قطعا خمینی از نظریات وبر مطلع نبوده ولی شریعتی اگر کمونیسم و مارکس و انگلس را نخوانده بود احتمالا مبدع و روشنفکر تفکر انقلابی نمی شد.
    با شما هم عقیده ام که مماشات با بسط پیوند مذهب و حکمت به هر شکل که در میان روشنفکران ما بعد از این همه تجربه تاریخی ایرانی باشد ناگوار است و از این جهت خوشحالم که افرادی مثل نوری علا و آجودانی هستند تا هر روز در گوش روشنفکران ما بخوانند که این کار بد است اما در مورد گنجی مطلقا جایی ندیده ام که چه قبل و چه بعد از انتخابات از خواست سکولاریسم کوتاه آمده باشد. مسلما گنجی هم مثل سایر روشنفکران و شاید بیشتر از بقیه پی در پی به دنبال راهی است که ما را به سکولاریسم و دموکراسی رهنمون می شود و گاه به گاه سعی کرده تا این راه اندیشیده را اصلاح کند و یا به کلی تغییر روش دهد. اما بر دموکراسی و لیبرالیسم (به معنی جدایی دین و سیاست، دین و اقتصاد، و دین و فرهنگ روزمره) اصرار ورزیده است.
    درباره تیم کروبی گفتم که قطعا و خواهی نخواهی متاثر از افکار گنجی و سایر روشنفکران نزدیک به ایشان اند جه ما از ایشان خوشمان بیاید چه نیاید و افکار این تیم هم از جمله افکاری است که افکار کروبی را شکل داده و بر بخش بزرگی از افکار جامعه تاثیر گذاشته بویژه در بزنگاه تاریخی چون انتخابات. نیلی دست کم از مومنی اقتصاددان که رسما افکار اقتصادی چپی داشت بازار آزاداتر می اندیشید.
    نیکفر اندیشمند بزرگی است ولی برای سکولارهای لاییک. معتقدم که برای آگاهی بخشی و روشنگریی نسل معلق -بین ایمان و لاایمانی- نوشته ای چون قرآن محمدی کیمیاست. مشیری را نمی دانم. ممنون. سیدناصر

    پاسخحذف
  12. دوست عزیز بنده هرگز نگفتم که باید تجارب تاریخی ملت‌ها را کنار گذاشت و بنده هم مثل شما اعتقاد دارم که فرضاً نباید برای صنعتی شدن از اختراع چرخ شروع کرد. بطور خلاصه می‌گویم:

    ۱)گنجی در مقالاتش اصلاً به تاریخ ملت‌ها و وقایع نمی‌پردازد. یا حداقل آنقدر کمرنگ است که من چیزی یادم نمانده.

    ۲)بنده مخالف تئوری بافی پوچ، غیرضروری و بی‌پایه و بدون تحقیق کافی هستم. از جنس آنچه بعضاً گنجی انجام می‌دهد.
    گنجی می‌گوید "برای تعیین نوع گذار به دموکراسی باید نوع حکومت‌ها را شناخت"
    خب جنین فردی اصولاً ارزشی برای تاریخ قائل نیست و نمی‌پذیرد که حکومت‌ها با اسامی و حتی ساختار یکسان گذار مشابهی به دموکراسی نداشته‌اند.

    ۳)انگلیسی‌ها اسم اصلاحات بدون خونریزی‌شان را گذاشته‌اند انقلاب باشکوه. ایرانیان به امضای فرمان مشروطه می‌گویند انقلاب مشروطه. فرانسویان، روس‌ها،‌اکراینی‌ها، آمریکایی‌ها و... بر روی تحولات گاه با خشونت و گاه بی‌خشونت کشورشان نام انقلاب گذاشته‌اند.

    حالا ما بیاییم بدون بررسی اوضاع فعلی، تاریخ خودمان، یک نصفه پارگراف از مطلب یک اندیشمند را بیاوریم آنهم بدون توجه به چارچوبی که در آن بحث کرده و نتیجه بگیریم که مثلاً انقلاب و انقلابی گری بد است، صدق الله العظیم.
    خوب معنی این بازیها چیست؟
    در یکی از مطالب جناب گنجی، شخصی کامنت گذاشت که پوپر را تحریف نکنید، ایشان در فلان صفحه گفته‌اند انقلاب همواره مطرود نیست.

    فرض کنیم پوپر در فلان صفحه انقلاب را درست نمی‌دانست. تکلیف ما چیست؟! رو به قبله بخوابیم و منتظر معجزه‌ بمانیم؟!

    ۴)گنجی نمی‌تواند با کندوکاو در نظریات پوپر، مارکس، وبر، آرنت و... فرمول خارق‌العاده‌ای بیرون بیاورد.
    فرآیند گذار به دموکراسی ابزارهای جادویی ندارد. علوم انسانی نیز فیزیک کوانتوم نیست.
    اعتصاب، تظاهرات، فشار خارجی، سیاستمداران و رهبران کارآمد، رسانه، پول، کادرهای سازماندهی شده و... از بدیهیات هر مبارزه‌ای هستند.

    ــــــــــــــــ

    من از شریعتی و مارکس چیز چندانی نمی‌دانم ولی بنظر می‌رسد شریعتی یک ماتریالیست خداپرست بوده. شریعتی در فرانسه درس خوانده بود اما غرب تاثیری رویش نگذاشت و بشدت با فرهنگ غرب مشکل داشت. بدون شک استبداد،‌کودتای ۲۸ مرداد و حمایت غرب از رژیم ایران، و همراهی مراجع با شاه یا سکوتشان، شریعتی را در مسیر مبارزه با استبداد، با مبارزه با افیون آخوندها!! و امپریالیزم قرار داده.

    شاید اگر در ایران یک نظام دیکتاتوری کمونیستی برقرار بود شریعتی از روی دست کس دیگری کپی می‌کرد. ابوذر اولین سوسیالیست تاریخ می‌شد اولین جان لاک و لیبرال تاریخ. نبرد هابیل و قابیل می‌شد نبرد دموکراسی و استبداد.

    در نهایت هم هوادران شریعتی ضد آخوند به قدرت نرسیدند. تیراژ زیر زمینی کتاب هم آنقدر نباید بالا بوده باشد. جایی خوانده بودم که در ایران هرکس خرمگس و مادر می‌خواند میشد چپ.

    شریعتی تاثیرگذار بوده اما در نهایت این امثال رفسنجانی و یزدی بودند که شبکه سازی می‌کردند، با قدرت‌های خارجی مذاکره می‌کردند و برای خمینی تبلیغ می‌کردند. کتاب‌های شریعتی انقلاب نکردند. هرکسی شک دارد می تواند یکسری کتاب انقلابی جدید چاپ کند و منتظر انقلاب بنشیند.

    در بازار ِ عرضه و تقاضا، تفکرات ضد امپریالیستی و انقلابی به فروش می‌رسیدند. حال فروشنده‌اش مترجمان حزب توده بودند یا‌ بیژن جزنی و شریعتی تفاوت چندانی در اصل قضیه نمی‌کرد. اگر شریعتی در جهت آب شنا نمی کرد، کس دیگری اینکار را می‌نمود. روشنفکران ایرانی اگر روبروی چنین جوی می ایستادند و جرئت فحش خوردن داشتند، می‌شد گفت که فلانی مسیر را عوض کرد
    ــــــــــــــــــ
    خلاصه‌ی کامنت طولانی:
    ۱)گنجی اصولاً علاقه‌ای به تجربیات تاریخی نداشته و صرفاً با نقل قول از چند نفر سر و ته بحث را هم میاورد.
    ۲)با تئوری بافی و کتاب نویسی نظامی واژگون نمی‌شود. به عمل کار برآید به سخن‌دانی نیست.
    ۳)گنجی روشنفکر دست چندم است و بعید است که روی هم رده‌ها و بالا دست‌هایش تاثیر گذار باشد. آنها به اصل جنس رجوع خواهند کرد نه نقل قول‌های جناب گنجی
    ۴)اندیشه‌ها به تنهایی انقلاب فکری ایجاد نمی‌کنند باید زمینه‌اش وجود داشته باشد.
    ۵)با تحریف تاریخ و تاریخ سازی بشدت مخالفم و از درس گرفتن از تجربیات دیگران بشدت استقبال می‌کنم.

    پاسخحذف
  13. دوست عزیز داریه
    قطعاً وقتی نمی خواهیم چرخ را از نو اختراع کنیم می رویم کتاب یا کاتالوگ راهنمای چرخ را بر می داریم و از روی آن چرخ می سازیم. وقتی می خواهیم برای رسیدن به دموکراسی هزینه هایی را که دموکراتها پرداخته اند مجددا پرداخت نکنیم خوب است شیوه های رسیدن دیگران به دموکراسی را تحلیل کنیم و درس بگیریم. شیوه درس گرفتن هم مگر غیر از نشستن پای کتاب تاریخ انقلاب و اصلاحات، فلسفه و جامعه شناسی اصلاح و انقلاب و مشابه آن است؟ در پاسخ بندها:

    1) شاید نه خیلی مفصل ولی چند جا به این موضوع پرداخته است مثلا در مقالات "با این رژیم چه باید کرد" ببینید: http://news.gooya.com/politics/archives/2009/07/091524.php
    یا در مقاله "انتخابات خونین"، ببنید: http://news.gooya.com/politics/archives/2009/06/089368.php

    2) ممکن است همه حکومت ها با ساختار یکسان گذار مشابه نداشته اند ولی دانستن تاریخ و جامعه شناسی گذار در تبلیغ روش ها و بویژه در موضع گیری در بزنگاههای تاریخی لازم است. به من بگویید روشنفکران ایرانی در برابر 75 میلیون بودجه دولت آمریکا برای ترویج دموکراسی در ایران چه موضعی باید بگیرند اگر ندانند که دموکراسی را با پول نمی توان خرید، ببینید:
    http://gavras.wordpress.com/2008/05/15/%d8%af%d9%85%d9%88%d9%83%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%86%d9%85%db%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d9%88%d9%84-%d8%ae%d8%b1%d9%8a%d8%af-%d8%a7%da%a9%d8%a8%d8%b1/

    3) فکر کنم "ادبیات انقلاب" در دانش علوم سیاسی به این فضاحتی هم که شما می گویید نباشد البته که مفهوم انقلاب پیچیده است ولی این دلیل نمی شود که من و شما و گنجی انقلاب و انقلابی گری را بحث نکنیم، خشونت انقلابی را محکوم کنیم؟ نکنیم؟ و راهکارهای انقلابی را در سایه انقلاب 57 و انقلاب فرانسه طرد نکنیم؟ کنیم؟
    وقتی پوپر از انقلاب دفاع نمیکند تاریخ را مرور می کند، انتزاع می کند و دلیل می آورد، کمک روشنفکر این است که این انتزاع و دلیل را با شرایطمان تطبیق می دهد و می پرسد که آیا این دلیل به شرایط ما می خواند؟

    4) خیلی فلسفی می شود ولی باید گفت که جامعه شناسی و علوم سیاسی علم نامیده می شود چون قانون دارند و می توان این قوانین را استخراج کرد هرچند با قوانین علوم تجربی فرق دارد. اگر اشکال شما به روشنفکر این است که بهتر است تفسیر و تبلیغ پوپر و آرنت را به دیگران واگذارد و خود عملگراتر باشد بحث دیگری است. اما اگر بدیهیات هر مبارزه ای معلوم است، پس یک کتاب شارپ برای هر روشنفکری کافی است اما نیست.

    انقلاب قطعاً پدیده پیجیده ای است و به یکی دو عامل و روشنفکر و... وابسته نیست. نقش شریعتی هم در انقلاب 57 قابل بحث است. مقاله خود گنجی در این باره، ببینید: http://www.radiozamaneh.org/idea/2007/07/post_129.html

    اگر قرار بود معترضان جدید هم کار خمینی و هاشمی را تکرار کنند، آیا نتایج آنها هم معتبر می بود؟ مگر نه آنکه نتایج انقلاب قابل پیش بینی نیست؟ نگران دیکتاتوری بعد از ج.ا هستیم و تکرار چرخه هرج و مرج- دیکتاتوری.

    در ضمن من واقعاً معتقدم گنجی نسبت به دیگر روشنفکران تاثیرگذار است و دلیل آن هم کثرت مخالفان و موافقان و بحث های مفصلی است که معمولا پس از هر مقاله گنجی در فضای رسانه ای درمی گیرد. هنوز قشر زیادی از دانشجویان، نویسندگان و روزنامه نگاران، سیاستمداران و تصمیم سازان افکار گنجی را دنبال می کنند و موضع می گیرند. کافی است ببینیم وقتی فانی در بی بی سی از گنجی در مورد خدا و پیغمبر و... پرسید و پاسخ گرفت چه موجی را در میان روزنامه های داخلی برانگیخت. سیدناصر

    پاسخحذف
  14. سیدناصر گرامی از وقتی که گذاشتید سپاسگزارم.

    نقد و بررسی رفتارها و طرزفکر‌ها یک چیز است، حکم و فرمول کلی بی‌ارتباط با اوضاع صادر کردن چیز دیگر.

    فرضاً آجودانی با بررسی آراء روشنفکران ایرانی سیر انحطاط مشروطه را بررسی می‌کند و آبراهامیان به دلایل اجتماعی و اقتصادی انقلاب ۵۷ می‌پردازد.

    جناب گنجی چه کار می‌کند؟ می‌گردد و یک حکم کلی پیدا می‌کند و می‌چسباند توی مقاله که فرضاً انقلابی گری بد است. این کار به همان مبتذلی است که اشاره کردم(نه آقا!! اینطورها هم نیست نگاه کنید در صفحه‌ی فلان ایشان چیز دیگری گفته)
    http://zamaaneh.com/analysis/2009/12/post_1296.html

    به این می‌گویند کار ژورنالیستی نه تحقیق علمی. هدف ارعاب مخاطب است و نویسنده با تکیه بر جایگاه فرد نقل قول شونده، ضعف منطق و سطحی بودن نظراتش را بپوشاند.

    در مقاله‌ای که از گنجی آورده‌اید او بدرستی می‌گوید اصلاحات از بالا ناممکن است چون سلطان نمی‌خواهد. خوب معنی این حرف چیست؟ غیر از این است که باید رهبر را وادار به امتیاز دادن کرد؟ خب این فشار چگونه باید وارد شود؟

    اینجاست که جناب گنجی به پرت و پلا گویی می‌افتند. می‌گویند انقلاب بد است،‌ براندازی نکنید، و به شکلی نامعلوم رژیم را دموکراتیک کنید و... حال سناریوی نرم و نازک ایشان برای کنار زدن سپاه خشن چیست، خدا می‌داند و سیدعلی خامنه‌ای! اوضاع وقتی مضحک می‌شود که ایشان بدون توجه و بدون کوچکترین اشاره به فرآیندهای گذار به دموکراسی در کشورهای غربی آنها را ملاک قرار می‌دهند.

    می‌گویند باید جامعه‌ی مدنی قوی شود، آیا به مردم نشسته بر کف خیابان جامعه‌ی مدنی می‌گویند؟ یا نکند منظورشان بدن سازی تحت فرآیند باتوم خوردن است که بازوها را قوی می‌کند؟! در شرایطی که حکومت نهادها و سندیکاها را بشدت سرکوب می‌کند چگونه می‌توان جامعه‌ی مدنی داشت؟

    خشونت انقلابی محکوم است اما ما تنها تعیین کننده‌ی سطح خشونت نیستم. کنش حکومت واکنش متقابل در پی خواهد داشت. این کاملاً بدیهی است که افراد وقتی تغییر را می‌پذیرند که هزینه‌ی ادامه‌ی روند موجود برایشان غیرمنطقی شوند. می‌گویم غیرمنطقی چون برخی درک درست و واقع‌بینانه‌ای از شرایط ندارند و با حماقت تمام به سرکوب ادامه می دهند.
    ـــــــــــــــــــــــ
    جمع‌بندی:
    ۱)من ارزش کارهای گنجی را تماماً زیر سوال نمی‌برم و به همین خاطر گنجی را با خودش مقایسه کردم. گنجی کارهای قابل توجهی داشته و دارد.

    ۲)فرصت‌طلبی و تغییر موضع ۱۸۰ درجه‌ای ِ یک شبه دادن عادت ناپسندی است که باید ترک شود.

    ۳)یک فرمول ثابت برای گذار به دموکراسی وجود ندارد تا آقای گنجی با کشف آن دیگران را ملزم به پیروی از آن کنند. آنها با این سطح نازل مقالات ِ نقل قولی و فاقد سندهای تاریخی و استدلال‌های محکم.

    ۴)انقلاب تنها به انقلاب روسیه، فرانسه و ایران خلاصه نمی‌شود. بگذریم از اینکه دستاوردهای انقلاب فرانسه کل اروپا را تکان داد و بگذریم که تنها یکی از دلایل مهم مشی اصلاح طلبی در اروپا ترس از دچار شدن به سرنوشت فرانسه بوده.

    ۵)اصلاحات ساختاری بدون تهدید به انقلاب و در مواردی خشونت شدید ممکن نشده. شاهان از سر لطف از اختیارات خود نکاسته‌اند.

    ۶)برای نقد ارزش فوق‌العاده‌ای قائلم اما به این معتقد نیستم که تغییر با اسم گذاشتن روی حکومت‌ها و کتاب نوشتن رخ دهد. عرصه‌ی عمل مردان عمل می‌خواهد.

    پاسخحذف
  15. داریه عزیز
    مقاله ای که معرفی کرده اید در نفی خشونت است. متوجه نشدم از کجای مقاله برداشت می شود که "نه آقا!! اینطورها هم نیست نگاه کنید در صفحه‌ی فلان ایشان چیز دیگری گفته". بعلاوه اینکه این مقاله در پاسخ به یک مقاله دیگر نگاشته شده و احتمالا با توجه به مقالات معمولا مفصل اکبر گنجی، زمان کمی صرف آن شده است. تا جایی که می دانم گنجی موضوع لزوم عدم خشونت را در مقالات مفصل تری باز کرده است.
    اکبر گنجی قبل از انتخابات با شرکت در انتخابات مخالفت کرد و ایده واضح "نافرمانی مدنی" را تبلیغ می کرد. اما با عدم رویکرد مردم به این پروژه مواجه شد. اوضاع و شرایطی که ایران در 8 ماه بعد از انتخابات تجربه کرد بقدری پیچیده، سریع و دارای اتفاقات شگفت آور بود که بالطبع هر روشنفکری را مجبور می سازد مدام با رصد اوضاع و شرایط در پی نظر دادن و احیانا اصلاح نظر قبلاش باشد. گنجی هم مسلما از این قاعده مستثنا نبوده است. گرچه فکر می کنم رویه کلی خشونت گریزی به هر نحو و فشار بر حکومت با نافرمانی مدنی و فشار دولتهای خارجی را می توان در مقالات بعدی گنجی مشاهده کرد.
    اگرچه نظر روشنفکران دیگر ممکن است به اندازه نظر گنجی، خشونت پرهیز نباشد ولی مسلما باید این حق را برای وی یا هر فرد دیگری قایل بود که کاملا خشونت پرهیز باشد و این نظر را تبلیغ کند. وقتی هم به تجربیات 25 سال اخیر در اروپای شرقی، آفریقای جنوبی، اسپانیا و شیلی اشاره می کند بر همین خشونت پرهیزی و دادن حداقل هزینه انگشت گذاشته است. خوشحال می شوم اگر مقاله محکمی در دفاع از خشونت از خودتان دارید یا از دیگران سراغ دارید معرفی کنید تا ما هم بخوانیم و آگاه شویم. سیدناصر

    پاسخحذف
  16. منظورم کامنت‌هاست.(پوپر را تحریف نکنید!) وقتی جناب گنجی صرفاً به حکم مشاهیر توجه می‌کنند، برخی مخاطبان نیز حکم دیگری از همان فرد مشهور می‌آورند در رد نظر جناب گنجی و اثبات نظر خودشان.

    اصلاح نظر هیچ عیبی ندارد ولی حرکت زیگزاگی قطعاً زیر سوال است. نمونه‌اش را در برخورد ایشان با کدیور مشاهده می‌کنیم.

    درباره‌ی تایید خشونت مقاله‌ای در دست ندارم و موافق خشونت ورزی هم نیستم اما تهدید انقلاب اکثراً عاملی کلیدی در گذار به دموکراسی بوده. در موارد چون آمریکا و انگلیس کار به جنگ داخلی هم کشیده.
    در حال حاضر مقاله‌ای در دست ندارم ولی شاید ۱-۲ ماه آینده دراینباره اسناد بیشتری جمع کنم و مشخصاً به تهدید انقلاب بپردازم.

    پ.ن:در اروپای شرقی نقش گورباچف غیرقابل انکار است و گرنه شوروی می‌توانست همانند دوران خروشچف یا برژنف انقلاب مجارستانی‌ها یا چک‌ها را سرکوب کند.

    در اواخر دوران حکمرانی شیلی به پینوشه سوقصد شده بود. آمریکا نیز دیگر حاضر به حمایت از رژیم پینوشه نبود.

    آفریقای جنوبی تحت فشار خرد کننده‌ی غرب قرار داشت. ماندلا رهبر شاخه‌ی نظامی کنگره‌ی ملی آفریقا بود و هرگز مشی مسلحانه را رد نکرد.

    فرانکو تا زمان مرگ مشغول سرکوب بود. مرگ فرانکو عاملی مهم در گذار اسپانیا به دموکراسی است.

    همانطور که می‌بینید هیچ فرمول یکسان و مشخصی وجود ندارد ولی آنچه مسلم است اراده‌ای برای تغییر وجود داشته. در تمام موارد این حاکمان و نخبگان حکومت‌های استبدادی بوده‌اند که با تصمیماتشان نحوه‌ی گذار را مشخص کرده‌اند.

    پاسخحذف
  17. حتما در مورد لزوم وجود تهدید از جانب اپوزیسیون با شما موافقم. این تهدید می تواند شکل های مختلفی داشته باشد، تهدید مقابله نظامی و مسلحانه، تحریم، بایکوت جامعه جهانی، اعتصابات سراسری یا ... . محمود فرجامی هم اخیراً در یک استعاره لاتی موضوع تهدید را دیده که خالی از لطف نیست، ببینید:
    http://meemfe.wordpress.com/2010/05/18/%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C%E2%80%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B3-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9B-%D8%A8%D9%87-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D9%82%DB%8C%D9%85%D8%AA%DB%8C-%D9%86%D8%A8/
    سیدناصر

    پاسخحذف