۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

دکتر مدارا و آکسیون‌هایش


پسر احمدی نژاد و خود او ادعا می‌کنند جوک‌هایی را که درباره‌اش ساخته‌اند، برای هم SMS میکنن. اگر هدف خنداندن فک و فامیل باشد، دسترسی داشتن به مخابرات این حسن را دارد تا آدم پیامک‌های پرطرفدار را جدا کرده و برای دوستانش بفرستد. از واکنش احمدی نژاد به این پیامک‌ها اطلاعی در دست نیست ولی می‌توان حدس زد که فشار بسیار زیادی را متحمل می‌شود مگر آنکه ملانصرالدینی باشد که خودش را به حماقت زده. ضرب المثلی انگلیسی می‌گوید: بجای به هم خندیدن بیایید با هم بخندیم. زمانیکه اکثریت در حال خندیدن به شما هستند باید رودربایستی را کنار گذاشت و به جمعیت انبوه پیوست اما هنگامیکه با اکثریت شوخی می‌کنید باید جانب احتیاط را رعایت کرد. شیشکی بستن برای شوالیه‌هایی که همراه با مارش نظامی به جنگ آسیاب بادی می‌روند هزینه‌ی خاص خودش را دارد. «چماق شوالیه» آسیاب را با خاک یکسان نمی‌کند ولی بی‌شک خنده را از روی لبان مرد بامزه‌ محو خواهد نمود.

بازیگران آماتور برای تنظیم میمیک صورت از آینه مدد میگیرند تا اشتباهاتشان را اصلاح کنند. اگر آینه‌ بقدر کافی بزرگ و فاصله فیزیکی آنقدر زیاد باشد تا قبل از رسیدن، شوالیه‌ها کمی به سر و وضع خود نگاه کنند، می‌توان امید داشت که در پایان مسیر همه با هم بخندند.

___________________________

متن زیر از سخنرانی دکتر مدارا فعال و قهرمان سیاسی پیاده شده است.

[نمای داخلی - شب] دکتر مدارا با رکابی سبز و پیژامه‌ی راه‌راه بر سر سفره‌ی شام نشسته اند. از گوشه‌‌ی لوکیشن پیداست که شام قرمه سبزی داشته‌اند.

سلام [مکث] امشب شب جمعه، 28 مرداد، ساعت 1 بعد از نیمه شب هست. باد خنکی در حال وزیدن هست که همراه با چس بد بوی یکی از مبارزین، فضا رو به کلی عوض کرده. من از امشب دیگه الجزیره نمی‌رم و دیگه از اون زرق و برق استودیو خبری نیست و اتفاقاً لوکیشن، با حال و هوای یک ورشکسته‌ی سیاسی همخوانی داره. الآن هم در خانه‌ی یکی از مبارزان استخوان خرد کرده‌ی واشنگتن، آقا هوشنگ هستم. طی مشورت هایی که با آقا هوشنگ داشتم تصمیم گرفتم که تا تنور داغه نون رو بچسبونم.
بهتره وقت رو هدر ندم و بریم سر انواع آکسیون‌ها:

آکسیون شماره‌ی 1:
یکی از کارهای موثری که ما می‌تونیم بکنیم مسخره کردن کودتاچیان هست. بقول محسن آکسیون بیلاخ (یا بقول من آکسیون فاک). بهترین روش برای اینکار استفاده از بادکنک، کیسه‌ی زباله، کاندوم یا هر چیز دیگری که قابل باد کردن باشه. باید از بادکنکهای خیلی بزرگ استفاده کنید تا قابل دیدن باشه. بعضی‌ها متاسفانه خساست به خرج میدن و بادکنک اندازه‌ی 5 تومانی رو هوا کردن. به این عزیزان از همینجا می‌گم که لازم نکرده شما به جنبش کمک کنید. می‌گفتم، باید از بادکنکهای خیلی بزرگ استفاده کنید و رویش انواع و اقسام فحش، شعار یا حتی اشکال خنده دار بکشید (خودتون میدونید چی میگم) البته اگر خود کاندوم رو هوا می‌کنید که دیگه نیازی به این کارها ندارید.
خیلی‌ها با اینکه تلفن من رو نداشتن با من تماس گرفتن که من در بادکنک بادکردن از بچگی مشکل داشتم و لطفاً روش علمی اینکار رو برای ما نشون بدید.
خوب من از قبل چندتا بادکنک آماده کرده بودم و الآن جلوی دوربین براتون باد می‌کنم [دکتر مدارا بادکنک‌ها را یکی یکی باد می‌کند. پس از ده دقیقه صورتشان بشدت قرمز شده و عوامل پشت صحنه به کمک ایشان می‌‌شتابند.]
خب دوستان حقیقت اینه که چه آمریکا باشید چه ایران، باید برای جنبش هزینه بدید. همینطور که دیدید من تا مرز شهادت رفتم. بهرحال این جان من فدای شماست.

آکسیون شماره‌ی 2:
تعدادی بسیار زیادی از دوستان از من پرسیدن که چطوری میشه مملکت رو خاموش کرد؟ من طی جلسات بیشماری که با کارشناسان داشتم فهمیدم که پر مصرف ترین وسیله‌ی برقی، دیلدوهای حرارتی با ویبراتورهای دو زمانه هستند. اگر ما بتونیم 1 هزار تا از این دیلدوها رو همزمان با هم روشن کنیم، شک نداشته باشید که شکست کودَتا چیان حتمی خواهد بود. اتفاقاً خیلی هم خوب هست که وقتی تلویزیون داره اعتراف شو یا سخنرانی کودَتاچیان رو پخش می‌کنه همه دیلدوهاشون رو بگیرن دستشون و توی هوا تکون بدن. اگه توی اون موقعیت یک حالی هم به بسیج محله دادید که دیگه فبها المراد.
دقت داشته باشید به مغازه که میرید، از آقا یا خانوم فروشنده بخواین، که یک مارکــه، خوبش رو بهتون بدن. متاسفانه مدل های چینی پس از یکی دو بار استفاده زرتشون قمصور میشه و از کار می‌افتن، المنت‌هاش از کار می‌افته و خلاصه دردسرش زیاده. اتفاقاً کودَتاچیان با اطلاع از این نقص، بازار رو پر از دیلدوی چینی کردن تا جنبش رو شب دوم-سوم بخوابونند.

آکسیون شماره‌ی 3:
مورد بعدی که بسیار هم موثره، نامه فرستادن برای امام زمان (عج) هست. دانشجویان (روی دانشجو بودن تاکید دارم) باید تو گروه‌های 10 نفره برن سر چاه جمکران و از آقا بخوان که نایبش رو عوض کنه. البته من خبر موثق دارم ‍[هوشنگ: از همونهایی که قبلاً میدادی؟ - دکتر با خنده: آره از همونها] میگفتم، خبر موثق دارم که دولت عده‌ی بسیار زیادی رو استخدام کرده و گذاشته ته چاه تا این نامه‌ها رو بخونن و نامه‌های مربوط به جنبش رو بسوزونند تا پیام ما به آقا نرسه. راه حل من در اینجا استفاده کردن از آبلیمو هست تا نوشته‌ها نا مرئی باشه.

آکسیون شماره‌ی 4:
آکسیون بعدی اعتصاب-اعتکاف یا استفاده از تئوری «چس و بهت» هست. اونهایی که شکمشون خوب کار می‌کنه توی این بخش جنبش می‌تونن خیلی مفید فایده باشن. دیگران هم می‌تونن شب قبل از رفتن به اداره، شکمشون رو به انواع و اقسام حبوبات ببندند و فردا صبح خودشون رو توی اداره خالی بکنن. اینطوری بخاطره بوی گندی که فضا رو پر می‌کنه کارمندان مجبور میشن کارشون رو ول ‌کنن. نکته‌ی مهم در این حرکت اینه که آقایان باید حواسشون باشه که بجای چس، گوز ندن تا خدای نکرده شناسایی نشن. این حرف رو هم بریزید دور که میگن گوز کاره مرده، چس ماله نامرد. آنهایی هم که مشکل شرعی دارند بدونند که: شنیدن صدای گوز ِ مرد برای مرد ؛ زن برای زن اگر به قصد غنا نباشد جایز است.
این رو هم بگم که این آکسیون بارها توسط آقا هوشنگ تست شده و عجیب هم جواب داده. اتفاقاً یکی از دلایل عدم حضور من در الجزیره همین آکسیون بوده که رنگ رو از رخسار من برده. من چند جای دیگر هم گفتم و اینجا هم تکرار می‌کنم،بی رودر بایستی، اگر این جنبش دو-سه نفر مثل هوشنگ داشت، انتخابات که سهله، خامنه‌ای رو هم باطل کرده بودیم. ‍[هوشنگ: آقا قابل شما رو نداره - زرررت]

آکسیون شماره‌ی 5:
با تشکر از هوشنگ. آکسیون بعدی دادن شعارهایی هست که امتحان خودشون رو سالهاست پس دادن. معروف ترین اونها شیر سماور - اگزوز خاور یا توپ تانک فشفشه هست. حسن اینکار اینه که این شعار بالا شهر و پایین شهر نداره و هواداران فوتبال رو هم به جنبش جذب می‌کنه و ادبیات ورزشی رو وارد جنبش می‌کنه و به جنبش تحرک میده و این خیلی عالیه و جنبش در اقصی نقاط جامعه گسترده میشه. تحصیل کرده‌ها هم ادا در نیارن. الآن وقت اتحاده و فعلاً باید خواسته‌هامون را کنار بذاریم. اتفاقاً در مجارستان یک گروهی بودند که مخففشون ویپ WTF می‌شد (که من نمی‌دونم مخفف چه کلماتی در زبون مجاریه) بچه‌های باحالی بودند که دست بچه های فلاح و اتابک رو از پشت بسته بودند.
یک خبر هم به من رسیده که بسیجیان شعار «یا حسین میرحسین» رو مصادره کردند و بجای میر چیز دیگری می‌گن. اینجاست که ما باید هشیاری خودمون رو حفظ کنیم و مراقب باشیم که بطور غیر ارادی با اونها همکلام نشیم.

آکسیون شماره‌ی 6:
آکسیون آخری راه‌اندازی مراسم پرشور بشقاب زنی هست. بنده برای اینکه شما بیشتر با این آکسیون آشنا بشید یک ترانه الآن براتون اجرا می‌کنم [دکتر یکی از ترانه‌های کوچه بازاری شاد قبل از انقلاب را اجرا می‌کنن]
دوستان فقط دقت داشته باشند که با همین ریتمی که من زدم قاشق بزنن. نه تندتر از جنبش حرکت کنید و نه کندتر. اتحاد رو کاملاً حفظ کنید.

ایمیل‌های رسیده:
جالبه، با اینکه این اولین برنامه‌ی من هست، تعداد بیشماری ایمیل به من رسیده که نشان دهنده‌ی هشیاری شما و کودتاچیان هست. البته از زیادتر بودن فحش ها میشه فهمید که کودتاچیان هشیارتر بودن. در این دقایق آخر به چندتا از سؤالات پاسخ میدم.

1) یکی از دوستان پرسیده‌اند ما 3-4 تا تظاهرات آرام داشتیم 100 تا کشته و صدها زخمی دادیم، شما اینرو از کجاتون درآوردید که میگید 80 درصد بسیج، سپاه، نیروی انتظامی و اطلاعاتی‌ها با ما هستند؟
-خدمت این دوستمون باید بگم: در کشورهای اروپای شرقی که ارتش از مردم جدا بود، تقریباً کسی کشته نشد و اتفاقاً کشته‌های بالایی که ما دادیم [روی ما تاکید می‌کنند] از مسالمت آمیز بودن این جنبش حکایت می‌کنه.

2)دوست دیگه پرسیدن شما کی رهبر جنبش شدید و ما خبردار نشدیم؟!
-خدمت این دوست بیشعور باید بگم بنده سالهاست که دارم مبارزه می‌کنم، از مسافران پرواز انقلاب بودم، حالا اگر از بد حادثه مهندس موسوی شده رهبر، دلیل نمیشه که من خودم رو کنار بکشم.

3)دوست دیگه از بد صدا بودن الله اکبر گویان شکایت کردند
-متاسفانه به گوش من هم رسیده، که بعضی ها به جای الله اکبر گفتن عربده می‌کشن تا صداشون دو تا کوچه بالاتر بره. به این عزیزان توصیه میکنم تا حکایت آن دختر مسیحی و موذن بد صدا رو بخونن.

4)یک دوست دیگه پرسیدند که ما از خود لباس شخصی‌ها عکس نداریم، میشه عکس خواهر و مادرشون رو به دیوار بزنیم؟
-راستش من این رو می‌سپرم به دست خودتون. در جنبش ثابت شده که مردم بسیار جلوتر از رهبرانشون حرکت می کنن.

5)یکی از کودتاچیان ذهن من رو خونده و از برنامه‌های آتی من باخبر شده و گفته الآن بچه‌ها هم می‌دونن که اثر گاز اشک‌آور رو با آب نمی‌شورن و باید با دود از بین برد.
-در اینجا باید بگم جواب ابلهان خاموشی است. کودتاچیان رو که نباید محل سگ بهشون گذاشت.

6)عزیزی ایمیل فرستاده و نوشته که تبریک گفتن اهالی واشنگتن به ایرانی‌ها چقدر شبیه به خاطره‌ی محمود در نیویورک هست. مردم از کجا می‌فهمن که شما ایرانی هستید؟
-خدمت ایشون هم باید عرض کنم که بعد از گروگانگیری، ایرانی‌ها در تمام دنیا گاو پیشونی سفید شدند و از صد کیلومتری تا می‌فهمن که ما ایرانی هستیم انواع و اقسام آکسیونها رو بکار می‌برند و البته ما هم تا به امروز کم نیاوردیم.

7)عزیز دیگری پرسیدند که چطوری میشه به پشت پرده نفوذ کنیم؟ نوشتن که ما شهرستانی هستیم و اینجا کمبود امکانات بشدت آزار دهنده هست.
-پاسخ من اینه که به وسایل چندانی نیاز ندارید. این تاکتیک 30 ساله که توی ایران جواب داده. بعضی‌ها با ذکر و «علی الله» گفتن عروج می‌کنن، بعضی‌ها هم بطور مصنوعی طی الارض می‌کنند. آخرین رکورد هم مربوط به آقا هوشنگه خودمونه که همین سه شنبه شب تا میز مذاکرات پوتین و اوباما نفوذ کرد.

8)یک سوال دیگه شده: توی تظاهرات برق آسا میشه سطلهای زباله‌ی توی مترو رو آتیش زد؟
-چرا که نه؟ اتفاقاً خیلی هم خوبه. بنظرم بد نیست که اصلاً خود واگن‌های مترو رو آتش بزنید. انصافاً همش یا حسین میرحسین گفتن آدم رو ننر میکنه. فراموش نکنید که از این آتش سوزی‌ها فیلم بگیرید تا جنبش رو اعتراضی نشون بدید.

9)یک نفر گفته آقا ما طبق فرمایش شما توی خیابون میخ ریختیم ولی لاستیک‌ موتور سوارها تیوبلس بود طوریشون نشد. عوضش موقع فرار دست و پای مردم همه زخمی شد. حالا چه کنم؟
-اولاً برنامه‌ی شنبه‌‌ی من هنوز پخش نشده ثانیاً ایمیل این دوست نادان، من رو یاد ستون «بر سر دوراهی» زن روز انداخت. طرف رفته بود همه کاراش رو کرده بود، بعد که حامله شده بود میگفت چه کنم؟ از مشاور ستون گله کرده بود که چرا اینهمه جوانان رو به روابط آزاد تشویق می‌کنید .
ایشون جوابی دادند که بعد از گذشت 30-40 سال هنوز از یادم نرفته. حکایت خاتون و کدو رو بازنویسی کرده بودند (بجای کدو نوشته بود کاندوم)
دوست نادان شما با خودت پوتین برده بودی؟ موقع فرار حواست بود که کتونیت رو روی میخ نذاری؟

10)یک بیننده چندتا سؤال پرسیدن که به نظر من مهم اومده. گفته:
به من بعد از هر بار دستگیری، تجاوز می‌کنن. بنظر شما من مبارزه رو ادامه بدم یا نه؟
-چرا که نه؟ اگر طاقتش رو داری و میکشی حتماً ادامه بده.

آیا بعداً چیزی گیر ما میاد؟
-در مورد سؤال دوم باید بگم ما خودمون هنوز آویزون هستیم. بزرگتر از شما توی صف هستند. همین آقا هوشنگ پدر خودش رو در آورده از بس آکسیون شماره‌ی 4 رو اجرا کرده.

حالا ‍[بوق] ما پاره شد عیبی نداره، وطن آزاد میشه؟ این خط امام چی هست؟ خوبه یا بده؟
[نفس عمیق - اوووووم] سوال سختی پرسیدی عزیز. راستش نکته‌ی بامزه‌ی این جنبش اینجاست که خواسته‌ی هیچکدام از جنبش‌های دانشجویی، زنان، کارگران، معلمان و... در اینجا مطرح نیست. همه فقط میخوان موسوی بشه رئیس. بامزه‌تر از اون اینه که خود من تا روز بعد از انتخابات با موسوی مخالف بودم. میگن آدم رو شور حسینی بگیره ولی جو نگیره. من و دوتا از قطب‌زاده شناس‌های بنام ایران تلاش کردیم اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر رو از این بیانات موسوی بکیشیم بیرون، ولی لامصب در نیومد.
در مورد خط امام هم باید بگم دهه‌ی 60 به ما که خیلی خوش گذشت. انشاالله که به شما هم خوش گذشته باشه.

تا پیروزی و فردای دیگه خداحافظ شما [انگشت شستشون رو به شکل بیلاخ گرفتند] پیروز باشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر